شماره 43 دوهفته نامه الکترونیکی باب الجواد منتشر شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 43 دوهفتهنامه الکترونیکی بابالجواد(ع) شامل سخن سردبیر، مناسبتنامه، داستان، دلنوشته، عیون اخبارالرضا، در حوالی حرم، شعر، یادداشت، خاطره، معرفی کتاب و مقاله و مشاهیر مدفون در حرم در فضای مجازی منتشر شد.
وبلاگ امام رضا(ع) در بخش وبلاگهای رضوی، وبلاگهای چند لحظه، دریچه، گاه رهایی، و دلم میگوید و ساندیس نویس در بخش وبلاگ نویسندگان و موضوعاتی همچون آفتاب هشتم، غبار حرم، چه بخواهیم، امام رئوف، یا ابالحسن، حاجت و عمه سادات، آداب زیارت، آداب سفر از نگاه آیات و روایات نیز در قسمت پاکدستها و رهتوشه این دوهفته نامه الکترونیکی قابل مشاهده است.
در بخش نگارخانه پوسترها و عکسهای جذاب و دیدنی یا ثامن الحجج، کلمه التوحید، هدیه میلاد حضرت امام رضا(ع)،عید غیر، زهرا فقط همکفو علی بود، یا حضرت عبدالعظیم(ع)، اشفعی فیالجنه، دخیل پنجره فولاد، یا هادی(ع)، شب هم به قدر دیده تو پرستاره نیست، السلام علیک یا موسیبن جعفر(ع) و ایام فاطمیه آورده شده که با بهترین کیفیت قابل مشاهده و دانلود است.
زیارت آنلاین، آیینه نگار، پنجره فولاد، حدیث یار، شمارههای پیشین، اخبار، پیوندها و تبلیغات از دیگر بخشهای این شماره است که بخش معرفی وبلاگها در سبک جدیدی به معرفی کامل وبلاگهای رضوی میپردازد و در بخش اخبار، هر روز اخبار مرتبط با امام رضا(ع) پوشش داده میشود.
حدیث عاشقی
در بخش داستان این دوهفتهنامه میخوانیم:این دفعه حالش با اردوهای قبلی کاملا فرق میکرد؛ آخر اتوبوس، صندلی کنار پنجره نشسته بود، خیلی کم با بقیه حرف میزد و بیشتر توی خودش بود. همه چیز زیر سر آن کتابی بود که تقریبا هر نیم ساعت، چند سطری از آن را میخواند و دوباره نگاهش را به بیابان میدوخت و غرق فکر میشد.
اسم کتاب را که از او پرسیدیم، کتاب را بالا گرفت تا همه ببینند؛ «چهل حدیث رضوی»، با تعجب و کنایه گفتم «اوووووه ما فکر کردیم داره چی میخونه، رمانی، نامه عاشقانهای، چیزی»، خیلی جدی گفت «خب عاشقانهس».
یک دفعه همه با هم زدیم زیر خنده، یکی از بچهها گفت «میشه بگی کجاش عاشقانهس»، آهی کشید، کتاب را باز کرد و گفت «خب خودتون قضاوت کنین»و با صدای بلند یکی از حدیثها را برای بچهها خواند و گفت «من میخوام این دفه زیارتم با بقیه دفهها یه فرقی داشته باشه،بعد نگاهی به تکتک بچهها انداخت و ادامه داد، میخوام سعی کنم لااقل یکی از این احادیث وارد زندگیم بشه، چند تایی از بچهها به فکر فرو رفتند اما بقیه دوباره مشغول شیطنتهای همیشگیشان شدند».
مثل هرشب، دلم برات کفتره سلطان
در بخش دیگری از دوهفته نامه بابالجواد با عنوان دلنوشته آمده است:عدد چهل، در بسیاری از آئینها و باورها عدد مقدسی بوده و هست. همین الآنش اگر نگاه کنی، خیلیها را میبینی چله زیارت و دعا میگیرند تا گره افتاده به کارشان گشوده شود، شنیده بودم بسیاری از بزرگان هم رسیدن به خیلی از حوائج معنوی را هم ارجاع داده بودند به همین چله گرفتنها.
نمیدانم چرا خدا عدد چهل را اینگونه اعتبار بخشیده، اما دیدهام گرههایی را که به چهلمین روز که رسیده اند دیگر نفسشان برید و گشوده شدند، گرههایی که خیلی نفس صاحبانشان را گرفتند اما سرانجام تسلیم شدند، نمیشود از چهلها و نفسهای به شماره افتاده گفت و یاد اربعین نیفتاد، نمیشود از اربعین گفت و یاد گره گشوده شده دیدار زینب با حسینش نگفت.
