۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۲۳:۳۱
کد خبر: ۱۶۲۷۷۹
آیت الله ملکوتی:

مدافعان آقای شریعتمداری در قم دست به غارت و تخریب زدند

خبرگزاری رسا ـ عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت: یکی از موضع گیری های شگفت انگیز مرحوم آقای شریعتمداری که تعجب همه دوستان را برانگیخت، پشتیبانی همه جانبه و مستمر ایشان از حزب خلق مسلمان بود. حتی بعد از اینکه ماهیت ضد انقلابی افراد پشت پرده و فعالیت های تخریبی آن برای همه آشکار شد
آيت الله مسلم ملکوتي

 

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، پیشینه سیاسی آیت الله شریعتمداری و کارکرد وی در دوران اوج گیری انقلاب اسلامی و نیز پس از آن، از جمله مواردی است که در بازخوانی کارنامه سیاسی وی، از اهمیتی درخور برخوردار است. این بازخوانی با شبهه افکنی های اخیر پاره ای از گریختگان از ملک و ملت، اهمیتی مضاعف یافته است. در گفت وشنودی که پیش روی دارید فقیه ارجمندحضرت آیت الله حاج میرزا مسلم ملکوتی سرابی به بازگویی خاطرات تاریخی خویش در این مقولات پرداخته اند. امید آنکه در بازنمایی حقیقت مفید افتد.

 

در باب پیشینه سیاسی آیت الله سید کاظم شریعتمداری، به ویژه در مقطع اقامت در تبریز اخبار و تحلیل های گوناگونی وجود دارد. جنابعالی به عنوان چهره ای مطلع از تاریخ آذربایجان و جریانات مذهبی سیاسی آن، در این مقوله چه خاطراتی دارید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). درپاسخ به سؤال شما باید عرض کنم، در ایامی که آذربایجان به دست ارتش سرخ روسیه و بعد از آن توسط ایادی حزب دموکرات به رهبری غلام یحیی دانشیان و جعفر پیشه وری به مدت چهار سال اشغال شد، برخی از علمای اعلام در این سرزمین ماندند و مایه دلگرمی مردم مسلمان شدند. علاوه بر این بعضی از آنها که از نزدیک شاهد جنایت های آنان نسبت به مردم منطقه بودند در نهایت مظلومیت، مبارزات بی امانی را بر ضد مکتب کمونیستی و ترویج کنندگان آن به راه انداختند. از جمله آنان آقایانِ خسروشاهی ها، انگجی ها، میرزا فتاح شهیدی، میرزا محمود دوزدوزانی و سید کاظم شریعتمداری بودند. تا اینکه در اثر تلاش های پیگیر روحانیون و مقاومت مردم مسلمان، کمونیست ها نتوانستند بیش از این دوام بیاورند و مجبور شدند در آذرماه 1325 این سرزمین را تخلیه و فرار کنند. چند ماه بعد از آزادی آذربایجان شاه برای بازدید از این سرزمین وارد تبریز شد. روحانیون آذربایجان در مورد استقبال از شاه به دو گروه تقسیم شدند؛ یک گروه مانند آیت الله شهیدی و آیت الله دوزدوزانی در مراسم استقبال شرکت نکردند. آقای شهیدی در اغلب این موارد موضع منفی داشت. آقای دوزدوزانی هم به عنوان اعتراض به حضور زنان بی حجاب و اختلاط آنان با مردان در آن مراسم حضور نیافت. تعداد دیگری از روحانیون بودند که در رأس آنان آقای شریعتمداری قرار داشت. اینها علاوه بر شرکت در مراسم استقبال، در بازدید شاه از آقایان علما در مدرسه طالبیه هم حاضر شدند. آقای شریعتمداری برخلاف مرحوم آقای شهیدی از روحیه اجتماعی بالایی برخوردار بود. از سوی دیگر با توجه به رخدادهای اخیر که منطقه از لوث وجود کمونیست ها آزاد شده و محمدرضا هم به عنوان «شاه کشور اسلامی» و به قول آن روزها به عنوان «شاه اسلام» وارد این استان شده بود، او در این مراسم حاضر شد و به شاه خوشامد گفت. البته این نوع برخورد اختصاص به آقای شریعتمداری نداشت. در رأس حوزه علمیه قم آیت الله بروجردی نیز همین روش را داشت و شاه را در مقابل کمونیست ها حمایت می کرد ولو اینکه فی نفسه شاه را پسر همان رضاخان قلدر می دانست. البته آقای شریعتمداری نسبت به شاه بیش از دیگران خوش بین بود. در این مقطع با توجه به اوضاع و شرایطی که ذکر شد، داشتن چنین تفکری چندان دور از انتظار نیست.

