عالمان ربانی مجاهد و ضرورت داشتن نظام اندیشه اسلامی

به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، حوزههای علمیه کانون تربیت عالمان ربانی مجاهد راهبر است و در مدارس علمیه باید زمینههایی فراهم شود که عالمان دینشناس ربانی و مجاهدان راهبر به جامعه تحویل داده شود؛ یعنی هر یک از عزیزانی که در مدارس علمیه درس میخوانند، باید در آیندهای که معمولاً به سرعت فرا میرسد، در کسوت عالمان ربانی مجاهد راهبر نقشآفرینی کنند.
طبیعتاً ما هم بهعنوان طلبهای که میخواهد عالم دین باشد و هم فراتر از عنوان طلبه، بهعنوان یک مومن و یک مسلمان، موظف هستیم با دین خدا آشنا شویم. هر انسان مومنی باید معرفت شایستهای نسبت به دین خدا داشته باشد. آن چیزی را که باور کرده، باید بهخوبی بشناسد. این معرفت در صورتی معرفت شایستهای است که جامع، منسجم، منظومهای و انداموار باشد؛ نه یک معرفت ازهمگسیخته، اتمی، جزیرهای و ناپیوسته. یعنی تصویری که ما از دین داریم باید موزون، متناسب و جامع باشد؛ نه یک تصویر مخدوش از قسمتی از دین، آنهم بدون ارتباط با سایر اجزا.
داستان معروف فیل مولانا را میدانید: آن کسی که در تاریکخانه، دست به پای فیل زده بود. آمد بیرون، از او پرسیدند: «فیل چه موجودی است؟» گفت: «چیزی شبیه ستون، ولی کمی نرمتر.» آن که دست به گوشش زده بود، پرسیدند: «فیل چه موجودی است؟» گفت: «چیزی شبیه بادبزن، ولی کمی بزرگتر.» آن هم که دست به خرطومش زده بود، گفت: «چیزی شبیه ناودان.» همه اشتباه میکردند. اشتباهشان در چه بود؟ در اینکه این تصویر، تصویر یکپارچه، موزون، کامل و انداموار نبود. کسی فیلشناس است که این تصویر را بهصورت یکپارچه ببیند و کسی دینشناس است (عالم دین است) که این تصویر را از دین بهصورت یکپارچه داشته باشد؛ نه تصویری ناموزون، نامتناسب، جزیرهای، اتمیک و ناپیوسته.
ما باید خیلی تلاش کنیم تا بتوانیم این تصویر را بهدست بیاوریم. برای بهدستآوردن این شناختِ اصیل، عمیق، موزون، جامع و متوازن نسبت به دین، طبیعتاً باید زحمت بکشیم. اگر بخواهیم خودمان اجتهاداً چنین تصویری را بهدست بیاوریم، شاید سی سال زحمت لازم باشد (مثلاً پانزده سال تا مجتهد شویم، پانزده سال بعد از مجتهدشدن باید در منابع کاوش کنیم تا بتوانیم این تصویر یکپارچه را بهدست بیاوریم).
یک راه دیگر این است که به تلاش کسانی که این راه را رفتهاند اعتماد کنیم. برای اینکه راه کوتاهتر شود، باید در مرحله اول به کسانی اعتماد کنیم که این مسیر را طی کردهاند و چنین تصویری را برای ما میتوانند پدید بیاورند.
مثل آشنایی با یک شهر میماند: اگر بخواهیم با یک شهر آشنا شویم، یک راه این است که خودمان وسیلهای تهیه کنیم، از این کوچه به آن کوچه، از این خیابان به آن خیابان، از این محله به آن محله بگردیم و بگردیم. شش ماه یا یک سال؛ اگر این کار را پرتلاش انجام دهیم، تصویر جامع و یکپارچهای از آن شهر در ذهن ما شکل میگیرد. ولی این راه پرهزینه است: هم زمان زیادی میخواهد، هم هزینه زیادی میطلبد. راه کوتاهترش این است که نقشه تهیه کنیم؛ یعنی به کسانی اعتماد کنیم که قبلاً این کار را کردهاند. نقشه را مطالعه میکنیم، وقتی بر آن مسلط شدیم، کمی هم در محلههای مشهد میگردیم و با نقشه تطبیق میدهیم. بعد از یک هفته یا دو هفته میتوانیم با شهر آشنا شویم. خیلی زودتر ما را به نتیجه میرساند.
