فضیلت حکمت در اندیشه ابن سینا

به گزارش خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، نشست علمی «فضیلت حکمت در اندیشه ابن سینا» با ارائه حجج الاسلام والمسلمین محمد رضاپور و یارعلی کردفیروزجایی در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزارشد.
در این نشست ابعاد مختلف حکمت واکاوی و معرفی شد و سپس چیستی و فضیلت حکمت در نگاه ابن سینا به بحث گذاشته شد.
نشست علمی مذکور به صورت گفت و گویی برگزار شد و اساتید در وسط ارائه یکدیگر به تکمیل مباحث پرداختند که بخش زیادی از آن به رشته تحریر درآمده است.
مشروح این نشست به شرح ذیل است:
حجت الاسلام رضاپور: حکمت از واژگانی است که علاوه بر اینکه در علوم عقلی و معارف فلسفی کاربرد دارد در قرآن کریم هم مطرح شده است. از باب مقدمه: در آیه «ادعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» خداوند تبارک و تعالی به رسولش فرمان می دهد دعوت کن و فرا بخوان به سوی راه پروردگارت به وسیله حکمت و موعظه حسنه و سپس و جدال احسن.
حکمت چیست؟ حکمت یک واژه ای است مصدری که دلالت بر نوع دارد؛ اصل این واژه: حکمه ابزاری بوده که چهارپا را به وسیله او کنترل می کردند تا از چموشی و بازیگوشی جلوگیری شود. مرحوم آقای طباطبایی علامه طباطبایی در المیزان توضیحی که ارائه می کند: حکمت حجت، سخن و استدلال استوار است یعنی دانش استواری که شک و تردید خللی به آن وارد نکند و بر اساس آن بتوان حق را بدون هیچ گونه تردیدی شناخت. ادامه می دهد که قرآن کریم برای حکمت هیچ شرطی نگذاشته در حالی که در باب موعظه، موعظه حسنه و در باب جدال، احسن آن را قید کرده است.
این سه تا واژه رو بر سه تا صناعتی که ما در منطق داریم یعنی برهان، خطابه و جدل تطبیق دارد. اذهانی که آغشته به عقائد باطل نیست این ها یه وقت هست که از خواص هستن از فرهیختگان هستن که قابلیت پذیرش برهان رو دارن این ها به وسیله حکمت و یا نه از عوامی هستن که برهان برای اون ها خیلی مفید فایده شاید نباشد این ها به وسیله در واقع خطابه البته آقای طباطبایی اینجا می فرمایید این تخصیص این تیپولوژی و سه گانه نمودن مردم و اینکه نسبت به هر کدوم گروهی ما بایستی با یک الگوی خاصی دعوت به سوی حقیقت را دنبال کنیم این رو نقد می کنه و می فرمایید این طور نیست که حالا اگر کسی مخاطب به قرآن بود دیگه بی نیاز از موعظه باشد می گه از آیه شریفه قرآن هم چنین چیزی بر نمی آد ولی خب کسانی مثل وقت راضی و مثل بیضوی و دیگران رو گفتن حالا از این رد می شیم حالا در آیه شریفی دیگر هم در آه دویست و شصت و نه سوره ی شریفه ی بقره که در مقام امتناع ی حکمت من یشا و من ی الحت فقط اوتی خیرا کسی را و ماذکر علاف خیلی با یک لسان در واقع تجلیل قرآن که تمام دنیا را با تمام ظواهر فریبنده و جذاب و دل ربای آن متاع قلیل توصیف می کند از حکمت به خیر کثیر و من یعن حکمت فقط اوتیت خیرا کسی را یاد می کند که
مرحوم علامه طباطبایی می فرماید اینکه در آیه شریفه « وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرࣰا كَثِيرࣰاۗ » صیغه مجهول آمده به این دلیل است که خداوند بگوید حکمت به دنبال خودش خیر کثیر می آورد نه به خاطر اینکه از طرف خدا داده شده است. سرشت حکمت، خاستگاه خیر کثیر است؛ حکمت از جانب خداست اما به نحو مجهول آورده است. این حکمت حکمت قرآنی است. حکمت در لسان فلاسفه کاربردهای متعددی دارد. در یک کاربرد وسیع گاهی حکمت به مجموعه علوم حقیقیه اطلاق می شود اعم از علوم نظری و علوم عملی لذا از سابق حکمت دو بخش داشت: حکمت نظری و حکمت عملی. حکمت نظری را در سه شاخه اصلی طبیعیات با شاخه های چندگانه اش و ریاضیات و همچنین فلسفه اولی یا متافیزیک تقسیم می کردند. از طرف دیگر حکمت عملی را هم در سه بخش: سیاست مدن؛ تدبیر منزل؛ دانش اخلاق تقسیم می کنند. حکمت نظری ناظر به شناخت هست ها و واقعیت ها است که در جهان وجود دارد و حکمت عملی ناظر به بایدها و شاید ها. یعنی آنچه که شایسته است انجام بپذیرد و آنچه که بایسته است انجام بپذیرد.