 

از دیگر مصادیق اندیشه آقای شریعتمداری، به کارگرفتن چه شیوه هایی بود؟

به عنوان نمونه، آقای شریعتمداری معتقد بود روحانیون و اشخاص با ایمان در انتخابات مجلس شورای ملی کاندیدا شوند و با اخذ رأی مردم کرسی های مجلس را به دست خود بگیرند و از این طریق یک نوع اهرم فشار بر دولت باشنند و نظارت درست بر اجرای قانون اساسی را هم به عهده بگیرند. به همین دلیل در انتخابات مجلس به پیشنهاد و تأکید ایشان چند تن از روحانیون سرشناس تبریز آقایان سید مرتضی خلخالی، سید ابراهیم میلانی، سید مرتضی شبستری، سید محمدعلی انگجی و چند نفر دیگر نامزد شدند و با اخذ اکثریت آرای مردم به مجلس شورای ملی راه یافتند. حتی شنیدم در این انتخابات آقای شریعتمداری با صدور بیانیه ای مردم را برای رأی دادن به این آقایان تشویق کرد. در مقابل مرحوم آیت الله شهیدی در این مورد موضع منفی انتخاب کرد و روحانیون را از ورود به عرصه سیاسی و شرکت در انتخابات برحذر داشت. وقتی روحانیون تبریز به مجلس شورای ملی رفتند، تقریباً مقارن با نخست وزیری دکتر مصدق بود. من از قبل در قم بودم و آقای شریعتمداری هم به قم آمده بود. یادم هست می دیدم که آقای شریعتمداری مرتب با این نمایندگان در تماس بود. گاهی آنها به قم می آمدند و چند روزی در هتل ارم می ماندند و تبادل نظرهایی با ایشان می کردند بعد به تهران برمی گشتند. مجموعاً آقای شریعتمداری نسبت به شخص شاه یک نوع حسن ظن پیدا کرده و این امر سبب شده بود که ایشان همیشه در طول مبارزات حتی در همین دهه 50 موضوع «عمل به قانون اساسی و انتخابات آزاد» را سرلوحه برنامه های مبارزاتی اش قرار دهد. ایشان در همین نزدیکی های پیروزی انقلاب بر این اعتقاد بود و به طور آشکار تصریح می کرد:«شاه بماند، سلطنت کند، نه حکومت». در عین حال می گفت:«ما با عمل به قانون اساسی و انتخابات آزاد، جلوی افزون طلبی های شاه و دولت را می توانیم بگیریم. ملت ایران از این راه بهتر می تواند به خواسته های شرعی و قانونی اش دست یابد.»

 

به نظر جنابعالی، تبلیغ و ترویج این تفکر در دوران اوج گیری انقلاب نیز می توانست مفید باشد؟

به نظر حقیر اگر حسن نیت به خرج بدهیم می گوییم این طرز تفکر در مقطع زمانی خود یعنی در دهه های 20 و 30 تفکر صحیحی بود، چون آن ایام هنوز چهره واقعی شاه چندان برای روحانیت و مردم آشکار نشده بود و از طرفی قداست قانون اساسی و قدرت نمایندگان مجلس شورای ملی هم پابرجا بود، اما این طرز تفکرها هرگز در سال های دهه 40 و 50 نمی توانست صحیح و منطقی باشد، برای اینکه در این سال ها در ساختار حکومتی رژیم تحولاتی انجام پذیرفته و شاه به یک قدرت علی الاطلاق و دیکتاتور به تمام معنا تبدیل شده بود، چنان که دیگر قانون اساسی و مجلس در کار نبود. بنابراین یکی از اشتباهات بزرگ مرحوم آقای شریعتمداری این بود که ایشان رخدادهای این مقاطع تاریخی را با هم خلط کرده بود. موضع گیری های دهه های 20 و 30 را در دهه های 40 و 50 نیز به کار می گرفت و قابل عمل می دید؛ درحالی که حادثه ای در هر مقطع زمانی اعمال سیاست های لازم و مناسب خود را می طلبد.

