تبلیغ اتوبوسی یک روحانی/ بدون امکانات هم می شود تبلیغ کرد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، امروز عصر مثل روزهای گذشته راهی حرم حضرت معصومه(س) بودم؛ کما فی سابق در ایستگاه اتوبوس ایستادم و سوار اولین اتوبوس حرم شدم و چون جایی برای نشستن نبود وسط اتوبوس به همراه چند نفر دیگر از مسافران ایستادم.
در ایستگاه بعد که اتوبوس برای سوارکردن مسافر ایستاد چند نفر به همراه یک روحانی سید که محاسنی سفید داشت سوار شدند و اتوبوس حرکت کرد؛ سید به محض حرکت اتوبوس صدایش را بلند کرد و از مردم اجازه خواست تا دو دقیقه سخنانی را بگوید.
مردم همه سکوت کرده بودند و سید شروع به حرف زدن کرد؛ او گفت «آیت الله بهجت گفته اند که حرم حضرت معصومه(س) مورد عنایت است و امام زمان(عج) هفته ای دو بار این جاست؛ وقتی پیش عمه امام زمان(عج) حرف های دل خود را بگوییم ایشان حتما به حرف عمه گوش می دهد.» بعد چند لحظه سکوت کرد.
او که دید کسی اعتراضی نکرد به حرف های خود ادامه داد و گفت: زندگیِ سخت با گرانی و بیکاری جلو می ره ولی کسی نرفته اون دنیا ببینه چه خبره، فقط این رو باید بدونیم که چقدر پدر و مادرها برای ما زحمت کشیدند؟ باید قدردان باشیم تا عاقبت به خیر شویم. بعد از مردم خواست تا برای اموات فاتحه ای بخوانند.
من که دیدم این آقا سید تو این زمانه ای که دیگه کمتر روحانی به خودش اجازه می ده به صورت خودجوش و بدون این که کسی بهش بگه چند کلمه با مردم حرف بزنه خودم رو رسوندم جلوی اتوبوس تا چند کلمه با این سید حرف بزنم و در مورد انگیزه اش از این کار بپرسم.
تا رکوردر رو تو دست من دید فکر کرد می خوام اعتراض کنم سریع به من گفت آقا من اشتباه کردم؟ ببخشید؛ گفتم من می خوام این کار تبلیغی شما رو تبلیغ کنم تا بقیه الگو بگیرن ولی او آرام تو گوشم می گفت سید دیوونه است، بالاخره با اصرار تونستم راضیش کنم چند کلمه از تبلیغش برام بگه.
وقتی با هم همکلام شدیم فهمیدم این کار هر روز او است ولی از برخی روحانیت دل خوشی نداشت و می گفت: تنها کسانی که به این تبلیغ من اعتراض می کنند همین آخوندها هستند؛ بعضی وقتها آخوند تو اتوبوس زیاد باشه صلوات شُل میشه ولی من اینقدر آثار از این تبلیغ دیدم که همه این حرف ها رو به جونم می خرم.
او گفت: بارها شده مردم اومدن پیش من گریه کردن و گفتن ما آخرتمون رو فراموش کرده بودیم ولی با این کارت زندگی مون عوض شد؛ سید ادامه داد یک روز اتوبوس سوار شدم یک نفر اومد گفت آقا سید خیلی مردی؛ فکر کردم می خواد دستم بندازه ولی اون ادامه داد که خواهرم از شهرستان زنگ زد که بابامو خواب دیدم یک سفره پر از غذا جلوش پهنه و گفت اینو از اتوبوس انسجام برام فرستادن؛ وقتی اینو گفت فهمیدم این همون اخلاصی بود که شما گفتی بخونم الانم اومدم ازتون تشکر کنم.
آقا سید خاطرات زیادی از تبلیغ در اتوبوس داشت و دل آزده ای از هم لباسهای خود که برخی نه تنها این کار را نمی کنند بلکه مانع او نیز می شدند؛ ولی از این که من نگاه مثبتی به این تبلیغ داشتم بسیار خوشحال بود.
چند بار در طول مسیر از سید اسمش رو پرسیدم ولی هر بار طفره می رفت و می گفت به من می گویند شیخ دیوانه!!!/843/پ200/س