۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۲
کد خبر: ۲۰۵۰۷۹

آخرین گام‌های ارتش دیوانه

خبرگزاری رسا ـ فرار حقیرانه دشمن پس از 16 ماه اشغال و جنایت مرهمی شده بر دل‌های شکسته و عزادار مردم هویزه که هرگز ایثارگری و مظلومیت شهید سید حسین علم الهدی و بیش از یکصد دانشجوی پیرو خط امام را در حماسه خونین 16دی ماه 59 هرگز فراموش نخواهند کرد.
آخرین گام‌های ارتش دیوانه

به گزارش خبرگزاری رسا، روزهایی که می گذرد، می توان صدای پرشتاب آخرین گام های ارتش غاصب و تجاوزگر بعثی را از دیار هویزه شنید. 18 اردیبهشت ماه، سالروز پیروزی عملیات آزاد سازی شهر مرزی هویزه در سال 1361 از چنگال صدامیان است که این روزها گویی قلب نه تنها آوارگان، بلکه تمام مردم جای جای ایران در آن می تپد.

 

مروری بر سبقه مذهبی تاریخی، فرهنگی و سیاسی شهر هویزه

شهر هویزه در 15 کیلومتری جنوب غربی سوسنگرد و 72 کیلومتری غرب شهر اهواز قرار گرفته است؛ این شهر از نظر جغرافیایی، مرکز یکی از بخش های شهرستان دشت آزادگان به نام «بخش هویزه» را تشکیل می دهد. بخش هویزه در بر گیرنده دهستان هایی به نام های «هویزه»، «بنی صالح» و «نیستان» می باشد.

دشت بی آب شلوه در شمال غربی هویزه قرار دارد که به دو شهر بصره در عراق و خرمشهر در ایران منتهی می شود. بخش هویزه توسط رودخانه کرخه کور آبیاری می شود و بستر این رودخانه در خاک هویزه «کرخه کور» نامیده شده که سبب حاصلخیزی این منطقه برای کشت و کار کشاورزی شده است.

باتلاق هورالهویزه یا همان هورالعظیم نیز در نزدیکی شهر هویزه قرار دارد که طول آن 58 کیلومتر و پهنای بین20 تا 45 کیلومتر در بخش های مختلف است که تا سال های سال مردم اطراف هور، از راه صید ماهی و حصیر بافی از نیزارهای آن کسب روزی می کردند.

پیشینه اصلی هویزه به سال های پیش از میلاد می رسد. اما پس از یک بار ویرانی بنای این شهر، در زمان استقرار حکومت اسلامی و در روزگار عباسیان ساخته شد. ساکنان هویزه در آغاز از «دیالمه» و «بنی اسد» بودند که هر دو گروه شیعه اثنی عشری هستند؛ تا این که در سال 844 ه.ق با تشکیل «حکومت اسلامی شیعیان» در این خطه، مذهب شیعه در همه خوزستان انتشار یافت.

هویزه نه تنها پایتخت سادات مشعشیان بود، بلکه در روزگار صفویه و اواسط حکومت قاجاریه از بزرگترین و آبادترین شهرهای خوزستان بود. حوزه علمیه آن مهمترین حوزه علمیه آن روزگار بوده و بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران اسلامی و شیعه در آن به تحقیق علوم مختلف پرداختند و آثاری بدیع و جاودانه از خود بر جای گذاشتند.

سادات مشعشیان نه تنها توانستند مناطق زیادی را تصرف کنند، بلکه با ایجاد حوزه علمیه خدمات گسترده ای به تشنگان علوم دینی و تشیع نمودند که همین امر بزرگی و عظمت هویزه را به عنوان یک دانشگاه اسلامی به طالبان علم و فقاهت نشان داد. پرورش صدها شخصیت علمی و چند تن از مجتهدان عالی مقام، مهر تأییدی بر سبقه علمی، تاریخی و ریشه های مذهبی در این شهر است.