برای شناخت دین خدا هم این دو مسیر وجود دارد: یکی شناخت اجتهادی دین خدا (که سی سال طول میکشد)، یکی شناخت اعتمادی (یعنی با اعتماد به کسانی که عالمان و دینشناسان قهار بودند). این مسیر، کوتاهتر است. لااقل در قدم اول باید از مسیر دوم حرکت کنیم؛ بعد انشاءالله مجتهد هم بشویم، خودمان بتوانیم این تصویر را اجتهاداً تنظیم کنیم و آن را پیش ببریم.
برای اینکه این شناخت حاصل شود، طبیعتاً باید به اندیشمندان، اسلامشناسان و متفکرانی مراجعه کنیم که نگاه جامع، متقن، اصیل، عمیق و یکپارچه به دین خدا داشتند و آن را عرضه کردند (یعنی آن نقشه را ترسیم و عرضه کردند). ممکن است کسانی باشند که این تصویر را نداشته باشند؛ ممکن است کسانی باشند که این تصویر را شخصاً دارند، اما آن را جایی عرضه نکردهاند. اما بعضی از علما هستند که این تصویر یکپارچه را خودشان با اتقان کامل بهدست آوردهاند و عرضه هم کردهاند.
یکی از عالمانی که در این زمینه مرجعیت دارد، آیتالله مصباح هستند که برای ارائه این تصویر یکپارچه دو زحمت کشیدند:
۱. مجموعه «معارف قرآن» (دوره دهجلدی) که در آنجا تلاش کردند منظومه فکری اسلامی از معارف قرآن عرضه کنند. ایشان در مقدمهاش نوشتند: «معمولاً وقتی میخواهند اسلام را معرفی کنند، از سهگانه عقاید، اخلاق، احکام بهره میگیرند.» فرمودند: «ما این سهگانه را گویا نمیدانیم و فکر میکنیم تمام زوایای دین را نشان نمیدهد.» ایشان سهگانه را تبدیل به دهگانه کردند: انسانشناسی، جهانشناسی، خداشناسی، راهشناسی، راهنماشناسی، قرآنشناسی، اخلاق و انسانسازی، برنامههای عبادی، احکام فردی، احکام اجتماعی (مدنی، اقتصادی، قضایی، جزایی، سیاسی، بینالمللی). تمام معارف قرآن را ذیل این ده موضوع دستهبندی کردند و تصویر کلان یکپارچهای از دین ارائه دادند. کسی که آن را بخواند، طبیعتاً میتواند خیلی استفاده کند تا نگاهش منسجم و روشمند باشد.
۲. زحمت دوم ایشان، طرح ولایت بود که در شش موضوع اندیشههای بنیادین اسلامی را دستهبندی و ارائه فرمودند (انسانشناسی، خداشناسی، معرفتشناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست). فرمودند: «این حاصل پنجاه سال عمر من است که در طی پنجاه روز به شما تحویل داده میشود.» و خودشان در آنجا فرمودند: «چقدر به عمر شما افزوده میشود! یعنی میتوانید این تجربه پنجاهساله را در پنجاه روز دریافت کنید؛ چقدر صرفهجویی میشود!»
بنابراین برای ما هم (بهعنوان کسانی که قرار است عالمان دین، معلمان دین، مبلغان دین، مروجان دین، مدافعان دین، مجریان دین و مربیان دینی جامعه باشیم)، اشراف بر معارف دین ضرورت دارد. اساساً بهعنوان یک مومن (حتی اگر آن نقشها را نداشته باشیم)، باید معرفت متقنی از منظومه تعالیم دینی داشته باشیم. این برنامه چهلپنجاهروزهای که اینجا برگزار میشود، میخواهد اندیشههای بنیادین را لااقل در خطوط اصلی برای شما عرضه کند.