ابن سینا بیان می کند که حکمت حقیقی دانش استوارِ تردید ناپذیری است که بتواند انسان را واصل به حقیقت کند به نحوی که دچار شک و تردید نشود. مابعد الطبیعه و متافیزیک. اگر به طبیعیات یا ریاضیات اطلاق حکمت صورت گرفته، از باب مجاز بوده. در ویژگی فلسفه ی اولا آمده هیچ دانش بالادستی برای آن نیست زیر مبتنی بر «واقعیت» است که ابده بدیهیات است.
حکمت به معنای اعم شامل همه علوم حقیقی است و حکمت به معنای اخص شامل دانش متافیزیک است. البته منظور به عنوان یک دیسیپلین دانشی است یعنی مجموعه از قضایا که می توانند انسان را با جهان هستی آشنا کنند. حکمت نیز در بحث اخلاق به عنوان یکی از فضائل سه گانه مطرح می شود. اخلاق را صرف رفتار صحیح نمی دانند زیرا رفتار درست ممکن است از هر کسی سر بزند اما آنچه که مهم است هیئت راسخ در فرد است که در نفس انسان شکل بگیرد و بر اساس آن افعال درستی بدون تکلف سر بزند و همچنین بدون اینکه احساس خسارت کند از افعال زشت دوری کند. در اینجا سه فضیلت اساسی بر اساس ابعاد سه گانه انسان مطرح می کنند که از سنخ هیئات راسخ نفسانی یا «کیف» فلسفی است.
جایگاه مابعدالطبیعه یک جایگاه فاخر و مرتفعی است که تمام علوم سر سفره آن نشسته اند؛ حالا چه ارباب علوم اقرار داشته باشند یا نداشته باشند.
حکمت گاهی گفته می شود به خصوص دانش متافیزیک چرا چون متافیزیک مبتنی بر بدیهیات اولیه است
مرحوم علامه شعرانی از همین آیه 125 سوره شریفه نحل استنباط می کند: ادع الی سبیل ربک نشان می دهد که حکمت خارج از نصوص دینی است زیرا وقتی بیان شده که دیگران را به مسیر حق با حکمت دعوت کند یعنی نمی شود با کلام رسول که نص دینی است کسی که رسالت را قبول ندارد دعوت کرد و این نشان می دهد که حکمت خارج از نصوص و معارف دینی است و هرگز امکان ندارد کسی اصول بدیهی حکمت را انکار کند. حقایق فطری استوار و تردیدناپذیر هستند.
این اصول بدیهی اساس علوم هستند مانند اصل تناقض. ابن سینا بیان می کند که اصل تناقض در نظام علمی همانند «واجب الوجود» در نظام عینی است.
در واقع زنجیره تمام علوم مبتنی بر پذیرش تناقض است که اگر کمترین تشکیکی در این اصل تناقض بشود کل زنجیره علوم متلاشی می شود. از این رو حتی کسانی که در صدد رد متافیزیک بر آمدند، برای این امر یک متافیزیک خلق کردند. نقدهایی که در طول تاریخ از جانب حس گرایان یا از جانب امثال کانت مطرح شده، یک نوع متافیزیک بیان کرده اند. مانند علم منطق که برای رد آن به استفاده از منطق احتیاج است.