 

هویزه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی

هویزه با پشتوانه عمیق مذهبی و فرهنگی و مردمانی علاقمند به کارهای علمی و دینی، موقعیت ممتازی در بین شهرهای خوزستان داشته است. از دوران صفویه تا کودتای نظامی رضاخان در سال 1299 ه.ش هویزه به دست سادات مشعشعیان اداره می شد و تا روزگار محمد رضا، شهر از آن خاندان سادات بود. عشایر شهر و روستاهای هویزه که هر کدام تاریخی جدا از هم دارند، پیوسته از مشعشعیان اطاعت می کردند و روابط محکم اجتماعی با این خاندان داشتند؛ در عوض مشعشیان نیز خدمات علمی و فرهنگی با ارزشی را برای مردم شهر انجام داده و کتاب خانه های بزرگی نیز تأسیس کرده بودند.

عشایر هویزه در دوره های مختلف برای حفظ سرحدات مرزی فداکاری های فراوانی کردند و همواره وطن خویش را دوست داشتند.
 
 

هویزه در دوران انقلاب اسلامی

برادر احمد جرفی از ساکنان هویزه می گوید: از زمان پهلوی دوم، نه تنها آسایش و امنیت از مردم سلب شده بود، بلکه بسیاری از خاندان ها به اتهامات واقعی بازداشت و شکنجه می شدند. افراد مذهبی و متدین جامعه و نیز قوای شهر و روستاها مورد اذیت قرار می گرفتند و خاندان «سید عرب موسوی» که مهمترین خاندان در شهر هویزه بودند، به علت دیانت و اسلام گرایی مورد خشم ساواک بودند و بسیاری از آنان سالیان سال عمر خویش را در سیاه چال ها گذراندند.

رواج فاصله طبقات اجتماعی در جامعه هویزه سبب می شد عده ای اندک که با نظام شاه بودند، از امکانات رفاهی و اقتصادی فراوانی برخوردار شوند و اکثریت مطلق مردم از لحاظ فرهنگی و رفاه اجتماعی در بدترین شرایط به سر ببرند و با بیماری و فقر درگیر باشند.

55سال ظلم و ستم و محرومیت از هر گونه آزادی سیاسی، حاکمیت سرسختانه، جابرانه و شکنجه گر ساواک دشت آزادگان، نشاط و تبلور روح آزادی را از مردم شهر مناطق روستایی آن گرفته بود. در چنین فضایی از اختناق و ارعاب و فشار مضاعف، ناگهان ندای آزادی بخش حضرت امام خمینی(ره)، رهبر امت ستم کشیده، اذهان و اندیشه ها را به یک حرکت خودجوش و انقلابی که ارکان نظام 2500 ساله شاهنشاهی را در هم کوبید متوجه کرد و مردم در حال اسارت و بردگی، ناگهان زنجیرها را دریدند و به داخل خیابان ها و میدان های شهر ریختند.
 

حوادث قبل از پیروزی انقلاب اسلامی

هور الهویزه از مناطق استراتژیک کشور ایران و عراق است و تسلط بر هور که جزایر مهم و نفت خیزی دارد، از اهداف جنگی به شمار می رفت. از زمان رژیم سابق، ساواک شبکه اطلاعاتی منسجمی از مردم محلی تشکیل داده بود و شیوخ عشایر و افراد محلی، نقش عمده ای در دادن اطلاعات و نیز کنترل مرزها ایفا می کردند. هر بیگانه ای که از مرز کشور می گذشت، با موانعی روبرو می شد و اغلب به وسیله افراد نفوذی بازداشت می شدند و یا پس از درگیری های نظامی فرار می کردند.

در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، به ویژه از زمان روی کار آمدن حزب بعث، دامنه درگیری ها، آشوب های مرزی و تجاوزات مسلحانه گسترش یافت و در برخی موارد نیروهای ژاندارمری و شرطه های عراقی(نیروهای ژاندارمری عراق) رو در روی هم قرار می گرفتند و به نبرد مسلحانه چند روزه می پرداختند.

نیروهای ارتش و ژاندارمری رژیم شاه به عشایر متکی بودند و در برخوردهای نظامی از آنها استفاده می کردند. با وجود تمام خدمات ارزشمند که عشایر هور الهویزه در راه حفظ امنیت هور انجام داده و جان فشانی هایی که کرده بودند، سازمان امنیت یا ساواک، مردم این منطقه را بازیچه اغراض سیاسی خود قرار داد و با گماردن افراد محلی که کارشان گزارش و دادن اطلاعات روزانه بود، نظام اجتماعی و همبستگی آنها را در هم ریخته و اختلافات دامنه داری در بین عشایر و خانواده ها به وجود آورده بود و در این راستا، عده زیادی از خاندان های متدین زندانی شدند و هدف بی رحمانه ترین نوع شکنجه قرار گرفتند. این امر موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرد و از همدلی آنان برای حفظ دست آوردهای مبارزه با عراقی ها و عوامل نفوذی آنان کاست.

