بالگردهایی که در مه راه را گم کردند

یکی از خبرهایی که در لابلای اخبار تیرماه داغ ۱۳۵۷ گم شد و با توجه به تحولات سریع سیاسی و اجتماعی آن دوره نادیده گرفته شد، حمله جنگنده های شوروی به دو بالگرد ایرانی بود. این خبر یک ماه بعد از بروز حادثه و در ۲۹ تیرماه ۱۳۵۷ شد. این خبر، حادثهای مهم برای ارتش شاهنشاهی ایران بود که با سکوت رسانهای و بایکوت خبری رژیم پهلوی همراه شد.
بالگرد شماره ۴ به هدایت مرحوم «اسدی» گزارش داد: «من الان روی رودخانه هستم اما روی نقشه من رودخانه نیست!» با این حال جمله و تذکر ایشان زیاد جدی گرفته نشد و کسی جوابی نداد. همچنان به دنبال رهبر دسته مشغول پرواز بودیم که ناگهان یکی از بالگردها اعلام کرد که یک هواپیمای جنگنده در سمت چپش در حال پرواز است! من نیز مشغول ارائه گزارش در مورد این جت جنگی به خلبان بودم. غافل از اینکه جنگنده در حال اخطار دادن به دسته پرواز ماست!
یکی از خبرهایی که در لابلای اخبار تیرماه داغ ۱۳۵۷ گم شد و با توجه به تحولات سریع سیاسی و اجتماعی آن دوره نادیده گرفته شد، حمله جنگنده های شوروی به دو بالگرد ایرانی بود. این خبر یک ماه بعد از بروز حادثه و در ۲۹ تیرماه ۱۳۵۷ شد. این خبر، حادثهای مهم برای ارتش شاهنشاهی ایران بود که با سکوت رسانهای و بایکوت خبری رژیم پهلوی همراه شد. در مطبوعات آن دوره اخبار حمله جنگندههای شوروی به دو فروند هلیکوپتر ایرانی، اینچنین بازتاب داده شده است که «دو هلیکوپتر (بالگرد) ارتش شاهنشاهی که بدون اسلحه به علت گم کردن راه در مه وارد فضای اتحاد جماهیر شوروی شده بودند، مورد حمله جنگندههای این کشور قرار گرفتند. یکی از هلیکوپترها آتش گرفت و 8 سرنشین آن کته شدند. هلیکوپتر دوم که آسیب دیده بود در خاک شوروی فرود آمد و سرنشینان آن با مساعی مقامات ایرانی، تحویل داده شدند.» [1]

با افشا شدن این خبر در رسانهها، ارتش شاهنشاهی ایران مجبور شد و پس از یک ماه از بروز این حادثه، اطلاعیهای صادر کند: «در تاریخ ۳۱ خردادماه ۲۵۳۷ [۱۳۵۷] دو فروند از هلیکوپترهای ارتش شاهنشاهی بدون اسلحه و تجهیزات دیدهبانی و عکاسی که در منطقه عمومی سبزوار مشهد در حال پرواز آموزشی بودهاند در اثر ایجاد مه غلیظ و نامساعد شدن وضع جوی مجبور شدند در بالای ابرها پرواز نموده و در نتیجه راه خود را گم کرده اشتباهاً وارد فضای اتحاد جماهیر شوروی شدند. این دو هلیکوپتر هدف تیراندازی هواپیماهای شکاری آن کشور واقع گردیده و یکی از خلبانان موفق میشود با هلیکوپتر آسیبدیده خود در خاک شوروی فرود آید ولی هلیکوپتر دیگر در اثر این تیراندازی آتش گرفته و با سرنشینان آن به کلی از بین رفته است. خلبان و خدمه هلیکوپتر فرود آمده در اثر مساعی دولت شاهنشاهی توسط مقامات اتحاد جماهیر شوروی تحویل و به ایران بازگشت داده شدهاند و هلیکوپتر هم به زودی تحویل گرفته خواهد شد.