برمی گردیم به اول بحث: یک حکمت به معنای اعم داشتیم که شامل همه علوم حقیقی است؛ یک حکمت به معنای اخص داریم که مخصوص دانش متافیزیک هست؛ یک حکمت هم به عنوان رشته علمی است یعنی مجموعه ای از قضایا هستند که می توانند انسان را با یک حقایق بنیادین جهان هستی آشنا کنند.
اما یک حکمت دیگری در بحث اخلاق مطرح می شود. حکمت نیز در بحث اخلاق به عنوان یکی از فضائل سه گانه مطرح می شود. اخلاق را صرف رفتار صحیح نمی دانند زیرا رفتار درست ممکن است از هر کسی سر بزند اما آنچه که مهم است هیئت راسخ در فرد است که در نفس انسان شکل بگیرد و بر اساس آن افعال درستی بدون تکلف سر بزند و همچنین بدون اینکه احساس خسارت کند از افعال زشت دوری کند. در اینجا سه فضیلت اساسی بر اساس ابعاد سه گانه انسان مطرح می کنند که از سنخ هیئات راسخ نفسانی یا «کیف» فلسفی است.
حجت الاسلام فیروزجایی: من بحث خودم را محدود به حکمت به عنوان یک فضیلت اخلاقی می کنم و هدف بنده هم از طرح این بحث ناظر به استفاده از شخصیت نادر ابن سینا در شرایط فرهنگی و تمدنی امروز است.
قبل از اینکه به توصیف ابن سینا در خصوص حکمت بپردازم از قوای نفس مباحثی را مطرح می کنم. در فلسفه اخلاق حکمای ما با توجه به قوایی که برای نفس بیان می شود سه فضیلت رئیسی معرفی می کنند: فضیلت عفت؛ شجاعت؛ حکمت. دو قوه رئیسی برای نفس بیان شده که یکی قوای ادراکی و دیگر قوای تحریکی است که به قوه فاعله و انگیزشی تقسیم می شود. قوه فاعله در ما اراده را به کار می گیرد و بدن شروع به حرکت می کند و انواع فعالیت های جوارحی که انجام می گیرد به دنبال فعالیت قوه ادراکی یعنی اراده و قوه تحریکی است. عقل از قوای ادراکی است و عقل عملی نیز قوه ای برای اداره بدن است و عقل عملی برای تمییز خیر از شر است تا نیازهای خود را تأمین کنیم. در دنیای مادی هستیم که نیازهای مادی داشته و لازم است با عقل عملی رفع نیاز کنیم.
عقل دو تا شعبه داره عقل نظری و عقل عملی داشته که عقل نظری نگاه به بالا داشته و حقایق کلی را از عالم بالا دریافت می کند اما عقل عملی برای اداره و تدبیر بدن است؛ عقل عملی داریم برای اینکه خیر را از شر تمییز بدهیم تشخیص و نیازهای خود را تدبیر کنیم. پیشرفت هایی که صورت گرفته همه با عقل عملی است زیرا نیازهای مادی را باید با عقل عملی تدبیر کرد.
حجت الاسلام رضاپور: آیا عقل نظری و عملی دو عقل قلمداد شده یا دو ساحت از یک عقل هستند؟
حجت الاسلام فیروزجایی: از کلمات ابن سینا به این نتیجه رسیدم که آن مرحوم دو عقل را قبول دارد؛ عقل نظری و عقل عمل؛ گرچه عبارت های ابن سینا به اندازه کافی نص و صریح نیست ولی فعلا برداشت بنده این است. ممکن است بگوید یک قوه است. البته مرحوم علامه مصباح دو عقل را یکی با دو کارکرد می داند.
حجت الاسلام رضاپور: پرسش دوم. آنچه که به عنوان عقل عملی محسوب می شود آیا صرفا در حوزه امور عملی جزئی فعال است یا در احکام کلی هم عقل عملی فعال است.
پرسش سوم: شما فرمودید عقل عملی در واقع ناظر به تدبیر شئون مختلفی است که انسان در عالم ماده و عالم طبیعت با آن سروکار دارد؛ آیا در کنار بخش تدبیری بخش اخلاقی نیز در کلام ابن سینا وجود دارد؟ یعنی بایدها و نبایدهایی که انسان در مقام وجدان اخلاقی به آن می رسد در همین حوزه می آید.