در بین ناراضیان از حکومت پهلوی، افراد وابسته به نهضت امام و در رأس آنان خاندان سادات سید عرب موسوی قرار داشند. این سادات و افراد علاقه مند به حضرت امام، مظالم و ستم های ساواک را که در دستگیری، شکنجه و احیاناً اعدام افراد تجلی می یافت، مورد انتقاد قرار می دادند، نظام فاسد شاه را نمی پذیرفتند و در سخنان خود مشروعیت حکومت شاه را هدف قرار می دادند.

ساواک و مسئولان سیاسی رژیم پهلوی به وسیله عوامل خویش، تلاش کردند تا عشایر مرزی به ویژه حاشیه های هور را فریب دهند و علیه گروه های انقلابی تحریک کنند تا زمینه برخورد بین مردم فراهم شود؛ لیکن با هوشیاری مردم مرزی و تلاش مدبرانه گروه های انقلابی که بین مردم شهر هویزه و علمای اهواز، در تردد بودند، این حرکت ناکام ماند.

در گیر و دار این رویدادها، شبکه اطلاعاتی و نظام امنیتی حاکم بر هورالهویزه و مناطق مرزی آن فرو ریخت و حفاظت و کنترل تردد، یکباره از بین رفت. دیگر نقطه ای به نام مرز ایران و عراق اعتبار وجودی خود را از دست داده بود و مضاف بر این، وجود عشایر شیعه مذهب در دو سوی مرز و تعلق خاطر آنان به مراقد ائمه اطهار(ع) در شهرهای مقدس عراق و ایران باعث شد که سیل زوار از مناطق مختلف دو کشور به سمت اماکن متبرکه کشور مقابل سرازیر شوند.

ظهور پدیده تردد زوار مراقد مطهر ائمه علیهم السلام، به رژیم بعث عراق فرصت داد تا از موقعیت حوادث انقلاب و بر هم ریختن نظام امنیتی شاه، بهره جسته و با برنامه ریزی و بهره گیری از همه عوامل، برای مداخله در امور کشور اسلامی و شهرهای مرزی به ویژه منطقه مرزی هورالهویزه، حداکثر استفاده را ببرد.
دولت بعث عراق داعیه تجزیه استان نفت خیز خوزستان را در سر می پروراند و پیوسته در گفتارهای رادیو و تلویزیون بغداد، از این منطقه به عنوان عربستان نام می برد و آن را جزئی از خاک عراق می دانست. مردم عرب استان را برادران در اشغال دشمن می شمرد و به انواع تحرکات سیاسی می پرداخت و نیروهایی می فرستاد که در زمان شاه، گاه و بیگاه حملاتی علیه مردم منطقه انجام می دادند.

تحرک عراقی ها، ابتدا محتاطانه و در حد تبلیغات رادیو و تلویزیونی بود؛ ولی به تدریج که متوجه خلأ امنیتی شدیدی در مرز و منطقه روستایی شدند و همزمان با ورود مردم عراق به هور و داخل مرزهای بین المللی، تعدادی زیادی از بعثی ها از راه نیزار هورالهویزه وارد شهر هویزه شدند و از آنجا راهی مناطق و شهرهای دوردست کشور شدند. این ورود ناخوشایند از سال 1357 تا شهریور ماه سال 1359 ادامه یافت و عراقی ها توانستند از وضعیت داخلی کشور و متلاشی شدن ارتش شاه، اطلاعات کافی به دست آورند. بعد از بررسی هایی که انجام دادند، تبلیغات آشکار رادیویی را علیه ایران شروع کردند و مسئله جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی و نیز اشغال عربستان(خوزستان) را آشکارا مطرح و از انقلاب اسلامی ایران مطالبه حق و حقوق می کردند.

همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی در ایران، مردم مسلمان عراق در بعضی از شهرهای عراق، تظاهراتی علیه رژیم بغداد انجام می دادند که در رأس آن روحانیت شیعه قرار داشتند و این زنگ خطری بود تا به تدریج رژیم بعث را به اندیشیدن تدابیر جدی وادارد.