سرنشینان هلیکوپتر از بین رفته [که توسط جنگنده میگ ۲۳ شوروی هدف قرار گرفت] به این شرح است:
· ستوانیکم خلبان ابراهیم اسدی
· ستوانیار خلبان علیاصغر غفاری
· نیروزفر خلیل تبریزی
· نیروزفر حسن طوسی
· نیروزفر ابوالفضل سریانی
· استوار 2 عباس رودیان
· گرهبان یکم اصغر رهانی
· گروهبان یکم حسین خدائی» [2]
بر اساس اخبار رسانهها، سرنشینان هلیکوپتری که سالم باقی مانده بودند پس از یک ماه که در خاک شوروی در بازدداشت بودند، در روز 28 تیرماه 1357 به دولت ایران تحویل داده میشوند: «سرنشینان هلیکوپتری که طی یک عملیات آموزشی اشتباهاً وارد حریم فضائی اتحاد شوروی شده و در آنجا مورد حمله جنگندههای شوروی قرار گرفته بودند، دیروز [28 تیرماه 1357] به ایران تحویل داده شدند.» [3]

سرهنگ دوم «احمد بادامه» مهندس پرواز بالگرد «شینوک ۴۰۹۲» که در این حادثه بهعنوان مهندس پرواز بالگرد شماره ۳، حضور داشته و به همراه چهار سرنشین شینوک ۴۰۹۲توسط شورویها زندانی و بازجویی شده، حادثه را اینگونه روایت کرده است:
«انجام یک نوبت پرواز به مقصد مشهد، مأموریت ما بود که ناخواسته سر از زندانهای شوروی در منطقه ترکمنستان درآوردیم. در آن روز [۳۰خرداد ۱۳۵۷] طبق روال همه روزهای خدمتی رأس ساعت ۷ صبح وارد پایگاه شدم و زمزمههایی مبنی بر اعلام مأموریت برای ۲ فروند بالگرد ch-47 شینوک به مقصد مشهد شنیدم. در نهایت نیز برای پرواز مشهد انتخاب شدم. آن روز هم ما فقط در این حد اطلاع داشتیم که قرار است ۴ فروند بالگرد شینوک از اصفهان عازم مشهد شوند. این بالگردها با رسیدن به مقصد در اختیار استانداری قرار میگرفتند و در آنجا مأموریت اصلی اعلام میشد. حدود ساعت ۱۱ روز ۳۰ خرداد ۱۳۵۷ دسته پروازی ما به سرپرستی سروان خلبان «شاهرخ اخوان ذاکر» عازم مأموریت شد. بالگرد ما در آن پرواز، شینوک ۴۰۹۲ بود و ۴ سرنشین داشت که شامل دو نفر خلبان و دو مهندس پرواز میشد. در طول مسیر پروازیمان ابتدا از اصفهان به تهران آمدیم؛ حدود ساعت ۱۳ در آسمان تهران بودیم و به منظور انجام سوختگیری فرود آمدیم. پس از سوختگیری، به مقصد شاهرود آماده پرواز شدیم. پس از رسیدن به شاهرود، عملیات سوختگیری را با گالنهای ۱۷ لیتری حلبی انجام دادیم. با همان مخازن سوخت نیمه پُر، حدوداً تا ۲ ساعت سوخت داشتیم اما چون این نشستها و برخاستها و صرف ناهار و سوختگیری دشوار با ۴۰۰ گالن حلبی زمان زیادی از ما گرفته بود، ضمن محاسبه فاصله یک ساعت و ۴۵ دقیقهای تا مشهد متوجه شدیم که به غروب آفتاب میخوریم. بر اساس قوانین پرواز موظف بودیم نیم ساعت پیش از غروب آفتاب در مقصد فرود آمده باشیم. در نتیجه تصمیم بر این شد که شب را در پادگان شاهرود سپری کنیم و با آغاز روز بعد به مسیرمان ادامه دهیم.