شما برای شناخت ایران نمیتوانید فقط به مشهد و تهران اکتفا کنید. اگر بخواهید ایران را بشناسید، باید تصویر کاملی از کل ایران داشته باشید. این تصویر کامل ممکن است ۵×۵ باشد، ممکن است یکمتر در یکمتر باشد، ممکن است پنجمتر در پنجمتر باشد؛ ولی بالاخره باید کامل باشد. شما در طی دوره طرح ولایت تصویری یکپارچه (البته از خطوط کلان اندیشه اسلامی) دریافت میکنید.
در دهه پنجاه، چون اندیشمندان اسلامی مواجه با گسترش مکتب مارکسیسم در کشورمان بودند تلاشی برای نظاممندسازی اندیشه اسلامی صورت گرفت. مکتب مارکسیسم آن زمان تلفات زیادی از جوانان ما میگرفت. اندیشمندان به این فکر افتادند کاری کنند. تحلیل کردند که چرا جوانها جذب مکتب مارکسیسم میشوند؟ به این نتیجه رسیدند که بهخاطر انسجام فکری آن و امتداد مبانی تا میدان جامعهسازی است. ما باید تصویر یکپارچهای از دین اسلام عرضه کنیم.
شاید اولین کسانی که این حرکت را آغاز کردند، مرحوم علامه طباطبایی بودند. ایشان آن زمان کتابی نوشت بهنام «آموزش دین». مرحوم شهید بهشتی با همکاری شهید باهنر، کتابی نوشتند بهنام «شناخت اسلام» در ششصد صفحه که تلاششان همین بود که یک تصویر یکپارچه عرضه کنند. مقام معظم رهبری سخنرانیهای معروف خود را در مشهد در ماه رمضان با عنوان طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن عرضه کردند (حوالی سال ۵۳–۵۴). ایشان هم به همین هدف، این بحث را پیش بردند. مرحوم شهید مطهری در کتاب «جهانبینی توحیدی» تلاش کردند خطوط اصلی تفکر اسلامی را مطرح کنند. برادران حکیمی کتاب الحیات را با رویکرد روایی به همین هدف نوشتند تا تصویر یکپارچهای از منظومه تعالیم اسلامی عرضه کنند. برخی از روشنفکران هم در این خط ورود کردند و کتابهایی نوشتند.
اگر ما تصویر یکپارچهای از دین داشته باشیم:
- در مقام عمل به دین، میدانیم اصل و فرع و صدر و ذیل چیست.
- در مقام تبلیغ دین، میدانیم اهم و مهم، ریشه و فرع چیست.
- در مقام تربیت دینی، میدانیم بر چه چیزهایی باید تأکید کنیم و کجاها نباید تأکید کنیم و باید تغافل کنیم.
- در مقام مقایسه بین مکاتب، میدانیم مکتب اسلام چه ویژگیها و ممیزاتی دارد که از سایر مکاتب و ادیان جدا میشود.
گاهی دو مکتب در عناصر اولیه با هم مشترکاند، اما در آرایش، چینش، اصل و فرع، وزن و سطح گزارهها با هم تفاوت دارند. مثلاً محبت هم در فرهنگ اسلامی هست (دین اسلام دین رحمت و محبت است)، هم در فرهنگ مسیحی (اخلاق مسیحی را اخلاق محبت میشمارند). فرقش در چیست؟ فرقش در این است که در مکتب مسیحیت، محبت آنقدر اصالت پیدا کرده که همهچیزهای دیگر را تحتپوشش گرفته. در فرهنگ اسلامی، محبت همراه با «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ» است. این دو در کنار هم هستند و هیچکدام بهنفع دیگری کنار نمیرود.
با مقدمهای که عرض کردم، شما از این به بعد به هر چیزی که شناخت شما از اسلام را تکمیل کند حساس هستید (چون میخواهید تصویر موزون و منسجمی داشته باشید و میخواهید عالم ربانی مجاهد راهبر باشید). طبیعتاً به تمام اموری که این شناخت را تکمیل میکند و اشراف شما بر دین را بیشتر میکند، حساسیت دارید و مراقب هستید دچار کجرویها و کجفهمیها نشوید.