 

در این دوره مواضع آیت الله شریعتمداری بیشتر با چه عناصر و جریاناتی همسویی بیشتری داشت و یا عملاً به تقویت آنها می انجامید؟

در ایام تدوین قانون اساسی و بعد در مرحله همه پرسی آن، همسویی آقای شریعتمداری با جبهه ملی و نهضت آزادی بیشتر آشکار شد. در زمانی که اصل 110 قانون اساسی مربوط به ولایت فقیه در مجلس خبرگان مورد بحث و بررسی قرار گرفت، وی طی مصاحبه ای ضمن تأکید بر کافی بودن قانون اساسی رژیم ستم شاهی و عدم نیاز به تدوین قانون اساسی جدید این اصل را مغایر با اصل های 6 و 56 مربوط به حق حاکمیت مردم دانست و این همان حرف های گروهک هایی مانند جبهه ملی و دیگر روشنفکران آن روز بود که با تعابیر تندی مانند دیکتاتوری آخوندها یا حاکمیت نعلین پوشان مطرح می شد و اینها در روزنامه های خود می نوشتند و می گفتند قوانین اسلام به زمان پیامبر اختصاص داشت و هرگز به درد جهان امروز نمی خورد. این درحالی بود که بنده از بعضی شاگردان درس خارج فقه آقای شریعتمداری شنیدم ایشان در بحث ولایت، شدیداً به ولایت مطلقه فقیه قائل بود و همواره با ادله فراوان از آن دفاع می کرد.

 

از دیدگاه شما، فلسفه تأییدات مکرر و پیگیر آیت الله شریعتمداری از حزب موسوم به خلق مسلمان چه بود؟ حتی در مقطعی که مؤسسین حزب استعفا داده بودند؟

یکی از موضع گیری های شگفت انگیز مرحوم آقای شریعتمداری که تعجب همه دوستان را برانگیخت، پشتیبانی همه جانبه و مستمر ایشان از حزب خلق مسلمان بود. حتی بعد از اینکه ماهیت ضد انقلابی افراد پشت پرده و فعالیت های تخریبی آن برای همه آشکار شد و چند نفر از مؤسسان روحانی آن دسته جمعی استعفا دادند، باز متأسفانه ایشان طی مصاحبه ای در مشهد به پشتیبانی خود از این حزب تأکید کرد و حتی در جواب خبرنگاری که پرسیده بود: «با استعفای دسته جمعی مؤسسان سرنوشت حزب به کجا می انجامد؟» اظهار کرد: «این استعفا تأثیری ندارد، چون این حزب سه چهار میلیون عضو دارد! بنابراین با استعفای چند نفر که حزب از بین نمی رود، بلکه اعضای فعال آن می توانند برای حزب رئیس و شورای جدید برگزینند». این درحالی بود که اعضای پشت پرده این حزب برای تجزیه و به اصطلاح خودمختاری آذربایجان تلاش می کردند، یعنی خیانتی را که حزب دموکرات و حزب توده به رهبری پیشه وری و غلام یحیی در سال 1324 در آذربایجان مرتکب شدند، اینها می خواستند همان خیانت را در سال 1358 تکرار کنند. بعدها دیدیم دفترهای این حزب در شهرستان ها به دخمه نظامی بر ضد نظام اسلامی و رهبری تبدیل شد و با گروهک هایی مانند حزب کومله، حزب دموکرات کردستان، چریک های فدایی خلق، منافقین و امثال آن هم سنگر شدند.