چه گره ای بالاتر از ندیدن حسین، چه عاشقی بالاتر از زینب، اصلا چه کسی میتواند ادعا کند از زینب عاشقتر است به حسین، میبینی چه گرهای باز شده در اربعین، گره بازکنهای عالم که چهل روز پیش گره به کارشان افتاد، حالا گرهاش باز شده، شاید اعتبار عدد چهل به آبروی اشکهای زینب است، شاید خدا به خاطر نماز شبهای نشسته زینب بوده که به چهل هم آبرو بخشیده.
اما ما کجا و صبر زینب کجا، ما کجا و درک صبر زینب کجا، خداوکیلیاش را که بخواهی من و تو طاقت چهل روز را نداریم، کار ما نیست، خودمان هم خوب میدانیم، ما تاب و توان تحمل گرههای زندگی را بیشتر از یکی دو روز نداریم.
اما من سراغ دارم آقایی را که او هم دلش نمیآید چهل روز بی تابی کسی را ببیند، شاید این خانواده دیگر تحمل دیدن چله گرفتن کسی را ندارند، شاید وقتی کسی چلهای را میگیرد، با اولین قطره اشک روز اولش، پیش خودشان می گویند بس است دیگر، همین قدر قبول، فدای سره عمه زینب.
من سراغ دارم امام رضایی را که رضاست، مثل پروردگارش، سریع الرضاست، سریع راضی میشود، برای باز شدن گرهات که میروی صبر نمیکند تا چهل روز بگذرد، صبر نمیکند آنقدر سختیها به قلبت فشار بیاورد که نمازت نشسته شود، صبر نمیکند به ناله کشیدن برسی، صبر نمیکند بلاهای روزگار به صورتت سیلی بزنند.
خودش میآید و دستت را میگیرد، خودش میآید و پدرانه دستت را میگیرد،با اینکه میداند تو حاجتت را بگیری میروی و خیلی قرارها را فراموش میکنی، اما او رفیق نیمه راه نیست، او رفیق تا انتهای مسیر است، او میداند که فقط یک نفر در این عالم بود که طاقت چهل روز جسارت و سیلی و دوری از یار را داشت، عوض آن روز که نبود تا کمک عمه جانش کند حالا برای سینه زنها و گریه کنهای لیلی و مجنون آن صحرا، می خواهد تلافی کند.
«وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَک مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَک الْعَداوَةَ مُناصِباً،فَلاَ نْدُبَنَّک صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاَبْکِیَنَّ لَک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَمًا؛ و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند بجنگم و با کسانیکه با تو دشمنى کردند خصومت نمایم، (درعوض)، صبح و شام بر تو مویِه میکنم و به جاى اشک براى تو خون گریه میکنم».
پزشک دلها
در بخش خاطره این دوهفتهنامه مطالبی از این قبیل به چشم میخورد: در حالی که چشمانش از ذوق برق می زد نگاهی به بلیط در دست من کرد و گفت، ببخشید عازم مشهد هستید، من هم که نگاه ذوق زده او را دیدم هیجان خاصی گرفتم و با ذوقی دوچندان گفتم، انشاالله تا قسمت چی باشه، چشمانش پر از اشک شد و گفت، رفتی من را هم دعا کن انشاالله که مرا هم صدا کند، صدایش لرزید و با اشکی که از چشمانش جاری شده بود زیر لب گفت،«السلام علیک یا پزشک دلها».
این حرفش من را کنجکاو کرد که از او بپرسم که این همه اشتیاقش از کجاست، چرا امام رضا(ع) را پزشک میخواند و این همه ذوق برای دیدنش دارد، به خودم جرأت دادم و با صدایی آرام گفتم، ببخشید چرا پزشک.
نگاهش را از روی بلیط در دستم برداشت و گفت، چند سالی از این ماجرا میگذرد، روزهای سختی که برای گزینش به جواب آزمایش خونم نیاز داشتم، خیلی روزهای حساسی بود ولی من اضطرابی نداشتم چون از خودم و گذشته خودم اطلاع داشتم و شک نداشتم که حتما سالم هستم، اما جواب آزمایش چیز دیگری بود، باور کردنی نبود، مشکوک به بیماری هپاتیت و ...، انگار تمام دنیا دور سرم میگشت و من بیحرکت مانده بودم که چه بگویم، یک آزمایشگاه دیگر، یکی دیگر اما جواب همان بود که بود.
کم کم احساس میکردم که راهی جز باور ندارم و باور کردن یعنی خداحافظ زندگی.یک روز که تقریبا امیدم به زندگی را از دست داده بودم، صدای غریب از درونم به من گفت، هنوز یک پزشک مانده است که کارش رد خور ندارد، حواست باشد زیاد دور نیست همین نزدیکی است در مشهد، مشهدالرضا. متوجه نشدم که چگونه خودم را به راه آهن رساندم و بلیط سفر را گرفتم درست مثل همین بلیط که امروز دست شماست.