از سال 58 علاوه بر فعالیت های تبلیغی، رژیم بعث عراق حرکت دیگری را در پیش گرفت و به پخش اسلحه جنگی و مهمات در منطقه نیزار هورالهویزه پرداخت؛ به این تصور که این اسلحه ها علیه جمهوری اسلامی به کار گرفته می شوند و زمینه تجزیه استان خوزستان از راه مبارزه مسلحانه و جنگ داخلی فراهم گردد.

درگیری ها آغاز شدند و چندین فقره نزاع دسته جمعی اتفاق افتاد و عده ای از مردم بر اثر تیراندازی کشته شدند! وحدت حاصل از ماه های راهپیمایی علیه رژیم در سال 57 به مخاطره افتاد و بذر دشمنی در بین آنان پاشیده شد. وقتی توزیع سلاح عراقی بیشتر شد، گروهی از عشایر برای کسب تکلیف نزد آیت الله شیخ علی کرمی، روحانی بزرگوار شهرستان رفتند و از ایشان خواستند مردم را درباره بحران ناشی از توزیع سلاح های عراق راهنمایی کنند.

حضرت آیت الله شیخ علی کرمی گفتند: «ارتباط با عراقی ها و دریافت اسلحه از آنان کار پسندیده و خوشایندی نیست و دولت بعث عراق با دادن اسلحه قصد مداخله در کشور اسلامی را دارد و بر همه مردم واجب است از هرگونه همکاری با آنان خودداری کرده، تلاش کنند تا جلوی ورود اسلحه و جاسوسان عراقی را بگیرند.»

کنترل توزیع اسلحه، کنترل مرز، جلوگیری از فعالیت بعثی های جاسوس و ورود آنان به داخل مرز هویزه از عهده کمیته تازه تأسیس انقلاب و شورای فرماندهی سپاه بر نمی آمد. سرانجام به پیشنهاد مردم در نشستی که شورای فرماندهی سپاه در فروردین ماه 58 ترتیب داده بود، با تشکیل سپاه پاسداران یا نیروی مقاومت محلی در روستاهای هور موافقت و مقرر شد که افراد آماده همکاری از طرف عشایر منطقه انتخاب شوند و اختیارات و امکانات لازم جهت پاسداری از مرز به آنها داده شود.

این نیروهای محلی به راه پرپیچ و خم هور اشراف داشتند و از محل های خشکی و نگهداری اسلحه عراقی و قایق های حامل جاسوسان مطلع بودند و به خوبی می دانستند که در کجا کمین کنند تا قایق های دشمن را به دام اندازند.

عراقی ها انتظار چنین حرکتی را از مردم عرب منطقه نداشتند و فکر می کردند عشایر منطقه با تبلیغات و سلاح هایی که در اختیار آنان گذاشته بودند، دوش به دوش آنان می جنگند و علیه نیروهای سپاه وارد عمل می شوند. این حرکت مردمی، انعکاس گسترده ای در بین بعثی ها داشت. با این وجود نیزار هورالهویزه بسیار گسترده تر از آن بود که با یک نیروی محلی چند ده نفری کنترل شود. باید در تمام محورها نیروی مردمی به وجود می آمد؛ اما در سال 58 "مدنی" استاندار خوزستان با هر نیرویی که به سپاه یاری می رساند به شدت مخالفت می کرد. زمانی که بعد از چند عملیات موفقیت آمیز رزمندگان محلی به همراهی حاج ناصر ربیعه برای ملاقات با وی رفته بودند تا احتیاجات خویش را مطرح کنند و گزارش فعالیت خود را به اطلاع برسانند، مدنی با بی توجهی خاصی برخورد کرد.

برادر حاج ناصر ربیعه فرمانده اطلاعات و عملیات برون مرزی می گوید: "مسائل و مشکلات هورالهویزه را با برادران علی شمخانی و محسن رضایی مطرح می کردیم. آنها هم به علت سیاست بنی صدر، وجود مدنی در استانداری خوزستان و مخالفت های آشکار رئیس جمهور وقت با تقویت سپاه، کاری فوری از دستشان ساخته نبود؛ ولی مشکلات ما را درک می کردند و هر دو برادر بزرگوار پیشنهادهای ما را پیگیری و درخواست های ما را تأمین می کردند."