[در] تاریخ ۳۱ خردادماه ۱۳۵۷ که صبح زود و علیرغم شرایط جوی نامساعد، هر چهار فروند بالگرد شینوک را آماده پرواز کردیم و خود ما نیز بالگرد شماره ۳ دسته پروازی بودیم. آن روز خاطرم هست که تا حدودی ابری و بارانی بود. استارت پیشرانههای قدرتمند هر چهار فروند شینوک زده شد و بالگردها به پرواز درآمدند. حدوداً پس از ۲۰دقیقه پرواز به سمت مشهد، به یک توده ابر گسترده برخورد کردیم. این نخستین مأموریت من در یک وضعیت جوی اینچنینی و داخل ابر بود؛ ابر سفیدی که هم وحشتناک به نظر میرسید و هم جالب! چون مأموریت اضطراری بود، چارهای نداشتیم و باید ادامه پرواز میدادیم. هر چهار فروند شینوک با حفظ فاصله حدود ۵ مایلی و به صورت پشت سر همدیگر به مسیرمان ادامه دادیم. حدود یک ساعت و ۳۵ دقیقه بود که در حال پرواز بودیم. مشغول بررسی محیط اطراف بالگرد بودم تا مطمئن شوم که هیچ شئ پرندهای در اطراف بالگرد حضور ندارد که امنیت و سلامت پروازمان را با خطر مواجه کند. بالگردها به صورت رادیویی با هم در تماس بودند و به یکدیگر گزارش میدادند.
خاطرم هست که بالگرد شماره ۴ به هدایت مرحوم «اسدی» گزارش داد: «من الان روی رودخانه هستم اما روی نقشه من رودخانه نیست!» با این حال جمله و تذکر ایشان زیاد جدی گرفته نشد و کسی جوابی نداد. همچنان به دنبال رهبر دسته مشغول پرواز بودیم که ناگهان یکی از بالگردها اعلام کرد که یک هواپیمای جنگنده در سمت چپش در حال پرواز است! من نیز مشغول ارائه گزارش در مورد این جت جنگی به خلبان بودم. غافل از اینکه جنگنده در حال اخطار دادن به دسته پرواز ماست! از آنجایی که دو طرف، دسترسی به فرکانسهای رادیویی یکدیگر نداشتند و امکان برقراری تماس رادیویی فراهم نبود، معمولاً در چنین مواردی جنگندهها با انجام حرکاتی مثل انجام رول یا نمایش تسلیحات زیر بال خود و یا حتی باز و بسته کردن ارابه فرود، سعی در اعلام اخطار میکند. تنها چیزی که حتی یک درصد هم به آن فکر نمیکردیم، احتمال این موضوع بود که شاید این جنگنده خارجی باشد. حتی یکی از خلبانان اعلام کرد که شاید به منطقهای مربوط به نیروی هوایی خودمان نزدیک شدهایم و احتمالاً این جنگنده هم در حال انجام پرواز آزمایشی بود. این روند حدود سه، چهار دقیقه ادامه داشت و من نیز مدام، موقعیت هواپیما را به اطلاع خلبان پرواز خودمان میرساندم.