حجت الاسلام فیروزجایی: کارکرد عقل نظری روشن است: «دریافت حقایق نظری از عالم بالا». عقل عملی چند تا کارکرد دارد که من سه عدد را یادداشت کردم و این سوال شما باعث شد مورد چهارم را هم عرض کنم. اولین کارکرد عقل عملی تمییز بین شایسته و ناشایسته یا خوب و بد در افعال جزئی است. در تعامل عقل عملی با عقل نظری درک کلیات عقل عملی اتفاق می افتد؛ اینکه هر ظلمی بد است یا نباید هرگز ظلم کرد و امثال این ها. ابن سینا همین اندازه گفته است. من تشریح کردم که عقل عملی چون مجرد به معنایی که باقی باشه با نفس انسان بعد از مرگ نیست، کلی فهم نیست و به همین دلیل است که به مدد عقل نظری این قضایای عقل عملی کلی فهمیده می شود.
کارکرد دیگری که عقل عملی دارد صدور ویژگی های فعلی نفس انسان است. منظور از ویژگی های فعلی انسان در مقایسه با موجودات مختلف در عالم طبیعت فهمیده می شود. مورچه های دو هزار سال پیش و هزار سال پیش و دویست سال پیش و الآن به یک شکل خانه می سازند اما خانه انسان دو سال پیش تا امسال فرق کرده است. در اثر فعالیت عقل عملی با همکاری قوه واهمه و قوه متخیله یا قوه ی متصرفه، حرفه ها و صنایع یا همان تکنولوژی شکل می گیرد.
عقل عملی مبدا شکل گیری خلق و خوها در انسان است. اینکه حالاتی در نفس انسان شکل بگیرد که به دنبال آن افعالی را به آسانی و افعالی را به سختی انجام دهیم که در نتیجه کنش و واکنشی است که بین عقل عملی و دو تا قوه دیگر یعنی شهوت و غضب شکل می گیرد. اگه شهوت و غضب بر عقل عملی استیلا پیدا کنند رذائل شکل می گیرند. یعنی انسان در رفتارش و اعمالش به گونه ای ظاهر می شود که ما متوجه می شویم که در درونش یک دیگری افتاده است.
با توجه به آنچه گفته شد و تعامل میان عقل عملی، شهوت و غضب، حکما سه فضیلت اصلی برای نفس انسان قائل میشوند: برای قوه شهوت: عفت؛ برای قوه غضب: شجاعت؛ برای قوه عملی (عقل عملی): حکمت.
این «حکمت» که در این معنا مدنظر است، حالت نفسانی و صفت اخلاقی است؛ نه همان «حکمت نظری» که به مجموعه علوم یا فلسفه نظری اطلاق میشود. بنابراین باید میان حکم بهمعنای علم و حکمت بهمعنای خُلق نفسانی تفاوت گذاشت. ابنسینا هم این تمایز را روشن میسازد: حکمتِ اخلاقی حالت نفسانی است که ناشی از عقل عملی و تعامل آن با قواست. اگر این سه فضیلت یا صفات نفسانی در انسان جمع شوند، مجموعهشان «عدالت» خواهد بود.
ابنسینا در پاسخ تفصیلی خود (بهویژه در صفحات ماقبل آخر «الهیات الشفا») تصریح میکند که حکمتِ اخلاقی با حکمتِ نظری متفاوت است. او میگوید اگر انسان هر سه فضیلت اخلاقی را داشته باشد و افزون بر آن حکمت نظری نیز داشته باشد، به سعادت میرسد؛ و اگر نشانههای نبوت هم در او باشد، مقام او بسیار والاتر خواهد شد.
ابنسینا همچنین تأکید میکند که انسان «مدنی الطبع» است؛ یعنی طبیعت او زندگی در اجتماع و حسن معیشتِ او وابسته به اجتماع است. از این رو، حکمت تنها فضیلت فردی نیست؛ بلکه باید در سطحِ جامعه، مدینه و بهویژه حاکمِ جامعه نیز وجود داشته باشد تا نیازهای زندگی بهدرستی تدبیر شود. در بحث خلافت نیز او یکی از شرایط خلیفه را وجود همین فضایل اخلاقی میداند.