مردم در ماه های بهمن و اسفند 58 نوعی تشکل درونی به وجود آوردند. کشاورزان علاوه بر انجام کارهای کشاورزی، به شناسایی منطقه پرداخته و اشیاء مشکوک را به شدت مورد توجه قرار می دادند. هماهنگی و انسجام بین نیروهای مردمی روز به روز بیشتر می شد و اثرات مفید آن در جلوگیری از نفوذ دشمن محسوس بود.

در اوایل سال 59 برخی از سران قبایل حاشیه هور الهویزه نامه هایی از سوی استاندار العماره و یا فرماندهان ارتش بعث دریافت کرده بودند؛ "مفهوم کلی نامه این بود که ارتشیان عراق به زودی به اهواز خواهند رسید تا سرزمین عربستان را از دست فارس ها آزاد کنند، بر شماست که برای استقبال از آنها پیش قدم شوید و پرچم های عراق و عربستان را بر بام های خانه خود به اهتزاز در آورید... ."

سران عشایر با شتاب خود را به اهواز رساندند و نامه های ارسالی سردمداران بعثی را از طریق آیت الله سید خضر موسوی به دادگاه انقلاب اسلامی خوزستان تحویل دادند و اعلام آمادگی کردند، همان طوری که در مدت 8 ماه از سال 58 دفاع از هور الهویزه را به عهده داشته اند، هم اکنون نیز برای رویارویی با نفوذ دشمن بعثی از هر گونه فداکاری مضایقه نمی کنند.

متأسفانه بنی صدر آشکارا با عشایر عرب دشمنی می کرد و این دشمنی را به زبان می آورد و می گفت: "من به عشایر اعتماد ندارم." در حالی که همان زمان رهبر معظم انقلاب، دکتر چمران و مسئولان سیاسی و مسئولان ارتش و سپاه در بین مردم و عشایر منطقه زندگی می کردند. حتی رهبر معظم انقلاب فرمودند: "وقتی به میان عشایر می روم احتیاجی به پاسدار ندارم، پاسداران ما همین مردم عشایر هستند."

از تاریخ 15 فروردین ماه 59 مجدداً اوضاع منطقه هور بحرانی تر شد و حمله نیروهای بعثی افزایش یافت و با خمپاره و موشک مناطق حاشیه هورالهویزه و عشایر ساکن در آن را که حاضر به همکاری نشده و به نامه های مسئولان بعثی پاسخ ندادند، هدف گلوله قرار گرفتند.

در ماه های خرداد، تیر و مرداد، یورش ها و درگیری ها زیادتر شده بود که حالت جنگ اعلام نشده ای را داشت. پاسداران دشت آزادگان نیروهای کافی و اسلحه سنگین نداشتند، دشمن از تابستان 59 نیروی رزمی بیشتری را اعزام کرده بود و قایق های موتوردار بعثی ها نه تنها هورالهویزه را در نوردیده بودند، بلکه تا کرانه های رودخانه نیسان و شط علی پیشروی کرده بودند.

در اواسط سال 59 سید حسین علم الهدی فرمانده سپاه پاسداران هویزه بود و توانست روابط حسنه ای با عشایر و مرزداران منطقه برقرار و آنان را برای دفاع از منطقه خود تشویق کند و با روابط نزدیکی که با رهبر معظم انقلاب و دیگر مسئولان کشور داشت، توانست تجهیزات بیشتری از ارتش بگیرد و یک نیروی نسبتاً قوی در منطقه به وجود آورد.

31 شهریور ماه 59 نیروهای دشمن حمله همه جانبه ای را در مرزهای آبی و خاکی آغاز کردند و پس از پیشروی و تصرف مناطق مرزی، بخش هایی از خاک هویزه به دست دشمن افتاد. در همان شرایط گزارش های مکرر و بیسیم های روزانه نیروهای ژاندارمری و اطلاعات سپاه و گفت و گوهای تلفنی فرماندهان در منطقه باعث آمدن بنی صدر به خوزستان شد. بنی صدر پس از گوش دادن به گزارشات فرماندهان سپاه، اهمیت چندانی نداد و از نظر او اتفاق های پیش آمده اهمیت نظامی نداشتند. به دنبال این سفر بی نتیجه بنی صدر، این احساس در بین پاسداران دشت آزادگان به وجود آمد که باید خود مسئولیت دفاع از مرز و رویدادهای آن را بر عهده گرفته و از تجاوز دشمن جلوگیری کنند.