پس از گذشت این زمان و در حالی که در کل، چیزی حدود یک ساعت و چهل دقیقه از آغاز پروازمان میگذشت، به یک کوه بزرگ در مسیر برخورد کردم. احتمال دادیم که پس از پشت سر گذاشتن این کوه، شهر مقدس مشهد قابل رؤیت باشد و نهایتاً به مقصد برسیم. در همین لحظات و در شرایط آرام پروازی و در حالی که دیگر خبری از آن جت جنگنده نبود، ناگهان صدای فریاد و جیغ وحشتناکی را از طریق کلاه خلبانی (هلمت) شنیدم. بلافاصله مشغول بررسی محیط اطراف بالگرد شدم که ناگهان متوجه صداهای نامتعارف از قسمت انتهایی بالگرد گردیدم. متوجه جرقههای بسیار زیاد و دنبالهدار در موتور توربوشفت بالگرد شدم و همزمان، یک جت جنگنده در ارتفاع پائین از بالای سرمان رد شد. بلافاصله شرایط را به اطلاع خلبان رساندم و چون تجربه کافی نداشتیم، حتی خاطرم هست که به خلبان اعلام کردم: «فکر کنم هواپیما به ما برخورد کرد!» عرض کردم که تنها موضوعی که حتی به آن فکر نمیکردیم، احتمال پرواز در حریم هوایی کشوری دیگر و برخورد با جتهای جنگنده خارجی بود. همزمان قسمت انتهایی بالگرد پُر از دود شد و با توجه به دورههای آموزشی که پشت سر گذاشته بودیم، حدس زدم که این مشکل به لولههای هیدرولیک پرفشار مربوط باشد؛ در صورت آسیب رسیدن به این لولهها، روغن هیدرولیک به صورت دودمانند ظاهر میشود. (به علت فشار بسیار بالا) تمام این موارد تنها در مدت چند ثانیه رخ داده بودند. همزمان به عنوان مهندس پرواز به خلبان پرواز گفتم: «جناب صفوی باید فرود بیاییم!» این در حالی بود که بالگرد ما همچنان به صورت عادی در حال پرواز بود و رفتار خارج از برنامهای از خود نشان داده بود. در همین گیرودار که خلبان علت را از من پرسوجو میکرد به سرعت اعلام کردم: «نمیدانم! فکر کنم این هواپیما به ما برخورد کرد! بشین فوری!»

در این لحظات، شینوکهای شماره ۱ و ۲ تقریباً به قله آن کوهی که بیشتر بدان اشاره کردم رسیده بودند و ما به عنوان بالگرد شماره ۳ تقریباً در دامه کوه در حال پرواز بودیم و از شماره 4 هم اطلاعی نداشتیم، ولی اصولاً باید پشت سر ما میبود. با اعلام من مبنی بر لزوم فرود بالگرد، خلبان بالگرد با انجام یک گردش به چپ، اقدام به انجام فرود اضطراری در همان منطقه نمود. از بالگرد پیاده شدیم. یکی از ملخهای بالگرد کلاً کنده شده بود و ۵۰-۶۰سوراخ ریز و درشت روی موتور سمت چپ دیده میشد. تا اینجا هم هیچ کداممان اطلاعی از واقعیت اتفاقات روی داده نداشتیم. اصلاً موضوعی تحت عنوان انحراف از مسیر و حضور در خاک کشور بیگانه در مخیله هیچ یک از ما نمیگنجید. خبری از بالگردهای شماره ۱ و ۲ و بالگرد شماره۴ که پشت سرمان بود، نداشتیم. در حدود ۶-۷ مایلی متوجه حجم دود بزرگ شدیم و یک چوپان با گلهاش در حدود ۱۰۰یا ۲۰۰ متری ما حضور داشت. در فاصله 4 کیلومتریمان نیز یک قطار در حال حرکت بود.
خلبان بالگرد از من خواست که نزد آن چوپان بروم و از وی سؤال کنم که مشهد در کدام سمت ما قرار دارد و مسیرمان رو به کدام سمت است. ولی هیچ جوابی از چوپان نگرفتم. برای پرس و جو به سمت کارکنان دکل رفتم. آنها نیز دوان دوان به سمت من آمدند. همین که به من رسیدند اصلاً متوجه نشدم که چه گفتند و چه کار کردند. دستانم را با نوعی دستبند بستند. با صدای بلند دوستان را صدا زدم. طولی نکشید که ما چهار نفر با دستانی بسته و نشسته بر روی زمین شاهد حرکت یک دسته حدود ۳۰ نفر سربازان مسلحی بودیم که در حال حرکت به سمت بالگرد ما بودند. ما چهار نفر با دستانی بسته و با فاصله در کنار شینوک روی زمین نشستیم. از دوستم پرسیدم: «اینجا کجاست؟» و او در جواب من گفت: «اینجا خاک شوروی است.»