 

ماجرای تظاهرات و آشوب اعضای حزب خلق مسلمان در قم چه بود؟ تا جایی که برحسب شواهد، این گروه قصد تعرض به منزل حضرت امام(ره) را داشتند.

ایادی حزب خلق مسلمان در این اواخر با یک برنامه ریزی حساب شده دست به اغتشاش، تخریب و جنگ مسلحانه زده بودند و در شهرهای بزرگی مثل تهران، مشهد و تبریز ایجاد آشوب و بلوا می کردند. یک روز در ایام اربعین حسینی چند اتوبوس حامل افراد ساده لوح و فریب خورده را از تهران و جاهای دیگر جمع آوری کردند و به نام مردم آذربایجان و به عنوان دفاع از آقای شریعتمداری به قم آوردند. اینها در شب اربعین به خیابان های قم هجوم آوردند و دست به غارت و تخریب مغازه ها و ضرب و شتم مردم زدند. حتی به سمت محل سکونت حضرت امام نزدیک شدند و به ساحت رهبری اهانت و جسارت کردند. چون دستور اکید حضرت امام این بود که کسی حق ندارد در مقابل اینها عکس العمل نشان بدهد، اینها آمدند مغازه ها را کوبیدند، آتش زدند، شیشه ها را شکستند، درختان را کندند و رفتند! در نهایت خودشان رسوا و مفتضح شدند. دستور امام خیلی به جا و مدبرانه بود، چون اگر مردم قم در برابر آنها می ایستادند ـ که البته این قدرت را هم داشتندـ حمام خون به پا می شد و آنها هم همین را می خواستند. دشمن نیز برای همین اینها را به قم آورده بود، ولی با تدبیر و درایت امام و صبر و تحمل مردم قم این غائله نیز سپری شد. زمستان رفت و روسیاهی برای همیشه به زغال ماند.

 

بیت آیت الله شریعتمداری توسط چه عناصر و چهره هایی اداره می شد؟ آنها در حوزه و در میان طلاب چه وجهه ای داشتند؟

بعضی از افرادی که در بیت آقای شریعتمداری حضور داشتند و اطراف ایشان را گرفته بودند و بیت را اداره می کردند، آن طوری که باید و شاید آدم های استخوان دار، وزین، دارای مراتب علمی و چهره مقبول در حوزه نبودند. به همین دلیل دائماً اختلاف فرقه ای میان ترک و فارس را دامن می زدند. به طلاب و روحانیون حتی به مراجع فارسی زبان بدبین بودند. البته دشمن هم از این موضوع بهره برداری و از آن طرف طلاب فارسی زبان را بر ضد اینها تحریک می کرد. این موضوع سابقه طولانی داشت. یادم هست یکی از عیب ها و نقطه ضعف هایی که از سوی بعضی همشهری ها نسبت به بنده و امثال مرحوم آقای مشکینی، مرحوم آقای بنی فضل و مرحوم آقای احمدی میانجی ایراد می شد، این بود که می گفتند: «چرا این قدر با طلاب فارسی زبان رفت و آمد می کنید؟ چرا به درس اساتید فارسی زبان می روید؟ چرا از مراجع فارسی زبان ترویج می کنید؟» این یک خطر بسیار جدی بود که در اوایل انقلاب می توانست شکننده باشد. به همین علت همان طوری که قبلاً گفتم ما با همکاری برخی دوستان منزلی در کوچه آقازاده، روبه روی مسجد سلماسی اجاره کردیم و طلاب آذری زبان را در آنجا گرد آوردیم تا یک مقدار از حساسیت این موضوع بکاهیم و آن را تعدیل کنیم و البته تا حدودی هم موفق شدیم، اما این مسئله در بیت آقای شریعتمداری و در میان اطرافیان و نزدیکان ایشان به شدت رواج داشت، به طوری که در خود ایشان نیز تأثیر فاحش گذاشته بود. در آن ایام من دیگر با ایشان قطع رابطه کرده بودم و به منزلشان نمی رفتم، ولی بعضی از دوستان که می رفتند و به عنوان اعتراض به ایشان عرض می کردند: «آقا! چرا این قدر در حمایت از این حزب اصرار دارید؟» در جواب اظهار می کرد:«می خواهم از طریق این حزب از حقوق آذری زبان ها حمایت و دفاع کنم». در موردی گفته بود: «امروز کردها که یک چهارم جمعیت ترک ها را دارند در پی خودمختاری هستند. ما آذری ها چه چیزی از آنها کم داریم؟» این هم یکی دیگر از طرز تفکرات و عملکردهای ایشان بود که باز هم می توان گفت که از جهتی منشأ جبهه ملی و حزب خلق مسلمانی داشت.