دشمن در جنوب مرز هویزه و در پاسگاه طلائیه با مقاومت هایی از سوی سپاه پاسداران دشت آزادگان، نیروهایی وابسته به بخشداری و ژاندارمری برخورد کرده و این مقاومت ضعیف را در همان ساعات اولیه توسط تانک های دشمن سرکوب و قوای عراقی، بی آنکه با مقاومت جدی از سوی نیروهای مستقر در پاسگاه ها و مرز برخورد کنند، به پیش می رفتند و هر مانعی را از بین برده و منطقه را به جهنمی از آتش تبدیل کرده بودند.

تانک ها و امکانات یک تیپ زرهی که در مرز مستقر بوده، به دستور فرمانده لشکر 92 زرهی برای دفاع از شهر اهواز فراخوانده شدند و تخلیه مرز در روز روشن انجام گرفت و دشمن این صحنه عقب نشینی را می دید و دانست که هیچ نیرویی در برابر تهاجم خود وجود ندارد و فکر می کرد کار خوزستان با یک حمله برق آسا به پایان خواهد رسید.

شهر هویزه حالت جنگ به خود گرفته بود و در حالی که از هر سو زیر بمباران قرار داشت، شهید حامد جرفی بخشدار جوان هویزه به استانداری رفت و 500 اسلحه ام یک را تحویل گرفت و عشایر و دوستداران انقلاب را مسلح کرد. همزمان با آمادگی مردم برای روبرو شدن با نیروهای عراقی، بعثی ها با امکانات زیادی حلقه محاصره را تنگ تر کردند. در همان زمان هزاران نفر از مردم شهرهای اشغال شده بستان و سوسنگرد، به هویزه پناه آورده بودند.

در ششم مهر ماه، تعدادی از افراد پیاده نظام دشمن سوار بر خودروهای نظامی در مرکز شهر پیاده شدند و خواستار مذاکره با مردم بودند. مردم و گروه مقاومت که توان برخورد مسلحانه با دشمن را نداشتند، موقتاً عملیات رزمی خود را متوقف کرده تا از تلفات بیشتر علیه ساکنان شهر جلوگیری شود، در ساعت 9 و نیم صبح نیروهای دشمن یکی از سرایداران مدارس هویزه رابه عنوان بخشدار برگزیدند و او به عنوان نماینده دولت بعث در بخشداری متمرکز گردید.

هر چند در طول 16 ماه بعد عملیات های نامنظمی به رهبری و برنامه ریزی رهبر معظم انقلاب و شهید دکتر چمران برای آزاد سازی مناطق اشغالی انجام می گرفت و تا حدودی موفقیت به دست می آمد، ولی خاک هویزه تا عملیات بیت المقدس زیر پوتین های دشمنان بعثی باقی ماند.
 

شرح عملیات نصر و حماسه خونین هویزه در 16 دی ماه 59

از دی ماه سال 59 طرح اجرای عملیاتی در کرخه کور و هویزه مورد توجه قرار گرفت و علم الهدی مسئولیتی ویژه در طرح و برنامه ریزی و انجام عملیات آفندی داشت. او با همه دوستانش در تهران و شهرستان های مختلف تماس گرفت و از آنان برای شرکت در حمله به دشمن دعوت به عمل آورد.

سپاه پاسداران هویزه که به فرماندهی شهید حسین علم الهدی پایه ریزی گردید، از 300 نیروی رزمی و مردمی تشکیل شده که در بین آنان 60 نفر از دانشجویان پیرو خط امام، 200 نفر از پاسداران و جوانان عرب شهر هویزه و 40 نفر از جوانان مساجد اهواز شرکت داشتند و نیرویی نظامی و مجهز با اسلحه سبک و موشک آرپی چی 7 و خمپاره بوده و از قابلیت رزمی برخوردار بوده و توانسته در بعضی محورها حملات پیروزمندانه ای را بر دشمن وارد و اشغالگران را ناگریز کنند تا چند کیلومتر عقب نشینی کنند.

