پشت پردهٔ "پیروزیهای صلح" ترامپ؛ الزام ضعیف به تسلیم، اهدای امتیاز به قوی
وبگاه خبری-تحلیلی آمریکایی «نشنال اینترست»، در مقالهای به قلم پل آر. پیلار، افسر و تحلیلگر ارشد پیشین سازمان اطلاعات مرکزی(سیا)، راهبرد ترامپ در موضوع «صلح» و ولع او برای نمایاندن خود به عنوان یک «صلحساز» را زیر تیغ نقد برده است. از نظر پیلار، اصولا مبنا و مفهومی که رییسجمهور آمریکا برای «صلح» در نظر گرفته، عین نقض غرض است و به واسطهی غلط بودن ماهیت آن، طبعا هیچ دستاورد واقعی هم(علیرغم ادعاهای گزاف ترامپ) در این زمینه نداشته است. ترجمهی مقالهی نشنال اینترست در ادامه ارایه می شود، با این توضیح که همهی محتوای این مقاله الزاما بازتابدهنده دیدگاه مشرق یا قابلتایید نیست.
اشتیاق عمومی دونالد ترامپ برای کسب جایزه صلح نوبل، او را به جایی کشانده که مفاهیم «توافق صلح» و «میانجیگری» را چنان تغییر داده که دیگر قابلشناسایی نیست. او هر اقدامی را که به نحوی قابلتصور گامی از جنگ به سوی صلح باشد و خود او به هر شکل، هرچند ضعیف، در آن دخیل بوده باشد، به نام خود تمام میکند.
در دور اول ریاستجمهوریاش، این امر در قالب «پیمانهای ابراهیم» تجلی یافت که اصلاً توافقنامه صلح نبودند، بلکه ارتقای روابط به سطح کامل دیپلماتیک میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی بودند که با اسرائیل در حالت جنگ نبودند و پیش از آن نیز همکاری گستردهای با این رژیم داشتند. تأثیر خالص این پیمانها بر صلح خاورمیانه منفی بود، چراکه اسرائیل این ارتقای روابط را جایگزینی برای صلح با فلسطینیان و مبنایی برای یک ائتلاف نظامی ضد ایران میدید.
در دور دوم ریاستجمهوری، ترامپ ادعا کرده که در چندین مناقشه که بیشترین نقش میانجیگری را دیگران بر عهده داشتند، صلحساز بوده است. مناقشه مرزی کامبوج و تایلند نمونهای از این موارد است که مالزی سنگینترین بار دیپلماتیک را کشید. «توافق صلحی» که ترامپ ادعای ارتباط با آن را داشت حتی مسائل مورد مناقشه را حل نکرده بود، چنانکه هر دو کشور کامبوج و تایلند این واقعیت را با توصیف آن سند به عنوان صرفاً «متن مذاکرات» خاطرنشان کردند.
در سایر درگیریهایی که ترامپ ادعای نقش صلحساز داشته، مانند مناقشه مربوط به کنگو و رواندا، درگیریها به شدت ادامه یافت، زیرا شبهنظامیان درگیر، طرف «توافقنامه صلح» نبودند. در مورد مناقشه چنددههای هند و پاکستان، یکی از طرفین – هند – به شدت با هرگونه دخالت شخص ثالث مخالف است و صراحتاً هرگونه میانجیگری آمریکا را رد کرده است.
مشارکت رئیسجمهور ترامپ یا دولتش در تلاشها برای حل برخی از این مناقشات، در حداقلترین حالت ممکن بوده، مانند تهدید به تعلیق مذاکرات تجاری در مورد کامبوج و تایلند. اما در دو مورد دیگر، دخالت دولت او بسیار بیشتر بوده است. و آن دو مورد برای تشخیص «الگویی» کافی است – الگویی که تا حدی میتوان آن را امتداد وسواس ترامپ در همدلی با «برندهها» و نشاندادن تحقیر نسبت به «بازندهها» دانست.
این الگو، طرفگیری به نفع قدرت مسلط نظامی است، در حالی که عمدتاً منافع طرف دیگر درگیری نادیده گرفته میشود. ترامپ به وضوح تسهیل و تشویق «قوی» برای تحقق هدفش در سرکوب ضعیف را سریعترین راه برای پایان دادن به جنگ میبیند، و چیزی که گمان می برد میتواند آن را به عنوان «صلح» معرفی کند.
یکی از این موارد، «طرح صلح» ۲۰ مادهای ترامپ برای غزه است. صرفنظر از اظهارنظرهای هفتههای اخیر درباره تأثیرگذاری ترامپ بر بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل در برخی مسائل، مانند وادار کردن نتانیاهو به عذرخواهی از قطر به دلیل انجام یک حمله هوایی به قلمرو آن، این طرح همسو با موضع ترامپ در طول ریاستجمهوریاش مبنی بر تسلیم در برابر ترجیحات اسرائیل در تمامی مسائل کلیدی است.

