چرخه تکراری توهین و توقیف/ نبودِ جریمه، پلتفرمها را بیپروا میکند؟!
ماجرای توقیف «بازمانده» فقط یک اتفاق لحظهای نبود و هیچکس هم تعجب نکرد وقتی خبر بستهشدن آن منتشر شد. این پلتفرم آخرین نمونه از مجموعهای طولانی است که هر از گاهی با اتهام توهین به نمادهای ملی، مذهبی یا هویتی، بسته میشود و دوباره بعد از مدتی به چرخه تولید محتوا بازمیگردد. واکنشها معمولا از فضای مجازی شروع میشود و به رسانهها و نهادهای نظارتی میرسد و بعد از یک موج چندروزه، ماجرا وارد فراموشی عمومی میشود. اما نکته مهم این است که این اتفاقها هیچوقت بازدارنده عمل نمیکنند و بسیاری از پلتفرمها حتی از ایجاد چنین جنجالهایی استقبال میکنند، چون جنجال، حجم دیدهشدن را چند برابر میکند و فاصله انتشار یا تعویق محتوا، فرصت تازهای برای رشد مخاطب میآورد.
تعویق، تبدیل به تاکتیک تبلیغاتی میشود
پلتفرمها سالهاست فهمیدهاند که هر بحران کوچک میتواند یک موتور تازه برای جلب توجه باشد. وقتی یک سریال یا برنامه به دلیل اعتراضها یا شکایتها یک هفته متوقف میشود، نهتنها لطمه جدی نمیبیند، بلکه معمولا با موجی از کنجکاوی، دیدهشدنش چند برابر میشود. مخاطب حس میکند که در حال از دستدادن «چیزی ممنوعه» است و همین حس، جذابیت محتوا را بالا میبرد. بسیاری از تولیدکنندگان عمدا فاصله بین قسمتها را افزایش میدهند تا تب دیدن بالا بماند و هر بار که موضوعی جنجالساز پیدا میشود، بازار تبلیغات و اشتراکهای تازه داغتر میشود.
آزمودنِ حساسیتهای مردم؛ بازی تکراری پلتفرمها
رفتار برخی پلتفرمها شبیه آزمونگرفتن از مخاطب است. آنها بهجای اینکه برای ساخت یک اثر فرهنگی فکر کنند، علاقه دارند حساسیتهای اجتماعی را بشناسند. گاهی به مقدسات مذهبی طعنه میزنند، گاهی ارزشهای خانوادگی را زیر سؤال میبرند و تازگیها سراغ نمادهای تاریخی و ملی میروند. این آزمونها برای آنها کارکرد تبلیغاتی دارد، چون هر بار که یک گروه از جامعه اعتراض میکند، توجه رسانهها جلب میشود و این چرخه برای پلتفرمها «ارزش اقتصادی» تولید میکند. در واقع بخشی از مدل درآمدی پنهان پلتفرمها بر پایه همین جنجالها شکل گرفته است؛ جنجال، دیدهشدن میسازد و دیدهشدن، اشتراک و سرمایه میآورد.
توقیفِ بدون هزینه؛ مشکل اصلی ساختار نظارتی
مشکل اصلی این است که توقیفهای کوتاهمدت یا تعلیق فعالیت، بازدارندگی واقعی ایجاد نمیکنند. بسیاری از این پلتفرمها گردش مالی سالانه بزرگی دارند و حتی اگر یک هفته یا یک ماه بسته شوند، زیان جدی نمیبینند. آنها میدانند که هیچ جریمه مشخص و سنگینی وجود ندارد که بتواند ریسک چنین رفتاری را بالا ببرد. نبودِ یک سازوکار قانونی شفاف باعث شده که پلتفرمها توقیف را بهعنوان بخشی از مسیر تبلیغاتی خود ببینند، نه یک تهدید.