از 15 فروردین ماه حسین و یارانش، همراه ارتش به حرکت در آمدند و سنگرهای بعثی یکی پس از دیگری فتح می شد. حسین با نیروهای 300 نفره اش در جلوی تانک ها حرکت می کرد و چون شیر می غرید و از شادی در پوست خود نمی گنجید. روز 16 آبان ماه بود که لشکر قزوین قصد پیشروی مجدد را در محور کرخه کور داشت. حسین و یارانش همچنان مشتاقانه به پیش می رفتند؛ در حالی که دشمن در حال تشکل بود و تانک هایش جلو می آمدند و دشت جفیر را گلوله باران می کردند. تانک های دشمن را می شد به راحتی دید!

در پی قطع ارتباط بیسیم با ارتش و قرارگاه فرماندهی، برای حسین از پشت جبهه خبر آوردند که ارتش عقب نشسته و نیروهای او باید به عقب بنشینند؛ ولی دیر شده بود و روح بلند حسین نیز نمی توانست پشت کردن به دشمن را بپذیرد.

هیچ جان پناه و عارضه طبیعی در دشت وجود نداشت؛ ولی کانال کوچکی وجود داشت که می توانست قتلگاه بهترین فرزندان اسلام باشد.

تنها چیزی که مشاهده می شد، بوته های علف بود. صدای انفجارهای پی در پی خمپاره ها، توپ ها و رگبارهای شدید تیربارهای تانک آن دشت را پرکرده بود و حسین و یارانش در لابلای بوته ها به شکل سینه خیز جلو می رفتند. در حالی که تیربارها به شدت مشغول شلیک بودند و تیرها از همه طرف به سوی بچه ها هجوم می آوردند.

در پی به شهادت رسیدن حسین علم الهدی و یاران همرزمش در بعد از ظهر 16 دی ماه، تیپ های یکم و سوم لشکر 16 زرهی قزوین کاملاً منهدم شد. در روز 18 دی ماه خبر آوردند که اجساد شهدای حادثه هویزه بعد از اینکه به وسیله تانک های دشمن له شدند، در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند که انعکاس این خبر بر ماتم مردم شهر افزود.

 

مقدمات عملیات آزادسازی هویزه

در پی پیروزی های چشمگیر عملیات فتح المبین که در 2 فروردین 61 در غرب دزفول و شوش انجام گردید و به نابودی بیش از 20 هزار نیروی ارتش عراق و به اسارت در آمدن 15 هزار نفر دیگر انجامید، طرح و سازماندهی عملیات بیت المقدس در 8 هزار کیلومتر مربع به منظور آزادسازی دشت های غرب رودخانه کارون، پادگان حمید، جنوب کرخه کور، شهر هویزه، مناطق روستایی آن و رودخانه نیسان و شرق هورالهویزه و بالاخره پاکسازی کامل مناطق مرزی تا آزادسازی شهر خرمشهر انجام پذیرد و یکی از عظیم ترین جنگ های ایران در خوزستان به شمار رود.

رزمندگان سه قرارگاه عمده «قرارگاه قدس، قرارگاه فتح و قرارگاه نصر» در روز 9 اردیبهشت 61 حرکت خود را به شرح زیر به سوی مواضع دشمن آغاز و از هر حیث خود را آماده شروع عملیات نمودند.
الف: قرارگاه های نصر و فتح پس از عبور از ناحیه شرق کارون به سوی غرب آن تاخته و تا مرز بصره به پیشروی خود ادامه دادند.

ب: قرارگاه قدس از شمال به جنوب کرخه کور حمله خود را آغاز و در مواضع دشمن رخنه نمونده و چون عمده ارتش عراق در این منطقه استقرار یافته بود، تلاش نیروهای سپاه و ارتش این بود تا نیروهای دشمن را آن چنان مشغول نمایند که نتواند به قوای دشمن در جفیر کمک نموده و آنها نیز به محاصره در آیند.

عبور از رودخانه کارون و تمرکز نیروهای جمهوری اسلامی در غرب رودخانه نقطه عطف نبرد در عملیات بیت المقدس بود؛ زیرا در غرب کارون دشمن نیروهای عمده ای را مستقر نکرده بود و تنها به گشت زنی در این منطقه استراتژیک پرداخته بود. برای گذشتن از رودخانه کارون احداث پل های شناور در روی رودخانه در صبح روز نهم اردیبهشت ماه 61 آغاز شد و به سرعت آماده گردید.