در دور اول ریاستجمهوری ترامپ، این موضع شامل هدایایی بود که به دولت نتانیاهو اعطا کرد، مانند انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس و به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان، که هر دو خلاف اجماع بینالمللی بود. در دور دوم، او حمایت دیپلماتیک و نظامی از حمله مرگبار اسرائیل به نوار غزه ارائه کرده، از جمله کمکهای مادی عظیم به ارتش اسرائیل.
چنین حمایتهایی به اسرائیل کمک کرد تا چنان ویرانی عظیمی در غزه به بار آورد که حماس، برای توقف حداقل موقتی رنجها، تسلیم یک آتشبس محدود و تبادل اسرا شد که در آن آخرین گروگانهای خود و بنابراین بخش عمدهای از اهرم فشارش را از دست داد. به جز این اقدام تسلیم، اساساً هیچ مشارکت فلسطینی در تدوین «طرح صلح» ترامپ وجود نداشت. اسرائیل اخیراً دولت آمریکا را تحت فشار گذاشت تا دیداری را که قرار بود در ترکیه بین استیو ویتکوف فرستاده ترامپ و یک رهبر حماس برگزار شود، لغو کند.
حماس این طرح را در کلیت خود رد کرده و به طور مشخص به چگونگی تحت حکومت خارجی ماندن فلسطینیان در آن اشاره کرده است. حکومت خودگردان فلسطین (که دیگر منسوخ است) گفته است که مایل به مشارکت است، اما اسرائیل مشارکت آن را رد میکند و هیچ نشانهای وجود ندارد که دولت ترامپ بخواهد در این موضوع بر نتانیاهو چیره شود.
مواد این طرح به شدت به نفع ترجیحات اسرائیل و علیه منافع فلسطینیان سنگینی میکند. از حماس انتظار میرود که به طور کامل خلع سلاح شود، اما چنین الزامی برای طرفی که مرگ و ویرانی بسیار بیشتری را سبب شده است وجود ندارد. هیچ تضمینی برای خروج نظامی اسرائیل وجود ندارد و اسرائیل میتواند با گفتن اینکه سایر شرایط محقق نشده است، هرگونه خروج احتمالی را وتو کند.

هیچ نظارتی بر تخلفات اسرائیل از آتشبس وجود ندارد که تاکنون قابلتوجه بوده است. همانند آتشبس اوایل امسال، دورنمای موجود این است که اسرائیل عملیات نظامی را هرجا و هر زمان که بخواهد از سر بگیرد و تعهدات فرضی اسرائیل در مراحل بعدی طرح را نادیده بگیرد.
مهمتر از همه، در پاسخ به پرسش کلیدی درباره اینکه آیا فلسطینیان هرگز نوعی خودمختاری خواهند داشت، چه رسد به کشوری مستقل، پاسخ طرح ترامپ «نه» است. مرجع کنترلکننده، هیئتی خواهد بود که توسط فردی کاملاً در اردوگاه اسرائیل – یعنی خود ترامپ – هدایت میشود. هدف اسرائیل برای نگهداشتن فلسطینیان در حالت انقیاد و بیدولتی کماکان حاکم خواهد بود.
این طرح همچنین به آنچه در کرانه باختری میگذرد بیتوجه است، جایی که اخراجهای دستهجمعی و حملات نظامی اسرائیل و خشونت فزاینده شهرکنشینان اسرائیلی، این سرزمین را برای ساکنان فلسطینی آن به طور فزایندهای غیرقابل سکونت میکند. عبارتپردازی طرح ترامپ در این مورد که اگر اتفاقاتی بیفتد،«سرانجام شرایط برای یک مسیر معتبر به سوی خودمختاری و دولتمندی فلسطین ممکن است فراهم شود»، دستکم به ضعف و بیمعنایی هرگونه عبارتپردازی قبلی در این راستا است.
مورد دیگری که با الگوی طرفگیری به نفع قدرت قویتر منطبق است، «طرح صلح» ۲۸ مادهای اخیراً تدوینشده برای پایان دادن به جنگ روسیه و اوکراین است. این طرح تقریباً به یکجانبهبودن طرح غزه است. هیچ مشارکتی از سوی اوکراین در آن منعکس نشده است. ویتکوف و یک مقام روسی آن را نوشتهاند. ترامپ به ولودیمیر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین اولتیماتومی با مهلت کوتاه داده است که یا این طرح را بپذیرد یا کمکهای آمریکا را از دست بدهد.

