۱۴ آذر ۱۳۸۹ - ۱۶:۲۴
کد خبر: ۹۲۴۲۷

امام حسین، امانت الهی

مجتبی صداقت
ماه محرم



امانت:

واژه «امانت» گاه به معنای صفتی از صفات نفسانی انسان است که در این صورت، در مقابل صفت «خیانت» به کار می رود.[1] به فرد متصف به این صفت، «امین» گفته می شود. گاهی «امانت» به مالی اطلاق می شود که نزد فردی به امانت گذاشته شده باشد. در فقه، امانت به معنای دوم، مورد بحث قرار می گیرد که از آن، به مناسبت، در باب ودیعه، رهن و عاریه و ... سخن رفته است.[2] صاحب مال را «مودع» و کسى که مال نزد او امانت است «مستودع» و مال را هم «ودیعه» می گویند.[3]

در فرهنگ قرآن و روایات، امانت، مفهوم وسیعى دارد و علاوه بر مال، تمام شئون زندگى سیاسى، اجتماعى و اخلاقى را شامل مى‏شود از جمله:

الف: تمام نعمت‏هاى مادّى و معنوى مثل مکتب، قرآن، رهبر، فرزند و آب و خاک؛

ب: اهل بیت پیامبر ـ علیهم السلام ـ ؛

ج: هم خودمان، امانت براى خویشتنیم و هم جامعه براى ما؛

د: انفال، غنائم، خمس، زکات و اموال عمومى؛

هـ : احکام و واجبات الهی؛

و: حکومت و مسئولیّت.

بنا براین نافرمانى و ادا نکردن حقوق و وظایف خود در ارتباط با این امانت‏ها، خیانت است.[4]

اهمیت امانت:

در سوره شعراء، حضرت نوح، شعیب، هود، لوط، صالح، رسولانی امین معرفی شده اند.[5] در روایتی، رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه و آله و سلم ـ خائن به امانت را خارج از امت خود دانسته است و می فرماید:

« لَیْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ بِالْأَمَانَة»[6]

(کسى که در امانت خیانت کند از ما نیست.)

امام صادق ـ علیه السلام ـ معیار ارزیابی افراد را، راست گفتاری و ادای امانت می داند. ایشان می فرماید:

« لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْ‏ءٌ قَدِ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِه‏»[7]

(به طول رکوع و سجود شخص نگاه نکنید؛ چون ممکن است او به این کار عادت کرده باشد و اگر دست از آن باز دارد ناراحت مى‏شود؛ لکن بنگرید به راست گفتارى و اداء امانت او.)

وجوب ادای امانت و لو به قاتل امام حسین:

اداى امانت از نظر اسلام چندان مهم است که اگر دشمن، چیزى را به عنوان امانت به انسان بسپارد باید در حفظ آن کمال کوشش را مبذول دارد؛ زیرا هدف اسلام ایجاد جامعه‏اى است که اعتماد عمومى بر آن حکم فرما باشد و اگر بنا باشد آنچه از دشمنان به امانت گرفته‏ایم به دلیل دشمن بودن به آنها پس ندهیم و یا به این بهانه که فلانى آدم خوبى نیست امانتش را بازنگردانیم هیچگاه آن جامعه مورد اعتمادى که منظور اسلام است پدید نمى‏آید. از این رو دین مقدس اسلام دستور مى‏دهد که امانت را مطلقا به صاحبش برگردانید گر چه او دشمن و یا بد کردار باشد؛[8] به همین خاطر امام سجاد ـ علیه السلام ـ به شیعیان چنین فرمود:

« عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ائْتَمَنَنِی عَلَى السَّیْفِ الَّذِی قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّیْتُهُ إِلَیْه‏ »‏[9]

« بر شما باد به أداى امانت! سوگند به آن که محمد را به حق، به پیامبرى مبعوث کرد اگر قاتل پدرم حسین بن علی بن ابی طالب ، همان شمشیرى که با آن پدرم را کشته است به من امانت بسپارد آن را به وى بر می گردانم.»

حسین، ودیعه رسول خدا:

در نقلی، رسول خدا بر امام حسن و امام حسین ـ علیهما السلام ـ اطلاق «ودیعه» کرده است. امانتی که در کربلا نسبت به أدای آن، خیانت شد. خیانت و جنایتی که آسمان و زمین و فرشتگان  را دگرگون کرد.

این نقل را زید بن ارقم، در جلسه عبید الله بن زیاد بیان کرد؛ جلسه ای که ابن زیاد در مقابل اسرای کربلا با چوب دستی اش به دندان های سر بریده امام حسین ـ علیه السلام ـ می زد.

زید بن ارقم به ابن زیاد گفت: «چوب خود را بردار؛ زیرا من دیدم پیامبر خدا ـ صلّى اللَّه علیه و آله ـ لب‏هاى خود را در این جایی که تو چوب می زنى می گذاشت و می بوسید.» سپس به شدت گریه کرد.

ابن زیاد گفت: «خدا چشمان تو را گریان کند، اى دشمن خدا! اگر تو پیرمردى نبودى که خِرِفت و پیر ‏شده‏ و عقل خود را از دست داده‏ گردن تو را می زدم.»

زید بن ارقم گفت: «من، موضوعى را براى تو می گویم که براى تو از این که گفتم ناگوارتر باشد. من پیغمبر اسلام را دیدم که امام حسن را روى‏ زانوى راست و امام حسین را روى زانوى چپ خود گذاشته بود. دست خود را روى سر هر یک از ایشان مى‏نهاد و می فرمود:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُکَ إِیَّاهُمَا وَ صَالِحَ الْمُؤْمِنِینَ»

پروردگارا من این دو کودک را به همراه مؤمنین نیکوکار، در پیش تو به عنوان ودیعه مى‏سپارم.

سپس زید بن ارقم گفت:«اکنون بنگر تو با امانت و ودیعه رسول خدا ـ صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ـ چه می کنى؟»[10]

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . کتاب العین، ج‏8، ص389.( فراهیدى، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛ انتشارات هجرت، قم، دوم، 1410 ق.)
[2] . فرهنگ فقه، ج1، ص653.( جمعی از نویسندگان مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، زیر نظر آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی؛ فرهنگ فقه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ؛ مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، قم، اول، 1382ش.)
[3] . نجاة العباد، ص264.( موسوی خمینى، سید روح اللَّه ؛ نجاة العباد؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، ‏اول، 1422ق)
[4] . تفسیر نور، ج‏4، ص306.( قرائتى، محسن؛ تفسیر نور؛ مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن، تهران، یازدهم، 1383 ش.)
[5] . شعراء/ 107 و 125 و 143 و 162 و 178.
[6] . بحار الأنوار، ج‏72، ص172.( علامه مجلسى؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار؛ اسلامیه، تهران.)
[7] . الکافی، ج‏2، ص105.( شیخ کلینى؛ الکافی؛ اسلامیه، تهران، دوم، 1362ش.)
[8] . نقطه‏هاى‏آغازدراخلاق‏عملى، ص332. (مهدوى کنى، محمد رضا؛ نقطه‏هاى آغاز در اخلاق عملى؛ چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، هفتم، 1376ش)
[9] . أمالی الصدوق، ص246.( شیخ صدوق؛ أمالی الصدوق؛ اعلمى، بیروت، پنجم، 1400ق.)
[10] . بحار الانوار، ج45، ص118.(همان)

ی/702/ح
ارسال نظرات