تلاش اصلی هم در این زمان به عهده قرارگاه فتح و نصر بود که باید به قلب سپاه دشمن حمله می کردند. قرارگاه قدس مأموریت داشت قدم به قدم با پیشروی قرارگاه های فتح و نصر دشمن را دنبال کند و مرز را در طلائیه و کوشک تا زید تأمین کند.

با غروب آفتاب، یگان ها حرکت و مانورهای خودشان را شروع کردند و در پایان روز نهم، طلیعه روز دهم اردیبهشت، یعنی ساعت 12:30 بامداد حمله از قرارگاه مرکزی کربلا با رمز مبارک "یا علی ابن ابی طالب" شروع شد و یگان ها مأموریت خود را آغاز کردند.

تقریباً ساعت 4 صبح بود که تک های سخت نیروهای دشمن آغاز شد؛ مبارزان قرارگاه قدس توانستند حملات دشمن را دفع و تلفات زیادی به هر دو نیروی در حال جنگ وارد شد.

در روز دهم اردیبهشت 61 نیروهای عمل کننده و تکاور در کرخه کور با تک های شدید دشمن برخورد و علی رغم جنگ تن به تن و مقاومت قدرتمندانه نیروهای ایرانی، تعدادی از مواضع از دست رفته خود را باز پس گرفتند. با وجود تلفات زیاد، به طور کلی عملیات بیت المقدس در روز دهم موفقیت آمیز بود.

روز یازدهم اردیبهشت در جبهه قرارگاه قدس که در بر گیرنده غرب اهواز و کرخه کور بود، حملات نیروهای اسلامی ادامه یافت؛ لیکن با مقاومت های سرسختانه ای برخورد و عملیات متوقف شد و بر اثر خستگی و فرسودگی بیش از حد نیروهای عمل کننده، تنها به تبادل آتش سنگین توپخانه اکتفا شد. در این روز دشمن دست به سه پاتک علیه قرارگاه قدس نمود و مواضع از دست رفته را باز پس گرفت.

در روز سیزدهم اردیبهشت ماه، قرارگاه قدس در جبهه نورد دست به تک زد که با عکس العمل دشمن برخورد و نیروهای عمل کننده که از تیپ بیت المقدس سپاه تشکیل شده بودند، ناگزیر از عقب نشینی گردیده و جنگ از روز سیزدهم تا هیجدهم ادامه یافت و بر اثر نفوذ نیروهای قرارگاه های نصر و فتح به مرزهای بین المللی، نیروهای مستقر در غرب نورد غرب اهواز، کرخه کور، طراح، نیسان و هویزه مناطق اشغالی را تخلیه و به سوی عراق دست به عقب نشینی و فرار زدند.

برادر سید رحیم بن سید سعد موسوی از رزمندگان گروه شهید علم الهدی هویزه می گوید: "از شب هجدهم اردیبهشت ماه 61 آتش باری دشمن در جبهه کرخه کور و هویزه قطع شد و نیروهای ما با توپخانه شلیک می کردند؛ ولی از سوی دشمن بعثی پاسخی داده نمی شد. از سوی فرماندهان نیروهای ارتشی و سپاه به من دستور داده شد به سوی جنوب کرخه کور و هویزه رفته و بررسی کنم عراقی ها به قصد فریب نیروهای ایرانی از عکس العمل و آتش باری دست برداشته، یا عقب نشینی کرده بودند. من هم به همراه برادر رزمنده حکیم زاده با موتورگازی به حرکت در آمدیم؛ ولی هر چه به جلو رفتیم، اثری از نیروهای دشمن نبود. با سرعت به سوی شهر به راه خود ادامه دادیم و چون به آنجا رسیدیم، نیروهای عراقی حدود یک ساعت پیش هویزه را تخلیه کرده بودند. اشک در چشمانم حلقه زد و به یاد مردم مسلمان آن و آوارگی آنان افتادم؛ به یاد برادر شهیدمان علم الهدی و دانشجویان خط امام و شهدای شهر افتادم. عراقی ها شکست خورده بودند و با قدرت ارتش ایران شهر را تخلیه کردند."

این گونه پس از 16 ماه اشغال در 18 اردیبهشت سال 61 شهر هویزه و مناطق روستایی آن آزاد و دشمن از آن متواری شد.

مریم فضل اللهی
/9462/300/ر

منبع:
برداشت و نقل قول ها از کتاب هویزه در هشت سال دفاع مقدس

 

ارسال نظرات