نیروهای نظامی شوروی مدام در حال رفت و آمد بودند و برخی مقامات نظامی نیز مشغول بررسی بالگرد و داخل آن بودند. ما را به داخل یک خودروی ون بردند و ضمن عکاسی، سؤالاتی پرسیدند. یک سطل آب، ۷ عدد گوجه و ۲ عدد نان تافتون به عنوان ناهار برایمان آوردند. پس از انجام بازجوئیهای اولیه، ما را آماده انتقال به یکی از زندانهای شوروی کردند. من را به یکی از اتاقهای بازجوئی این زندان منتقل کردند و ضمن اینکه اطلاعات و مشخصات فردی من را جویا شدند، لباسهایمان را گرفتند و یک شلوار و کاپشن مشکی دادند. سپس همراه مهندس پرواز دوم به یکی از سلولهای زندان که در آن دریچهای برای غذا دادن در آن تعبیه شده بود، متقل شدم. ۷-۸ روزی در این سلول بودیم.
پس از ۸ روز ما از داخل زندان به یک ساختمان دیگر برای بازجویی منتقل شدیم. در آنجا یک مترجم نیز در کنارمان حضور داشت و سؤال و جوابها شامل مواردی مثل اینکه از کجا آمدیم، مقصد کجا بود و آیا نیروی آمریکایی حضور داشته یا نه، میشد. فقط به سؤالاتی پاسخ میدادیم که متوجه شوند ما مقصر نبودیم و هیچ هدف خاصی از ورود به خاک شوروی نداشتهایم. یعنی مأموریت ما جاسوسی، تصویربرداری و خرابکاری نبوده است. چون نسبت به آمریکاییها و حضور آمریکا در ایران حساس بودند. دوران زندانی بودن ما ۱۹ روز ادامه داشت. با یک خودری ون از محوطه زندان خارج شدیم. با پرسیدن از مترجم همراه، متوجه شدیم که با توجه به توافق به عمل آمده، امروز قرار است که تحویل مقامات ایرانی بشویم. در آن لحظه جناب صفوی از سرنوشت بالگرد شینوک شماره ۴ پرس و جو کرد و اعلام کردند که این بالگرد متأسفانه همان روز منهدم شده و سقوط کرده است. تازه متوجه شدیم دودی که در روز اول در منطقه مشاهده کرده بودیم و توجه زیادی به ان نداشتیم، شوربختانه مربوط به سقوط بالگرد شینوک شماره ۴ بوده است.
چیزی از آن بالگرد تحویل ایران نشد. گویا میگ ۲۳ نیروی هوایی شوروی با هدایت «والری شکیندر» بالگرد شماره ۴ را با موشک R-60 مورد هدف قرار داده بود و این بالگرد در حومه روستای «گی اورا» سقوط کرده بود. در ادامه خلیان میگ روسی با مسلسل به سمت ما یورش برده بود که ما نیز مجبور به فرود اضطراری در «گیاروسکی» شدیم. بالگرد شینوک حادثه دیده ما در قلمرو شوروی سابق، شینوک ۴۰۹۲ بود که مدتی پس از این وقایع، یک تیم از بخش مهندسی هوانیروز با هماهنگی دولت اتحاد جماهیر شوروری به منطقهای که بالگرد ما مورد اصابت قرار گرفته بود اعزام شدند و ضمن تعمیر بالگرد، آن را به ایران منتقل کردند.
طولی نکشید که ما را سوار بر یک جیپ روسی به سمت مرز منتقل کردند و تحویل نیروهای کشورمان دادند. پس از جدا شدن از نیروهای شوروی و ورود به خاک میهن، همه ما چهار نفر ناخودآگاه زانو زدیم و خاک مقدس ایران را بوسیدیم و سپس وارد پاسگاه مرزی «لطفآباد» درگز شدیم.» [4]
در همان زمان روزنامه اطلاعات روایتهای متفاوت دولتهای ایران و شوروی درباره این حادثه و به نقل از خبرگزاریهای خارجی ارائه داده است:
«امروز خبرگزاریها در مورد اعلامیه دولت ایران پیرامون حمله شکاریهای شوروی به 2 هلیکوپتر و کشته شدن 8 افسر و ستوانیار و درجهدار ایرانی اخبار مفصلی پخش کردند و اعلامیه دولت ایران را از این حادثه که در چهار هفته قبل اتفاق افتاده بود منعکس کردند. خبرگزاریها از مقایسه اعلامیههای دولت ایران و دولت شوروی نتیجه گرفتند برخلاف ادعای شوروی که هلیکوپترهای مورد حمله و هجوم جنگندههای شوروی ۴ فروند نبوده بلکه ۲ فروند بوده است.