ابنسینا فضیلت را در تداوم عقل حاکم بر قوا میداند و این نزدیک به مفهوم ارسطوییِ «اعتدال» است؛ اما اگر قوا مسلط شوند، رذیلت پدید میآید. باید پرسید: چرا افراط و تفریط بد است؟ معیارِ نیکی و بدیِ افراط و تفریط چیست؟ در اینجا نظر جناب ابن سینا شنیدنی است: اعتدال جنبهای سلبی و جنبهای ایجابی دارد. جنبه ایجابی یعنی عقل عملی انسان را به اقدام و تدبیر وادار میکند — مثلاً برای رفع گرسنگی بهسمت غذا رفتن، برای تشنگی نوشیدن، برای ادامه نسل اقدام به نکاح و غیره. جنبه سلبی این است که تا جایی باید از افراط بازایستاد؛ نباید زیادهروی کرد. چرا؟ عقل نظری کمالش بینهایت رو به بسط است و در آن افراط معنا ندارد، اما عقل عملی نیاز دارد حد و اعتدال رعایت شود تا اهدافِ زندگی دنیوی و زمینه شکوفایی عقل نظری تأمین شود. تفسیر ابن سینا از قرب الهی این است که انسان عالمی عقلی مساوی عالم عینی بشود.
اگر افراط در قوا پیش آید (مثلاً افراط در شهوت یا در غضب یا در فعالیتِ عقل عملی)، آنگاه وجودِ انسانی تباه میشود و فرصت شکوفایی عقل نظری از بین میرود. مثال واضح این است که اگر کسی در پی انحصار لذات یا قدرت باشد، پاکی جان و فرصتِ رشدِ عقل نظری از او گرفته میشود. پس افراط در هر یک از قوا، مانعِ کمال نهایی انسان است.
در طرف مقابل، جنبه ایجابیِ عقل عملی ضرورتهای زندگی را یادآور میشود: برای بقا، تولید مثل، تأمین غذا، دفاع در برابر دشمن و تأمین معیشت باید تدبیر و اقدام کرد. اگر مدینه یا جامعه دست بنشیند و قوا را تعطیل کند، بقای آن در معرض خطر است. بنابراین اعتدال هم برای بقای دنیوی و هم برای فراهمکردن زمینی برای کمالِ نهایی لازم است.
در توضیح تفاوت عقل نظری و عقل عملی، ابنسینا میپذیرد که عقل نظری هر چه بیشتر عملی شود، شکوفاتر میگردد و افزون شدن علمی در حوزه نظری مفید است؛ ولی بعضیها این مطلب را سو-فهم میکنند و گمان میکنند که نیز باید در عقل عملی نیز بیحد پیش رفت. مَلاکِ خوب یا بد بودن افراط و تفریط، نسبت آن با هدفِ نهاییِ انسان (سعادت و قرب الهی) و نیز پیامدهایِ اجتماعی و فردی آن است.
مرحوم ملا مهدی نراقی (در «جامع السعادات») افراط در عقل نظری را به گونهای تبیین میکند که تشنگیِ افراط برای دانستن جزئیاتِ بهحدِّ اغراق موجب میشود انسان از الحاق به حق بازماند. یعنی «افرط» شدن در طلبِ بررسیِ بسیار جزئی و کنکاشِ زائد ممکن است مانعِ وصول به حقایقِ کلی و اتصال به حقیقت شود. اما این خطر بیشتر ناشی از روشی است که در طلبِ علم و در سلوک علمی انتخاب میشود (جنبهای از عقل عملی).
حجت الاسلام رضاپور: از منظر تربیتی و اجتماعی، نیاز امروز ما این است که فضایلِ اخلاقیِ حکمت، شجاعت و عفت را در سازوکارِ تعلیم و تربیتِ عمومی نهادینه کنیم تا جامعه و افراد بتوانند هم دنیای خود را آباد کنند و هم زمینه برای شکوفایی عقل نظری فراهم آید؛ بهعبارت دیگر، اخلاق نباید تنها به امور معنوی محصور شود، بلکه تنظیم رفتارِ دنیوی نیز هدفِ میانیِ آن است تا از دل آن، سعادتِ اخروی حاصل شود.