ما الان روشنفکران مسلمانی داریم که دچار کجفهمی هستند (روشنفکرانی که اسلام را بر لیبرالیسم تطبیق میدهند). از طرف دیگر، متحجرانی داریم که بهحسبظاهر خیلی متعبدند، اما در فهم معارف دینی دچار کاستی هستند. در حد میانه، اسلام ناب اصیلی داریم که متفکران بزرگ اسلامی (خصوصاً متفکران انقلاب اسلامی) عرضه کردهاند. باید این خط را بشناسیم و تمایزهایش را از دیگران (که یکی اندیشه روشنفکران لیبرال و یکی اندیشه متحجرانِ عمامهبهسر است) کاملاً تشخیص دهیم.
از باب نمونه خاطرهای نقل میکنم:
چند سال پیش در دهه کرامت (که رسم است خادمان حرم امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) در مسجدها میآیند)، در مسجد محل ما خادمی آمد. پرچمی آورده بودند و با لباس بلند خادمی آمد و شروع به سخنرانی کرد. خیلی مفصل از عظمت حضرت معصومه(س) گفت و حرفهای خوبی زد. رسید به اینجا که: «مردم قم! در حق حضرت معصومه کوتاهی نکنید. به زیارت بروید. گاهی باید سر به سجده بگذارید و التماس کنید این توفیق نصیبتان شود. همه توفیق زیارت ندارند؛ حتی بعضی علما... مثلاً آیتالله ... ایشون هر روز صبح در مسجد اعظم (کنار حرم) درس خارج دارد، اما توفیق زیارت نصیبش نمیشود!»
حرفش تا اینجا خوب بود، اما اسمآوردنش خیلی بد شد. ما پای صحبتش نشسته بودیم و جو سنگین بود. بالاخره من بلند شدم و گفتم: «تشکر از زحمات شما... اما ای کاش اسم این عالم بزرگ را نمیآوردید! زیرا اولا این عالم بزرگوار اگر برای زیارت برود و برگردد، گاهی یک ساعت طول میکشد و کارهای دیگرش تعطیل میشود. ثانیاً، امام صادق(ع) میفرماید: «عالمی که از علمش سود ببرند، از هفتاد هزار عابد برتر است.» اگر این آقا در خانه خود بخوابد از هفتاد هزار عابد بیسوادی که کنار ضریح به پهنای صورت اشک بریزد، ارزشش بیشتر است! ثالثاً، خودِ این معرفتی که شما نسبت به حضرت معصومه دارید، حاصل کار همین آقاست. ایشان دبیر کنگره حضرت معصومه بوده و اگر دهها کتاب درباره حضرت معصومه نوشته شده و ما اندکی معرفت به مقام ایشان داریم کار ایشان است!
اشکال کار کجا بود؟ این بندهخدا اخلاصش زیاد بود و میخواست مردم را به زیارت دعوت کند، اما نظام معرفت دینی را به هم زد چون تصویر موزون از معارف دینی نداشت و جایگاه عالمان دین را نمیشناخت. مبتلا به یک کجفهمی شد. تصویر درست (نه کاریکاتوری) از معارف دینی خیلی نیاز داریم؛ مخصوصاً برای عالمان دین که پاسداران و مرزبانان معارف الهیاند. حتماً باید خودمان تصویری جامع، متقن، یکپارچه، موزون و اصیل از دین خدا داشته باشیم. برای این، خیلی باید تلاش کنیم.
این تلاش برای معرفتآموزی، بسیار مبارک و مثل سجده و عبادت مقدس است. این از بزرگترین عبادات است! پیغمبر اکرم(ص) وارد مسجد شد؛ عدهای نماز مستحبی میخواندند، عدهای در حلقههای علمی نشسته بودند و درباره دین بحث میکردند. حضرت به گروه دوم ملحق شد. تقرب به خدا در جمع کسانی که برای شناخت دین تلاش میکنند، بیشتر از نماز مستحبی حاصل میشود. لحظاتی که شما اینجا با معارف الهی آشنا میشوید، بهمنزله سجده است؛ بر بال فرشتگان است و مبارکترین و مغتنمترین لحظات عمر شماست که مایه تقرب به خداست. این را باید قدر بدانید.
