حضرت آیت الله سبحانی:
تبرک، اختصاص به انبیا و ائمه ندارد
خبرگزاری رسا ـ حضرت آیت الله سبحانی گفت: تبرک اختصاص به انبیا و ائمه(ع) ندارد و صالحانی که در مقام عبودیت، عبد خالص خدا بودند انسان میتواند به آنها تبرک جوید.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا از مشهد، حضرت آیت الله جعفر سبحانی، از مراجع تقلید روز گذشته در ادامه سلسله مباحث کلام اسلامی در مدرسه عالی نواب مشهد به بحث تبرک پرداخت وگفت: علت اینکه این مسئله را انتخاب کردیم چون جزو مسائل مورد نیاز و مبتلا است و در ادامه به معنای لغوی تبرک که افزایش بوده اشاره کرده و بعدها به تدریج این کلمه معنای دیگر به خود پیدا کرده که در آن خیر کثیر است و هر چیزی که در آن خیر است به آن تبرک میگویند.
وی بابیان آیاتی از قرآن به تشریح معنای تبرک پرداخته و اظهار کرد: قهراً تبرک یعنی طلب خیر در این شیء و در لغت همیشه تطور است و از یک معنایی به معنی مناسبتتر عدول میکند، آن این است که تبرک منهای طلب، چیزی که در آن خیر است تا دلالت بر طلب بکند، اگر طلب را برداریم بَرَک به معنای چیزی است که در آن خیر کثیر است و در قرآن کریم گفته شده است عیسی مبارک است و جعلنی مبارکاً یعنی در من خیر است. و خداوند منان اطراف بیتالمقدس را بارکنا گفته است« سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ» (اسراء/1)، یعنی در آنجا خیر کثیری دادیم چون زمینش بسیار مساعد برای هر نوع خیر از جمله: پروراندن دام و پرورش درختان است.
این استاد حوزه علمیه قم با اشاره به معنای اصطلاحی تبرک که به یک سببی از اسباب خدا چنگ بزنیم با ذکر مثالی در این باره اظهار داشت: فرض کنید من تبرک به قرآن میکنم، چون قرآن مبارک است و حق تعالی در آن خیری را نهاده ومن از طریق قرآن از خدا میخواهم خیرش را به من برساند و در واقع حقیقتاً مبدأ خیر خداست و قرآن جنبه سببیت دارد.
حضرت آیت الله سبحانی با ذکر سؤالی که چرا خیر خدا.ند را ما بدون واسطه از او نمیخواهیم گفت: سنت الهی بر این جاری است که مسببات را همیشه از طریق اسبابش در عالم ماده و معنا میفرستد و با اشاره به این مطلب که در عالم ماده ما انرژی را از خورشید میگیریم، و خدا انرژی را که در حقیقت مایهی حیات است از طریق خورشید برای ما میرساند.
مدرس خارج اصول حوزه علمیه در ادامه بحث که آیا در اسلام تبرک هست یا نیست؟ قبل از پاسخ به این سؤال به مسئله تبرک در شرایع پیشین که آیا تبرک بوده یا نه؟ به ذکر نمونهای از کتاب تاریخ خمیس نوشته دیار بکری اشاره کرده و گفت در حدود نهصد و پنجاه سال قبل در زمان یکی از خلفای عباسی به نام المتّقی، با رومیان جنگ کردند و دههزار سرباز اسلامی اسیر رومیان شدند و آنها تلاش میکردند که سربازان اسلامی را آزاد کنند، اما رومیان حاضر به پس دادن نبودند و بعد از آن پادشاه روم به المتّقیبالله که در بغداد است نامهای نوشت که شنیدیم پیش شما یک دستمالی است که حضرت مسیح با آن صورت خودش را پاک کرده و اگر این دستمال را بفرستید ما همه سربازان شما را آزاد خواهیم کرد، متّقیبالله فقهای بغداد را جمع کرد و همه فقها موافقت کردند این دستمال را بفرستید تا آنها سربازان ما را آزاد کنند، رومیان این دستمال پنبهای را برای چه میخواستند؟ برای تبرک؛ چون دست مسیح و چهره مسیح به آن خورده، و به سبب آن یک برکت و خیری را از این دستمال میخواهند.
