وبلاگ روتینهای یک طلبه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، وبلاگ «روتین های یک طلبه» که در سرویس دهنده بلاگ اسکای منتشر میشود، یکی از وبلاگهای مذهبی فعال در دنیای مجازی است که به طرح مباحث مختلفی همچون دلنوشته، زندگی طلبگی و ازدواج طلبگی می پردازد.
بر اساس این گزارش، سید عباس سیدنژاد، نویسنده این وبلاگ مذهبی در این وبلاگ با زبانی ساده به طرح مباحث دیگری همچون، مباحث اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، نقد، طنز، مذهبی، قم، پیامهای تبریک و خانواده می پردازد.
قلم ساده، استفاده از آیات قرآنی، روایات ائمه اطهار علیهم السلام و داستان هایی مطابق با موضوع مطرح شده و نتیجه گیری بر اساس دیدگاه های یک طلبه، بر زیبایی مطالب این وبلاگ می افزاید.
در پستی از این وبلاگ با عنوان «پاهای خسته» می خوانیم: «خوب می دانست که زیاد قرآن نمی خوانم، و یا اگر می خوانم، بی تدبر! تا اینکه مجبور شود با اتفاقاتی به یادمان بیاورد که چه خواندیم و چه بود معنایش؟ اینکه: بهترین آب و نان و میوه را خوردیم، شکر که نکردیم هیچ، آبرو بردیم.
گاهی اوقات تو زندگی ما آدم ها اتفاقاتی می افتد که در نگاه اول مارا بدجور ناراحت و افسرده می کند ولی اگر کمی ازآن بگذرد و خوب فکر کنیم ، متوجه خواهیم شد که این اتفاق چقدر به نفع ما بوده و پشیمان و شرمنده می شویم از آن همه بد و بیراهی که به خدا گفتیم.
و آن وقت است که این آیه در گوش هایمان می پیچد: «وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می داند، و شما نمی دانید.
تقریبا دهه آخر ماه رمضان و تا چند روز بعد از ماه مبارک دخترم بیمارستان بستری بود. خلاصه اینکه ده دوازده روزی حسابی درگیر بودیم.
در همان اتاقی که بچه ام بستری بود، هردو سه روزی بچه های بیماری می آوردند که از دیدن آنها بیماری بچه خودمان از یادمان رفت...
مثلا بچه شش ماهه برای شیمی درمانی! یا ... بگذریم...
اما از میان این ها یک مریضی بود که خیلی اون چند روز ذهن مرا به خودش مشغول کرد.
حسین... پسربچه 5 ساله ای که از کمر به پایین فلج بود. مادر حسین 22 سال و پدرش هم 25 سال، یعنی بهترین دوران زندگی زوج جوان برای خوش بودن و تفریحاتی که خدا برایشان قرار داده است.
و اما...
حسین باید ماهی دوبار در بیمارستان بستری شود؛ چون فلج است و .......
صبر و حوصلهی مادرش برایم جالب بود. همسرم می گفت:بنده خدا یک لحظه هم ناشکری نمیکند. میگفت: همیشه نمازش را اول وقت میخواند. پرانتز باز( قابل توجه پدر و مادرانی که فرزندان سالم دارند) پرانتز بسته.
من و حسین هم تو این مدت خیلی با هم رفیق شده بودیم...
طبق معمول من شروع کردم به سوال پیچ کردن این بندگان خدا، هم حسین ، هم پدرش و هم مادرش!
حسین که فقط آروزی کربلا را داشت... پدرش هم وقتی از مشکلاتش می پرسیدی خیلی غیرتی می شد!
ما که از رو نرفتیم و بالاخره با این بابا رفیق شدیم و قرار شد بعدا به خونشون هم بریم...
اما قصه ی من از آنجا شروع شد که ؛
وقتی از مادرش پرسیدم آیا حسین خودش می تونه با ولیچرش راه بره، جوابی داد که پاک دیوانه ام کرد...
مادر حسین گفت: ای حاج آقا! ویلچرش کجا بود؟
گفتم یعنی ویلچر نداره؟ گفت: بایک درآمد کارگری ...
گفتم بهزیستی چی؟ کمک نمی کنه؟ گفت: چرا! هردوماه 60 هزار تومان به حساب حسین می ریزه که خرج بستنی و پفک این بچه هم نیست! خرج بیمارستان هم از طرف دیگر...راست می گفت. خود من تو این 12 روز 450 هزارتومان ناقابل به حساب بیمارستان واریز کزدم...
توجه کردید دوستان؟ هر دو ماه 60 هزار تومان!
برای یک حاج آقا خیلی سخت است جلوی مردم تو یک بیمارستان اشک بریزد! آخر نه پیازی بود و نه روضه ای!
چرا! روضه بود... روضه ی درد و رنج ...
واقعا چرا؟
بد نبود که همراه سازمان ملی جوانان و سازمان تربیت بدنی، سازمان بهزیستی را هم اضافه می کردند. تا بودجه حسین هم صرف وزارت ورزش شود!
چه کنیم؟ از بس معتاد زیاد شده است، بخش زیادی از بودجه بهزیستی باید صرف آنها شود.
یا نه؛ باید پول امثال حسین را یک عده فوتبالیست صرف ماشین های مدل بالا و سفر خارجی و عیش و نوش خودشان کنند و آن وقت خانواده حسین قدرت خرید یک ویلچر را نداشته باشد!
اصلا مگر قیمت یک ویلچر بچه گانه چه قدر است؟ ویلچری که نه ترمزABS می خواهد و نه ایربک! آخر این سیستم ها برای بچه پولدارهاست که تا می توانند پدال گاز را فشار دهند و وسط خیابان ها ویراژ... نه به این خاطر که نکشند بلکه به این خاطر که نمیرند...
پرانتز باز(این همه بی انصاف؟ وقتی فلان دروازه بان، 700 میلیون تومان می گیرد تا یک توپ وارد دروازه نشود که می شود، صدایشان در نمی آید اما به مقدار پولی که به یک جانباز می دهند که نگذاشت توپ دشمن وارد وطن شود که نشد، صدای همه در می آید؟)پرانتز بسته
کی باید مسئله معلولین در کشور با جدیت بررسی شود؟
سهمیه دانشگاه؟ سهمیه استخدامی؟ سهمیه کارگری و... چرا نباید به این خانواده ها تعلق گیرد؟
وام خودرو؟ وام مسکن و امتیازات دیگر، چرا برای این خانواده ها وجود ندارد؟ یا اگر دارد، این قدر کمرنگ؟
مسئله ازدواج معلولین چرا اینقدر مسکوت مانده؟ چه کسی باید بررسی کند؟
واقعا این قدر مسئله پیچیده است؟
اگر ماجرای زندگی حسین را با چشم خود نمی دیدم هیچوقت این مطلب را نمی نوشتم...
حسین از بس روی موکت و فرش سینه خیز رفته بود، سینه ی ضعیفش تاول زده بود...
خواستم ازصورت حسین عکس بگیرم، روش نشد به مسئولین نگاه کند!!!».
وبلاگ«روتین های یک طلبه» از سال 1389، فعالیت خود را آغاز کرده است و یکی از وبلاگ های پربازدید مذهبی است که به طور متوسط روزانه ۱۵۰ بازدید دارد.
علاقه مندان به مشاهده و استفاده از وبلاگ«روتین های یک طلبه» می توانند به نشانی اینترنتی http://rutin.blogsky.com مراجعه کنند./919/ت302/ع