در نقد تمدن مدرن غربی، میتوان گفت که تمرکزِ صرف بر عقلِ معاش و توسعه تکنولوژی بدون توجه به فضیلتِ اخلاقی و ابعادِ انسانی، هم باعث پیشرفتِ مادی شده و هم بحرانهایی پدید آورده است: از فجایع انسانی و استعمار تا بحران محیط زیست و فروپاشیِ برخی بنیانهای خانوادگی و اخلاقی. نتیجتاً باید تأکید کرد که توسعه و رفاهِ دنیوی اگر با حکمت و رعایت عدالت همراه نباشد، در درازمدت به زیان انسانیت خواهد انجامید.
ابنسینا بهعلاوه تصریح میکند که سه فضیلتِ اخلاقی در کنار حکمت نظری باید جمع شوند تا انسان به سعادت نهایی برسد. غفلت از این معنا در برخی جوامع ما موجب شد که اهتمام به عمران و آبادانی و نیز تربیت حکیمانه کاهش یابد؛ بنابراین امروز لازم است که بازگشتی به «حکمت عملی» شود و این مباحث را در حوزههای تعلیم و تربیت و سیاستگذاری ترویج و تعمیق کنیم.
در مقایسه با فلسفه یونان: در متن اشاره شد که در نظریه ابنسینا نشانههایی از ارسطو و افلاطون بازتاب دارد، اما طراحی و اصلاحاتی که ابنسینا انجام داده منحصر به فرد است. بهعبارت دیگر، صوتِ ارسطویی و افلاطونی در آثار ابنسینا بهگوش میرسد، ولی او کارِ نظری دقیقی انجام داده و مطالب را منسجم و تبیین کرده است.
در باب معاد و قربِ الهی، ابنسینا گاهی سخنانی دارد که میتواند تفسیرپذیر باشد؛ او معمولاً سعادت نهایی را در «قربِ الهی» و در مقامِ انسانِ «عالمِ عقلی» میداند. برخی مانند مرحوم علامه مصباح نقدهایی بر قرائتِ ابنسینا داشتهاند؛ با این حال در آثار ابنسینا (مثلاً در «اشارات» و در الهیات) مضامینِ اشارهشده به قربِ الهی و تجربهِٔ نهایی دیده میشود که گاه باید در مقابل آن سکوت کرد، چون بیانِ دقیقِ آن از توان زبانِ معمولی بیرون است.
در نهایت، نقلی از «رساله عهد» یا پیمان ابنسینا میان او و خدا نیز ذکر شد که بازتابِ زندگیِ حکیمانهٔ اوست: مردی که در عین غوطهوری در جهان معقولات، از امورِ سیاسی و درمان بیماران نیز غافل نبوده، و بر پاکی نفس و جلوگیری از افکار و تخیلات آلوده اصرار داشته است. او میگوید: هیچ اندیشهٔ ناپاکی را در ذهن خویش داخل نمیکنم مگر آنچه برای معیشت و تدبیر ضروری است؛ و در عوض تلاش دارم تا صفاتِ نیک و هیئاتِ راسخ نفسانی در من شکل گیرد، بهگونهای که حتی رویاهایش صادق شوند و محبتِ بهجا نسبت به اصلاحِ اشرار در او پدید آید.
خلاصه اینکه: ابنسینا حکمت عملی را بهعنوان فضیلتی اخلاقی میبیند که همراه با عفت و شجاعت، عدالت را میسازد؛ این فضایل هم در سطح فرد، هم در سطح جامعه و هم در رأسِ حکومت لازماند. اعتدالِ قوا (نه تعطیلسازی آنها و نه افراط در آنها) شرطِ بقای مدینه و زمینهسازِ شکوفاییِ عقل نظری و رسیدن به سعادت نهایی است.
جمعبندی نشست:
این نشست نشان داد که در منظومه فکری ابنسینا، حکمت دو چهره دارد:
- حکمت نظری بهمثابه علم یقینی و مابعدالطبیعی که قله معارف و «سلطان علوم» است.
- حکمت اخلاقی بهمثابه فضیلت نفسانی پایدار که با پرورش قوای عقل، انسان را به سعادت حقیقی و قرب الهی میرساند.
ترکیب این دو ساحت در زندگی و آثار ابنسینا، الگویی است که میتواند در پاسخ به نیازهای فکری و اخلاقی امروز، الهامبخش پژوهشگران و سیاستگذاران فرهنگی باشد.