وی با بیان این مطلب که با مراجعه به قرآن تبرک را در شرایع پیشین برای ما نقل میکند و با اشاره به سوره یوسف که یعقوب نبی خدا سالیان دراز در فراغ یوسف گریست و دیدگانش نابینا شد و در قرآن به این موضوع چنین اشاره میکند که موقع آن رسیده که حق تعالی خیر خودش را به یعقوب برساند، به سبب پیراهن یوسف؛ که حضرت به برادران گفت: این پیراهن را ببرید و به صورت پدر بیفکنید او بهبودی پیدا میکند. و قرآن مجید این داستان را با این جمله: «اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا» (یوسف/93) نقل میکند.
مدرس خارج فقه حوزه در ادامه این مطلب که ما سراغ پیراهن بما هو پیراهن نمیرویم گفت: ما دنبال مسبب الأسباب که خدا باشد که خیر را در این سبب نهاده است هستیم نه در هر پیراهن، بلکه این خیر را به اذن من الله سبحانه میخواهیم.
وی با اشاره به داستان حضرت موسی که در هنگام فوت صندوقی را خواست، و قبل از آن که بمیرد عمامه، عصای، نعلین و آن چه که باصطلاح وابسته به زندگی شخصی او بود در آن نهاد و هارون هم که قبل از حضرت موسی فوت کرده بود وسایل متعلق به خود را در آن گذاشته بود و به وصیش یوشع بن نون سپرد. و حق تعالی در باره این تابوت که در لغت عرب به معنای صنوق است تعریف بسزایی میکند« فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ» (بقره/248) و سرگذشت آیه این استکه، بنی اسرائیل در جنگ با مشرکان همیشه این تابوت را همراه خود میبردند و از آن تبرک میجستند و به خاطر همین بنیاسرائیل همیشه در جنگها پیروز میدان بودند. اما بعد از آن که بنیاسرائیل عملاً فساد کردند و مرتکب گناه شدند حقتعالی این تابوت را از آنها گرفت و در جنگ مجدد دشمن بر بنیاسرائیل غلبه کرد و این تابوت را از آنها گرفت، و مدتها بنیاسرائیل در حال ذّلت و خواری بودند و خداوند منان به پیغمبر دوران گفت: به بنیاسرائیل بگو من یک ملکی را به نام طالوت در میان شما بر میگزینم که اگر زیر پرچم این مرد بجنگید، آن تابوتی که از شما به غصب گرفتهاند او بر میگرداند ودر قرآن میفرماید: «وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (بقره/248) وفرمود دلیل بر این که این طالوت از جانب خداست، این است که زیر پرچمش بجنگید و آن تابوت بر میگردد و این تابوت سه صفت دارد: مایه آرامش شماست چون خدا در آن سکینهای نهاده است، به قدری این تابوت مقدّس است که ملائکه او را از سمت دشمن به طرف شما میآورند؛ و این مسئله همان تبرک بوده و حق تعالی در این تابوت که از چوب تشکیل شده است سبب خیری نهاده استکه انسان میتواند خیر را از آن طلب کند.
حضرت آیت الله سبحانی با اشاره به داستان اصحاب کهف که در قرآن ذکر شده است گفت: هنگامی که راز اصحاب کهف روشن شد، مردم به دو دسته شدند یک دسته جمعیت قلیل که مشرک بودند، و دسته دیگر جمعیت موحّد که اکثر بودند. و مشرکین خیلی اظهار علاقه فراوانی نسبت به اصحاب غار از خود نشان نداند و گفتند فقط یادبودی بنا کنید که خدا اینها را بهتر میشناسد« قَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدً»ا (کهف/21) وقتی مردم خدا پرست متوجه شدند که اصحاب کهف از دست مشرکان به غار پناه بردهاند تصمیم گرفتند که در کنار قبر آنها مسجد بسازند و تبرک از آنها بجویند. و با این آیه بر دو مطلب میشود استدلال کرد: یکی مسئله تبرک و دیگری در کنار امواتی که مقدس هستند مسجد بسازیم و نماز بخوانیم و حال این که وهابیها منکر آن هستند با این که قرآن این مسئله را تصدیق میکند.
وی با طرح سؤالی که اگر کسی بگوید اینها در شرایع پیشین جایز بوده و چه ارتباطی به شریعت اسلام دارد؟ گفت: قرآن که به این سبک نقل میکند و به عنوان تعریف و توصیف، از آن یاد میکند خود نشانه جواز این عمل است.
این مرجع عالیقدر به مسأله تبرک از دیدگاه روایی نسبت به آن به تحلیل چند روایت از جمله وضو گرفتن پیامبر درحالی که اصحاب اجازه نمیدادند حتی قطراتی از آب وضوی حضرت به زمین بریزد وبه سبب آن تبرک میجستند، تبرک به منبر پیغمبر(طبقات ابنسعد جلد 1 صفحه 13).