وظیفه عالمان: معرفت و راهبری
یک نکته دیگر اینکه علاوه بر جنبههای معرفتی و نظری باید به بعد دیگری هم توجه شود؛ نوع نگاه رهبر معظم انقلاب به دین کمک میکند بدانیم مباحث نظری در منظومه دینداری کجا قرار میگیرد. ایشان وجه خاصی را تأکید میکنند: در کتاب خوندلی که لعل شد (زندگینامه خودنوشت ایشان) حدود صفحه ۵۸ میفرمایند:
در اواخر دهه چهل، فشار رژیم شاه بر مبارزان زیاد شد. دو گروه شدیم: گروه اول (شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر) تصمیم گرفتند بر معرفتافزایی و روشنگری دینی و اصلاح معرفت دینی تمرکز کنند. گروه دوم ضمن توجه به این کار، دست از مبارزه و رویارویی مستقیم نکشیدند. من از گروه دوم بودم.
این موضوع در اندیشه رهبری پررنگ است؛ در سبک زندگی عالمان دین این وجه را باید خیلی توجه کرد. عالم دین فقط عالم دین نیست و فقط نقشآفرینی شناختی و تئوریک و معرفتی ندارد یا فقط پاسخگوی به مسایل نظری و پژوهشگری که تولید علم کند و زبان بلیغی برای معرفتافزایی داشته باشد نیست.عالم دین بعد از اینکه یک شناخت عمیق اصیل و نظاممند پیدا کرد یک چیز دیگر هم باید داشته باشد: تلاش برای راهبری اجتماعی و تحقق دین. حضرت آقا در دیدار با طلاب حوزه علمیه در تاریخ ۱۸/ ۲/ ۱۳۹۸ میفرمایند:
«آنچه بنده به ذهنم بود عرض کنم این بود که حوزههای علمیّه مرکز آموزش اسلامند؛ بالاخره دین باید فهمیده بشود، شناخته بشود، دانسته بشود، عمقیابی بشود، [لذا] مرکز لازم دارد؛ این مرکز، حوزههای علمیّهاند که عالِم دینی درست میکنند. حوزههای علمیّه، مرکز تعلیم اسلامند. اسلام فقط معرفت نیست، تعهّد به عمل و تحقّق احکام اسلام هم جزو اسلام است؛ یعنی یک وقت هست که ما اسلام را -که میخواهیم در حوزه یاد بگیریم- فقط عبارت میدانیم از اصول و فروع و اخلاق و همینهایی که هست -[که] واقعیّت هم همین است؛ [یعنی] اصول دین، فروع دین، ارزشهای اخلاقی، سبک زندگی، آئین حکمرانی، اینها همه جزو اسلام و جزو معارف اسلامی است- خب اینها را باید برویم در حوزهی علمیّه یاد بگیریم. لکن این [برداشت] درست نیست؛ این بخشی از کار حوزههای علمیّه است؛ چرا؟ چون این بخشی از اسلام است؛ بخش دیگرِ اسلام عبارت است از محقّق کردنِ این حقایق در متن جامعه، در متن زندگی مردم، یعنی هدایت؛ این بخشی از اسلام است دیگر. اسلام فقط توحید به معنای علم توحید با همان عمق و معرفتِ عرفانی و فلسفی و [مانند] اینها نیست، بلکه اسلام عبارت است از استقرار توحید در جامعه؛ یعنی جامعه موحّد بشود؛ این هم جزو اسلام است.