مقررات کلیدی ماهوی در این طرح مستلزم آن است که اوکراین حتی قلمرو بیشتری نسبت به آنچه روسیه توانسته تصرف کند، در منطقه دونتسک واگذار نماید. روسیه بخش عمدهای از سرزمینهایی را که در سایر مناطق اشغال کرده است حفظ خواهد کرد. این طرح به عبارت «کنترل دو فاکتو» روسیه بر قلمرو اشاره دارد، که میتوانست مبنایی برای یک آتشبس محدود باشد تا خونریزی را متوقف کند بدون آنکه ادعاهای هیچ یک از طرفین را تحت تأثیر قرار دهد. اما در ترکیب با سایر مواد طرح، جای تعجب نیست که مقررات ارضی آن به طور گسترده توسط اوکراینیها و همچنین ناظران خارجی معادل تسلیم اوکراین تلقی میشود.
این طرح محدودیتهایی بر اندازه نیروهای مسلح اوکراین و آزادی آن برای پیوستن به اتحادیهها یا میزبانی از نیروهای خارجی قرار میدهد، اما محدودیتهای مشابهی برای روسیه قائل نمیشود. در عین حال، این طرح برداشته شدن تحریمها علیه روسیه و دعوت از مسکو برای بازگشت به گروه هشت را پیشبینی میکند.
این طرح در پسزمینهای از تمایل گستردهتر ترامپ به سوی روسیه پوتین ارائه شده است. این جهتگیری مانند مورد اسرائیل نهادینهسازی نشده، بلکه عمدتاً مبتنی بر روابط شخصی و سیاسی ترامپ با روسیه است.
اگر ترامپ میخواست یک صلحساز واقعی باشد، میتوانست از تنها رئیسجمهور آمریکایی که برای صلحسازی جایزه صلح نوبل دریافت کرد، الهام بگیرد: تئودور روزولت، برای نقشش در میانجیگری پایان جنگ روسیه و ژاپن در سالهای ۱۹۰۴-۱۹۰۵. آن نقش، میانجیگری واقعی بود، با حضور کامل هر دو طرف درگیر در مذاکرات و آمریکا که منافع و اهداف هر دو طرف را به رسمیت شناخت. آمریکا میزبانی این میانجیگری را در پورتسموث در نیوهمپشایر بر عهده داشت که منجر به یک پیمان صلح پایاندهنده به جنگ شد.
تئودور روزولت
روزولت پیش از آن مقداری جانبداری از ژاپن نشان داده بود، اما در مذاکرات صلح نسبتا منصفانه عمل کرد، بخشی به دلیل هدف رئالیستی اجتناب از سلطه ژاپن یا روسیه در خاور دور. ژاپن بیشتر درگیریهای نظامی جنگ را برد و بیشتر امتیازات را در میز مذاکره به دست آورد. اما روسیه پتانسیل تغییر وضعیت نظامی را در صورت ادامه جنگ داشت و آن نیز برخی امتیازات را به دست آورد، به ویژه در رد درخواست ژاپن برای غرامت.
پیمان پورتسموث تمام اختلافات بین ژاپن و روسیه را حل نکرد. اما سه دهه صلح بین این دو قدرت را به ارمغان آورد، علیرغم امپریالیسم ژاپن و انقلاب روسیه.
هیچ دورنمایی برای چیزی مشابه آن در رویکرد ترامپ به درگیریهای غزه و اوکراین، به ویژه غزه وجود ندارد. تا زمانی که اسرائیل فلسطینیان را تحت انقیاد نگه دارد و مصمم باشد با شمشیر زندگی کند، مقاومت فلسطینی وجود خواهد داشت، بخشی از آن خشونتآمیز، همانگونه که سالها قبل از حتی وجود حماس نیز وجود داشت.
یک حلوفصل تحمیلی بر اوکراین، ناخرسندی و بیثباتی در اوکراین بر جای خواهد گذاشت. و غیرواقعبینانه است که انتظار صلح پایدار پس از دستیابی جزئی به اهداف جنگ در اوکراین توسط رئیسجمهور روسیهای داشته باشیم که هدفش تصرف یا انقیاد تمام اوکراین است و که روزی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را «بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیک قرن» اعلام کرد.
دونالد ترامپ هیچ نشانهای از اندیشیدن به چنین چیزهایی نشان نمیدهد. اشتیاق شخصی و کوتاهمدت او برای به نام خود زدن هر چیزی که بتواند به درست یا نادرست، به عنوان یک توافق صلح برچسب بزند، جهانی ناامنتر از خود به جای خواهد گذاشت.