در اعلامیه شوروی ادعا شده بود که هلیکوپترها به خاک و حریم هوائی شوروی تجاوز کردند. در حالی که اعلامیه دولت ایران حاکی است که 2 هلیکوپتر به علت مه غلیظ راه را گم کرده بودند و چون از بالای مه و ابر حرکت میکردند نمیتوانستند دقیقاً بدانند که وارد خاک شوروی شدهاند. از طرف دیگر هلیکوپترها به خاطر اینکه اسلحه و تجهیزات دیدهبانی و عکسبرداری نداشتند طبعاً نمیتوانستند مأموریت با هدف تجاوز به خاک و حریم شوروی داشته باشند. خبرگزاریها متذکر شدهاند یک هلیکوپتر بدون اسلحه و تجهیزات چگونه میتوانست وارد خاک شوروی شود که با مدرنترین تجهیزات مرزی مسلح از آن نگهداری و حمایت و نظارت میشود.
دلیل دیگر بر رد این ادعا مه غلیظ آن روز در آن منطقه است. زیرا وجود مه میتوانست همین مشکل را برای شوروی هم به وجود آورد. خبرگزاریها خشونت شوروی و تیراندازی شکاریها را نشانه عصابنیت سیاسی شوروی از ایران تعبیر کردند و تیراندازی و در نتیجه کشته شدن ۸ ایرانی در این ماجرا را خشونت آن کشور نسبت به ایران تلقی نمودند.
ناظران سیاسی در تهران اظهار عقیده میکنند حادثه مرزی اخیر که در آن دو هلیکوپتر نظامی ایران (به گزارش خبرگزاری تاس چهار هلیکوپتر) بر فراز ترکمنستان مورد حمله شکاریهای شوروی قرار گرفتند ممکن است برای روابط ایران و شوروی نتایج منفی داشته باشد. با اینکه مقامهای ایرانی سکوت کردهاند اما منابع نزدیک به مسئولان کشور معتقدند که این ماجرا ممکن است جنبه جدی پیدا کند.
مسئلهای که توجه کارشناسان غربی را جلب کرده این است که یک حادثه مرزی معمولی که ممکن است بر اثر خراب شدن دستگاههای هلیکوپترها روی داده باشد عکسالعمل شدید شوروی را که غیرعادی به نظر میرسد در پی داشته است. مرز ۲۳۷۰ کیلومتری ایران و شوروی منطقه فوقالعاده حساسی است که احتمال میرود شوروی و ایران تأسیسات تکامل یافته استراق سمع و دیدهبانی در آن دایر کرده باشند.» [5]
پینوشتها:
۱- روزنامه کیهان، ۲۸ تیر ۱۳۵۷، شماره 10518، صص ۱ و ۲.
۲- همان
۳- روزنامه آیندگان، ۲۹ تیر ۱۳۵۷، شماره ۳۱۷۲، صص ۱ و ۲۲.
۴- «ما چهار نفر؛ حکایت شینوکهای راه گم کرده در آسمان شوروی»، مصاحبه با احمد بادامه مهندس پرواز بالگرد شینوک ۴۰۹۲، ماهنامه صنایع هوایی، شماره ۳۳۵، آذرماه ۱۳۹۹، صص ۱۵-۹.
۵- روزنامه اطلاعات، ۲۹ تیر ۱۳۵۷، شماره ۱۵۶۶۶، ص ۴.
ارسال نظرات