وی به نقل تاریخی از ابنتیمیه پرداخت وگفت: هنگامی که ابن تیمیه در زندان فوت کرد مریدانی داشت که او را غسل دادند و آنها در تبرک جستن با آب غسل، کافور و لباس ابن تیمیه غوغا میکردند. و این مطلب را ابن کثیر در کتاب تاریخی خودش مینویسد مردی که خودش قهرمان ضد تبرک است مریدانش به هنگام مرگ از تمام آثار او تبرک میجستند.
حضرت آیت الله سبحانی با بیان این مطلب که ما نیازی به قول احمد حنبل نداریم ابراز کرد: ما سیده نساءالعالمین فاطمه الزهرا سلام الله علیه را داریم و در صحیح بخاری این مطلب آمده است که حضرت به وسیله تراب قبر پیغمبر اکرم(ص) تبرک جست و خودش را روی قبر پیغمبر اکرم انداخت و از خاک آن بر روی چشمها نهاد؛ خود دخت گرامی پیغمبر اکرم تبرک میجوید. و من از روایتی فهمیدم کسانی که مانع از تبرک بودند بنیامیه بودند بنیامیه این فکر را آوردند که نباید تبرک جست.
وی با بیان این که مسأله تبرک یک مسأله واضح در میان امم پیشین بوده و در میان اصحاب پیغمبر اکرم بوده و وهابیها میگویند بله تبرک درست است ولی به شرط اینکه چیزی که با بدن پیغمبر و دست پیغمبر به او رسیده باشد، اما الان که شما میآیید در و دیوار مسجد النبی را میبوسید هرگز این در و دیوار مورد تماس بدن پیغمبر اکرم نشده است و این مطلب را بن باز در نامه خودش به یکی از علمای شیعه نوشته بود گفت: دو جواب در پاسخ به این سؤال میشود بیان کرد: شما میگویید هیچ نوع تأثیری را به غیر از خدا قائل نیستید، نه تأثیر استقلالی و نه تأثیر تبعی. و اصلاً به اسبابی معتقد نیستید و هر که بگوید آتش علت حرارت است، طبیعت آب خنکی است این کفر است؛ بنابراین جسد پیغمبر که اثر ندارد و اثر از آن خداست؛ جسد پیغمبر، لمس پیغمبر و مسح پیغمبر که اثر ندارد؛ چرا شما تبرک را مخصوص میکنید به آنچه جسد پیغمبر به آن خورده و حال اینکه جسد از نظر شما مؤثر نیست. این بر خلاف قرآن است.
این استاد حوزه علمیه قم جواب دوم را این طور بیان کرده و گفت: جناب شیخین ابیبکر و عمر به هنگام وفات عمر به دخترش عایشه گفت: اجازه بده من در کنار قبر پیغمبر اکرم به خاک سپرده شوم و بعد هم عمر به عایشه این مطلب را در خواست کرد، آیا جسد پیغمبر اکرم به قبر اینها خورده بود؟ اصلاً قبور آن دو ارتباطی به قبره پیغمبر ندارد پس چگونه شیخینی که شما میگویید اینها قدوه هستند از عایشه طلب میکنند که ما در کنار قبر رسول الله به خاک سپرده شویم، چرا؟ چون تبرک به وجود پیغمبر اکرم، بجویند تا رحمت حق شامل حال آنها بشود.
حضرت آیت الله سبحانی درپایان گفت: علاوه بر تبرک عامل دیگری هم وجود دارد و آن اظهار محبت و علاقه به مقتدای خیرالبشر که یکی از وظایف مسلمانان نسبت به پیغمبر اکرم اظهار محبت و علاقه به او است« قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ» (توبه/24) کسانی که پدر و مادر را، عشیره را، فرزندان را، برادران را، همسر را بر خدا و پیغمبر مقدم بدارد آنها را بیش از پیغمبر دوست بدارد محبت النبی خودش فرضٌ من الفرائض است و یکی از شعب ایمان به قول جناب آقای بیهقی اظهار محبت و علاقه به پیغمبر اکرم است و ما هنگامی که وارد حرم امام رضا علیه السلام میشویم دستمان را به آثار منسوب به او میرسانیم و میبوسیم و تبرک میجوییم. و تبرک اختصاص به انبیاء و ائمه ندارد و صالحانی که در مقام عبودیت عبد خالص خدا بودند انسان میتواند به آنها تبرک بجوید./932/پ201/س
ارسال نظرات