 

به عنوان سؤال واپسین، ظاهراً در آذربایجان به ویژه در شهر تبریز هم برخی از علما با آیت الله شریعتمداری رابطه گرمی نداشتند. از جمله این چهره ها شهید آیت الله قاضی طباطبایی بود. حضرتعالی از رابطه این دو شخصیت چه خاطراتی دارید؟

شهید آیت الله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از علمای برجسته و مبارز آذربایجان بود. ایشان قبل از بنده از شاگردان سرشناس حضرت امام در قم به شمار می آمد. بعد که پدرشان فوت کرد به نجف مشرف شد و در زمره شاگردان مرحوم آشیخ محمدحسین کاشف الغطا قرار گرفت. وقتی بنده به نجف اشرف مشرف شدم، ایشان از نجف به تبریز بازگشت و در این شهر ماندگار شد. آن وقت اغلب علمای تبریز که از طرفداران و مقلدان آقای شریعتمداری بودند، روابط خوبی با او نداشتند و ایشان را اذیت و آزار می کردند. تنها جرم آقای قاضی این بود که پس از رحلت آیت الله بروجردی به جای آقای شریعتمداری، آیت الله حکیم و بعد حضرت امام(ره) را اعلم معرفی کرده بودند. آنها به آقای قاضی می گفتند: «شما به چه مجوزی به عنوان یک آذری زبان از مراجع فارس و عرب ترویج می کنید؟» یعنی همه اینها در واقع به مسئله قومیت گرایی و حس ناسیونالیستی منتهی می شد که اسلام به شدت آن را نهی کرده بود. در دوران نهضت هم از همان آغاز ماجرای انجمن های ایالتی و ولایتی آقای قاضی گرایش ویژه ای نسبت به افکار انقلابی استادش، امام خمینی، پیدا کرد و نماینده ایشان در کل منطقه آذربایجان شد. آقای قاضی شخصیت بسیار آرام، وزین، باوقار و با متانتی داشت. هرگز دیده و شنیده نشد که وی به آقای شریعتمداری حتی به کنایه و اشاره بی احترامی کند. همیشه در مقابل رفتار ناشایست بعضی طرفداران ایشان صبر، تحمل و بزرگواری از خود نشان می داد. همین قدر می گفت: «من با وجود آقای حکیم و حضرت امام نمی توانم کس دیگری را اعلم معرفی کنم» و این سبب شد که طرفداران آقای شریعتمداری در تبریز کینه دیرینه ای از ایشان به دل بگیرند. مرحوم آقای قاضی در زمان رژیم شاه از دو طرف تحت فشار و شکنجه روحی بود. از یک سو ایادی رژیم و ساواک او را در تنگنا قرار می دادند. از سوی دیگر از جبهه خودی ها طرفداران آقای شریعتمداری ایشان را اذیت می کردند. به نظر می رسید این اذیت و آزار خودی ها به مراتب آزاردهنده تر و شکننده تر از فشارهای رژیم ستمشاهی بود. گاهی هر دو جبهه با هم تبانی می کردند و همسو می شدند و بر ضد معظم له وارد عمل می شدند. کینه و حسادت بعضی از اینها به قدری ریشه دار و عمیق بود که من می بینم بعد از گذشت چند سال که ایشان به شهادت رسیده است، بعضی ها با کمال وقاحت هنوز هم از ایشان دست بردار نیستند و در فرصت هایی که به دست می آورند این حقد و کینه را از خود بروز می دهند. ان شاءالله خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند./971/پ202/ج

 

ارسال نظرات