مگر شما نمیگویید: اَلعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاء؟(۵) علمای دین، ورثهی انبیائند دیگر؛ اینجا مراد از علما، علمای دین هستند و اینها ورثهی انبیائند. انبیا چه کاره بودند؟ [آیا] انبیا آمدند تا معارف دین را فقط بیان کنند یا نه، معارف دین را در جامعه محقّق کنند؟ حتماً این دوّمی است: لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط.(۶) این «لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» نشان میدهد که حضور انبیا برای «قیام به قسط» لازم است، یعنی رابطه هست بین حرکت انبیا و «قیام به قسط» در جامعه»
ایشان در این بیان پنجره بسیار مهمی را بر ما گشودهاند و در تعریف عالمان دین تذکر بسیار مهمی میدهند که عالمان دین باید علاوه بر اینکه دانشمندند راهبر باشند. در پیامی که به مناسبت اولین سالگرد رحلت حضرت امام صادر کردند نیز فرمودند:
«مصلحان اسلامى و متفکّرانى که در ۱۵۰ سال گذشته تحت تأثیر عوامل گوناگون قیام کرده و پرچم دعوت اسلامى و احیای تفکّر اسلامى را بر دوش گرفتند ــ از قبیل سیّدجمالالدّین و محمّد اقبال و دیگران ــ با همهى خدمات ارجمند و گرانبهایشان، همگى این نقص بزرگ را در کار خود داشتند که به جاى بر پا کردن یک انقلاب اسلامى، به یک دعوت اسلامى اکتفا کردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب، که با تلاش روشنفکرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جستجو کردند. این شیوه، البتّه ممدوح و مأجور بوده و هست، امّا هرگز از آن، توقّع نتایجى همچون نتیجهى عمل پیامبران اولوالعزم را ــ که سازندگان مقاطع اصلى تاریخ بودهاند ـ نباید داشت. کار آنان در صورت صحّت و مبرّا ماندن از عیوب سیاسى و نفسانى، تنها میتوانست زمینهساز یک حرکت انقلابى باشد و نه بیشتر. و لذا مشاهده میشود که سعى و تلاش بىحدّ و حصر مخلصان این گروه هرگز نتوانسته حرکت معکوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقّف کند، یا عزّت و عظمتى را که آنان از آن نام مىآورده و در آرزویش آه و اشک مىافشاندهاند، به مسلمانان برگرداند، و یا حتّى اعتقاد و باور اسلامى را در تودههاى مردم مسلمان تقویت کرده و نیروى آنان را در خدمت آن به کار گیرد و یا دامنهى جغرافیایى اسلام را گسترش دهد؛ و این بکلّى از روش پیامبر عظیمالشّأن اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) جدا است و این بر هر کس که اندکى تاریخ بعثت و هجرت رسول معظّم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) را بداند، آشکار است.
امام ما براى حیات دوبارهى اسلام، درست همان راهى را پیمود که رسول معظّم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) پیموده بود؛ یعنى راه انقلاب را. در انقلاب، اصل بر حرکت است؛ حرکتى هدفدار، سنجیده، پیوسته، خستگىناپذیر و سرشار از ایمان و اخلاص. در انقلاب، به گفتن و نوشتن و تبیین اکتفا نمیشود؛ بلکه پیمودن و سنگربهسنگر پیش رفتن و خود را به هدف رساندن، اصل و محور قرار میگیرد. گفتن و نوشتن هم در خدمت همین حرکت درمىآید و تا رسیدن به هدف یعنى حاکمیّت بخشیدن به دین خدا و متلاشى ساختن قدرت شیطانى طاغوت ادامه مىیابد: هُوَ ٱلَّذِی أَرسَلَ رَسُولَهُ بالهُدى وَدینِ ٱلحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه وَلَو کَرِهَ المُشرِکون».
بنابراین در منظومه فکری حضرت آقا، عالمان دین فقط نقش نظری ندارند؛ بلکه باید راهبری و هدایتگری اجتماعی و ساخت یک جامعه اسلامی و تحقق دین را هم متکفل باشند.
پس در منظومه فکری رهبری، عالم دین باید علاوه بر فهم عمیق و شناخت درست متقن و اصیل و یکپارچه و وظیفه بلاغ مبین و معرفتافزایی، در راهبری اجتماعی و تحقق دین در نظامات جامعه حضور داشته باشد. این موضوع دو دسته عالم و دو سبک عمل برای عالمان پدید آمده: برخی (مثل شهید مطهری) بیشتر بر جنبه نظری متمرکز شدند، برخی (مثل امام و رهبری) هر دو وجه را توأمان پیش بردند. هم بلاغ مبین و هم راهبری اجتماعی و قیام به قسط مردم. بنابراین طلبه مطلوب، جامع و متوازن باید این دو را پیوند بزند:
۱. تلاش برای شناخت اصیل، عمیق و منظومهای از دین.
۲. تلاش برای تحقق آن در جامعه و نقشآفرینی در راهبری اجتماعی.
خدای متعال انشاءالله به همهما توفیق دهد هم معارف دین را بهخوبی و با اتقان و اصالت درک کنیم، هم در مسیر تحقق آموزههای دینی نهایت تلاش خود را بهکار ببندیم و تمام وجود خود را وقف کنیم. انشاءالله.