اشک در چشمانش جمع شد و ادامه داد: تا به مشهد رسیدم به هتلی رفتم و بعد برای زیارت آماده شدم، به حرم رفتم ساعت حدود 10 یا 11 شب بود که به زیارت رفتم، تا نماز صبح فقط دعا میکردم و استغاثه و زاری، شاید نیم ساعت بعد از نماز خوابم برد، وقتی بیدار شدم حس سبکی و آرامش خاصی داشتم انگار ساعت ها خواب بودم و الآن دیگر خوابم نمیآمد بلافاصله به خانه برگشتم و آزمایش دادم.
پزشک مهربان دلم نه تنها بیماری من را خوب کرده بود بلکه از آن روز به بعد آرامشی را به قلبم هدیه داد که،اشک امانش نداد صورتش را بین دستانش مخفی کرد و آرم آرام گریه کرد و گفت: آقا همین کنار نگه دارید ممنون.
بست شیخ طوسی(ره)
در بخش دیگری از دوهفتهنامه الکترونیکی بابالجواد ذیل موضوع حرم شناسی میخوانیم: بست شیخ طوسی(ره) که به بست بالا معروف بوده در غرب صحن انقلاب اسلامی واقع است و دارای 86 متر طول و 30 متر عرض میباشد، در ضلع شمالی بست، کتابخانه مرکزی و در ضلع جنوبی آن صحن جمهوری اسلامی واقع است، این بست بالغ بر 2500 متر مربع مساحت دارد و از دوره صفویه به بعد یکی از ورودیهای اصلی به صحن عتیق و حرم مطهر بوده است.
بست شیخ حر عاملی(ره)
این محل به بست پست سفلی یا بست پایین معروف است، دارای 115 متر طول و 21 متر عرض است و از طرف غرب به صحن انقلاب اسلامی و از شرق در گذشته به فلکه حضرت و در حال حاضر به بالای زیر گذر حرم منتهی میشود.
در ضلع شمالی این بست مهمانسرای حضرت و در جنوب آن ایوان ورودی به صحن آزادی قرار دارد، این بست از دوره صفویه به بعد یکی از ورودیهای اصلی به صحن عتیق و حرم مطهر بوده است.
میرزا عسکری
در بخشی دیگری از دوهفتهنامه با عنوان مشاهیر مدفون در حرم، شرح حالی از زندگانی یکی از بزرگان آورده شده که به این شرح است: میرزا عسکری فرزند میرزا هدایت الله مجتهد، در رجب سال 1211 هجری قمری به دنیا آمد. بعد از پدر امام جمعه مشهد شد و به فراگیری علوم و ترویج دین همت گماشت و به بهبود وضع مستمندان و تامین شهریه طلاب علوم دینی توجه تام داشت.
او ضمن تدریس، کتابخانه ای را به وجود آورد که محفل دانشوران و ادبای خراسانی بود، به درخواست محمد شاه قاجار رسالهای در حدود قصاص و دیات به رشته تحریر درآورد و زمان فوت محمد شاه، در تهران بر جنازه وی نماز خواند.
ینابیع الشریعه در فقه امامیه، رساله مناسک حج، رساله نجات الیقین، رسالههای صراط النجاه و خلاصه النجاه که هر دو در تبیین احکام شرعی است و رسالهای در سکوت در بیع فضولی و منظومه ارث از آثار قلمی وی شمرده میشوند و شرحی بر تمهید القواعد دارد که تکمیل نشده است و رسالهای در قرائت مأموم پشت سر امام دارد که به دستور حجتالاسلام شفتی اصفهانی نوشته است.
در جریان طغیان سامخان، ایلخانان زعفرانلو با تدبیر و درایت خود توانست او را به متابعت دولت فراخواند، در قیام سالار مدتی همراه برادرش میرزا هاشم مجتهد در زندان بسر برد و پس از رفع غائله مورد توجه دولتمردان و مردم قرار گرفت.
روز 14 شوال سال 1280 هجری قمری بر اثر سکته قلبی در مشهد در گذشت و در رواق پشت سر مبارک امام رضا علیه السلام دفن شد. مجمع الفصحا نام وی را تحت عنوان شرر خراسانی ثبت کرده است و این مطلع غزل را از او می داند:تا یکی شکوه ز بی مهری صیاد کنی، باشد آن روز که از کنج قفس یاد کنی.
شماره 43 دوهفته نامه الکترونیکی باب الجواد(ع) به همراه شمارههای پیشین، به مدیرمسؤولی و سردبیری ام کلثوم باقری در فضای مجازی به نشانی اینترنتی www.baboljavad.com بارگذاری شده و قابل استفاده برای علاقه مندان است./907/ت303/ن