خطکشِ مبهم؛ عامل تکرار خطا
در نمونههای مشابه جهانی هم دیده شده است که پلتفرمها وقتی با نبود چارچوب سختگیرانه روبهرو هستند، راحتتر سراغ خطوط قرمز اجتماعی میروند. در برخی کشورها جریمههای مالی سنگینی برای توهین به نمادهای مذهبی، ملی یا فرهنگی تعیین شده است و اگر یک پلتفرم مرتکب چنین رفتاری شود، باید تا چند ده برابر درآمد همان پروژه جریمه پرداخت کند. همین جریمهها باعث شده است شرکتها محتاطتر شوند و بدانند که عبور از خطوط حساس جامعه میتواند بهطور مستقیم به اقتصادشان ضربه بزند.
وقتی جریمه وجود ندارد، جنجال تبدیل به سود میشود
در ایران، نبود همین چارچوب اقتصادی بازدارنده باعث شده است که ماجرا برعکس عمل کند. توقیفها یکجور محرک تبلیغاتی شدهاند و حتی برخی تولیدکنندگان محتوا عمدا از این فضا بهرهبرداری میکنند. وقتی یک پلتفرم میبیند که اعتراضها بهجای جریمه، «بازدید» میآورند، طبیعی است که خطر را کوچک ببیند. از آن طرف هم مخاطب، بهجای اینکه مطمئن شود آسیب فرهنگی جبران میشود، با بازی روانی مواجه میشود که در آن «هر اعتراض، یک تبلیغ» محسوب میشود.
ابهام قانونی؛ چرخهای که رها نمیشود
مساله دیگر، فقدان «خطکش روشن» است. پلتفرمها نمیدانند چه چیزی دقیقا خط قرمز محسوب میشود، چون چارچوبها شفاف نیستند. در نتیجه هر گروه اجتماعی با معیار خودش اعتراض میکند و پلتفرمها فقط حدس میزنند که چه موضوعی میتواند جنجالزا باشد. این فضای خاکستری باعث شده که تولیدکنندگان محتوا خودشان را در موقعیت تجربه و خطا قرار بدهند و هر بار بخشی از جامعه را درگیر کنند.
این فقدان وضوح، هم برای مردم آزاردهنده است و هم برای اقتصاد رسانهای خطرناک است، چون باعث میشود قواعد بازی دائما تغییر کنند.
جریمه بازدارنده باید بزرگتر از سود جنجال باشد
اگر قرار باشد این چرخه متوقف شود، مهمترین عامل، تعیین جریمههایی است که از نظر مالی بازدارنده باشند. وقتی یک پلتفرم گردش مالی چندصد میلیاردی دارد، تعطیلی چندروزه یا یک پیام تذکر هیچ تاثیری ندارد. جریمه بازدارنده زمانی معنا پیدا میکند که وزنش برابر یا حتی بیشتر از سودی باشد که آن پلتفرم از طریق جنجال کسب میکند. اگر چنین جریمهای وجود داشته باشد، تولیدکننده قبل از ساخت محتوا در مورد تبعات آن فکر میکند، چون میداند که عبور از خطوط هویتی جامعه میتواند به قیمت از دستدادن بخش بزرگی از درآمد سالانه تمام شود.
شفافیت؛ قدم اول برای مسئولیتپذیری رسانهای
علاوه بر جریمههای مالی، سازوکارهای دیگری هم میتوانند بازدارنده عمل کنند. یکی از مهمترین آنها الزام پلتفرمها به ارائه «گزارش شفافیت» در مورد محتوای تولیدشده است. وقتی پلتفرم مجبور شود توضیح بدهد که چرا یک محتوا تولید شده، چه تیمی آن را تأیید کرده و چه فرآیندی برای نظارت وجود داشته است، فضای مسئولیتپذیری واقعی ایجاد میشود. شفافیت، شکل پنهانکاری و عمدیبودن جنجال را کاهش میدهد و نگاه جامعه را به سمت پاسخگویی دقیقتر میبرد.
هیاتهای مشورتی فرهنگی؛ سپر جلوگیری از تنشهای غیرضروری
یک راه دیگر، الزام پلتفرمها به داشتن «هیات مشورتی فرهنگی» است. این هیات میتواند از متخصصان فرهنگ، تاریخ، رسانه و جامعهشناسی تشکیل شود و قبل از انتشار آثار حساس، محتوای آن را بررسی کند. بسیاری از کشورها همین سازوکار را دارند و آن را نه بهعنوان سانسور، بلکه بهعنوان حفاظت از میراث فرهنگی و جلوگیری از تنشهای غیرضروری در نظر میگیرند. این مدل میتواند میزان خطا را کم کند، چون محتوا قبل از انتشار از زاویهی تخصصی بررسی میشود.
نقش مخاطب در قطع بازی تبلیغاتی
بخشی از راهحل نیز باید به مخاطبان مربوط باشد. جامعه زمانی آسیبپذیر میشود که پلتفرمها میتوانند از احساسات عمومی برای تبلیغات استفاده کنند. اگر مردم در این چرخه از بازی تبلیغاتی وارد نشوند و اعتراضها بهجای فضای احساسی، از کانالهای رسمی و قانونی پیگیری شود، فشار اقتصادی بیشتری بر پلتفرمها وارد میشود و امکان موجسواری رسانهای کاهش پیدا میکند. اعتراض هدایتشده، تأثیر دقیقتر و عمیقتری دارد و اجازه نمیدهد پلتفرم خطا را تبدیل به فرصت کند.
ضرورت قانونِ روشن و بدون ابهام
در کنار همه اینها، نقش قانونگذار هم مهم است. تا زمانی که چارچوب مشخصی وجود نداشته باشد، هر پلتفرم میتواند مسیر خودش را برود. ایجاد قانونی شفاف درباره «توهین به نمادهای ملی و فرهنگی» میتواند معیار واحدی بسازد تا همه بدانند مرز کجاست. این قانون باید علاوهبر تعریف دقیق، ضمانت اجرایی محکم داشته باشد و بتواند پلتفرمها را در صورت عبور از خط قرمز، با جریمهای مواجه کند که به معنای واقعی، بازدارنده باشد. قانون زمانی موثر است که ابهام نداشته باشد و همه تولیدکنندگان حوزه محتوا بدانند که هر خطا، هزینه مشخصی دارد.
سه ضلع لازم برای توقف چرخه
در نهایت اگر قرار باشد این چرخه تکراری متوقف شود، باید سه ضلع اصلی شفافیت، مسئولیتپذیری و جریمه واقعی شکل بگیرد. تا زمانی که توقیفها یک موقعیت جدید برای تبلیغات ایجاد میکنند، هیچکس انگیزه لازم برای اصلاح رفتار ندارد. پلتفرمها باید حس کنند که عبور از خطوط فرهنگی نهتنها سود ندارد، بلکه میتواند خسارت سنگینی ایجاد کند. جامعه باید بداند که اعتراضش از مسیر درست نتیجه میدهد. قانونگذار هم باید چارچوبی بسازد که قابل اجرا باشد و بتواند ناهنجاریهای رسانهای را کنترل کند.
وقتی این سه ضلع کنار هم قرار بگیرند، تولید محتوا از مسیر سالمتر و مسئولانهتری عبور میکند و جامعه هم از آسیبهایی که به هویت تاریخی و فرهنگیاش وارد میشود، در امان میماند. تا زمانی که پلتفرمها هزینهای پرداخت نمیکنند، ماجرا هر چند ماه دوباره تکرار خواهد شد. اما در فضایی که قانون روشن و جریمه واقعی وجود دارد، هیچ پلتفرمی حاضر نمیشود برای چند روز تبلیغات بیشتر، هویت یک ملت را بازیچه جنجال کند.