۲۷ آذر ۱۴۰۴ - ۲۰:۴۰
کد خبر: ۸۰۰۸۰۷

از آندلس تا تهران؛ واکاوی اجتماعی کشف حجاب در اندیشه مفتح جوان

از آندلس تا تهران؛ واکاوی اجتماعی کشف حجاب در اندیشه مفتح جوان
قسمتی از مقاله شهید دکتر محمد مفتح در سن ۱۸ سالگی، در هفته‌نامه پرچم اسلام درباره کشف حجاب: «وا اسفا از این اتحاد و تعاونی که بین اسباب مهلکه جمعیتی ایجاد شود. امروز روز هلاک فساد این بدن است که به امر قوی خود را به صاحبان صورت‌های رنگین می‌رساند دیرزمانی نمی‌گذرد که با کوشش هرچه تمام‌تر ایجاد مقتضیات وصال و سد موانع معاشقه را می‌نماید.

عرصه تحولات اجتماعی ایران، همواره شاهد حضور عالمانی بوده است که فراتر از زمانه خویش، گسست‌های فرهنگی را پیش‌بینی می‌کردند. شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح، که او را به حق نماد وحدت «حوزه و دانشگاه» می‌نامیم، در دوران جوانی و در حالی که تنها ۱۸ سال داشت، با قلمی استوار و نگاهی ژرف به نقد پیامد‌های اجتماعی کشف حجاب پرداخت.

مقاله‌ای که در ادامه می‌خوانید، در ۲۶ آذر ۱۳۲۵ در هفته‌نامه «پرچم اسلام» منتشر شده است. اهمیت این متن در آن است که نویسنده، صرفاً از منظر فقهی به موضوع نمی‌نگرد؛ بلکه با استفاده از استدلال‌های عقلی، روان‌شناختی و تاریخی، بی‌حجابی را پدیده‌ای مضر برای اجتماع معرفی می‌کند. ایشان با بازخوانی تجربه تلخ سقوط آندلس، هشدار می‌دهد که ترویج بی‌بندوباری، ابزاری برای سلب هویت ملی و دینی جوانان است. اینک در سالگرد شهادت این متفکر بزرگ، متن کامل این نوشتار تاریخی را به عنوان سندی از هوشمندی نسل اول معماران اندیشه انقلاب اسلامی بازخوانی می‌کنیم.

در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، از یک سو، پیامد‌های جنگ جهانی دوم هنوز بر پیکره ملت باقی است و از سوی دیگر، فضای بازِ سیاسیِ پس از سقوط رضاخان، فرصتی را برای رویارویی اندیشه‌ها فراهم آورده است. در این دوران، جریان‌های شبه‌روشنفکری و بازماندگان تفکر پهلوی اول، با تمام توان در پی تثبیت «کشف حجاب» به عنوان نماد تجدد بودند. در چنین شرایطی که جامعه میان سنت و تجدد تحمیلی در نوسان بود، جبهه فرهنگی دغدغه‌مند، وظیفه خود می‌دید تا با سلاح قلم به تبیین عقلانی ارزش‌های دینی بپردازد.

شهید مفتح در این جستار، با نبوغی ستودنی، موضوع حجاب را از محیطِ صرفاً فقهی خارج کرده و به ساحت «روان‌شناسی اجتماعی» می‌برد. او با ترسیم مثلثِ «دیده، دل و اراده»، به کالبدشکافی مفاسد اخلاقی می‌پردازد و بر این باور است که فروپاشی حیا، مقدمه فروپاشیِ سرمایه‌های انسانی یک کشور است. نکته شگفت‌انگیز در این مقاله، نگاه راهبردی نویسنده به تاریخ است. او با شاهد آوردن از سقوط «آندلس»، به زیبایی پیوند میان «ابتذال اخلاقی»، «سلطه سیاسی» و «تباهی اجتماعی» را تبیین می‌کند. از منظر مفتح جوان، کشف حجاب تنها یک تغییر پوشش نیست، بلکه یک «خلع سلاحِ فرهنگی» است که جامعه را در برابر نفوذ بیگانگان بی‌دفاع می‌کند.

 

از آندلس تا تهران؛ واکاوی اجتماعی کشف حجاب در اندیشه مفتح جوان

 

متن روزنامه:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مضرات کشف حجاب

از نقطه‌نظر اجتماع و مفاسد آن

چو حجاب منکشف شد ز جمال مه‌لقایان عجبا که تیره شد دل ز حجاب ظلمت‌افزا. دیدگان با بصیرتی که در عالم با حوادث نابودکننده جنگیدند و با سهام بنیادکن هستی، اعلان مبارزه دادند و در پایان کار، علم فتح و ظفر را با یک دنیا افتخار و مباهات بلند کردند، همان چشم‌هائی بودند که در مقام تسمیه و تحریف، جزء حواس ظاهره و لیک با سرچشمه قوای باطنه و حواس عقلانی که جوشش از منبع دل سروکار داشته‌اند؛ می‌توانیم گفت دارندگان چنین دیده بینا و مخلع‌شدگان به چنین خلعت زیبا، یگانه راهی را که از برای کسب علوم و تحصیل موقتشان تصور می‌شود از همین راهست. چه بسا نتایج ناگفتنی و ثمراتی که زبان از تقریر آن عاجز است بوسیله این موهبت عظمی تسلیم جامعه بشر می‌شود؛ و ما برای اثبات مقصد خود که وجوب حجاب است می‌توانیم قطع‌نظر از آن دلائل و مثبتات قرآنی که به واسطه جبرئیل امین به قلب نازنین پیغمبر ختمی نازل شد و با آن کلمات درباری که به اسم حدیث و خبر از زبان درافشان موالی و اولیاء امورمان تلقی شده و با چشم‌پوشی از سخنان حکیمانه حکما که پی‌بردن به حقایق اشیاء را موضوع و مصدر فنون خود قرار داده‌اند، می‌توانیم از همین چراغ فروزان که خداوندگار عالم در این بدن عنصری به ودیعت گذاشته تا بر انجم سماء هستی و ستارگان درخشنده آسمانی فخر بنمایند حکومت عادلانه بطلبیم و عاقبت امر بی‌حجابی و با حجابی را از او استفسار و استعلام کنیم. او ما را به نتایج و عوائد عملی خود ارشاد و هدایت می‌کند و ما را به تواریخ و سر پیشینیان ارجاع می‌دهد با همت عالی خود را به پیش‌آمد‌های بیست ساله عهد ظلمانی که در نتیجه حکومت ظالمانه‌ای بوده سوق می‌دهد.

می‌بینیم که روزی طی کرد همین عهد اخیر و گوئی از فحشاء و منکرات در سراسر بوم ملکت نمودار نبوده ساعاتی را به سرانجام رسانید که در تحت نفوذ دیانت و رنگ تقوی و پرهیزگاری در و دیوار بلاد را رنگین و دل‌آرام نموده بود این همان اوانی بود که رخسار عناصر لطیف بشر که از ازل خلقتش برای حفظ نوامیس الهیه و تولید  فرزندان عالم پسندیده‌اند در پرتو مقنعه‌ها و روبند‌ها مستور و مخفی بوده اینجا بود که قهراً دیدگان جوانان هم منطبق بر آن مناظر ناشایسته نمی‌شد اگر کاملاً این مرحله را بررسی کنیم می‌بینیم که در این دقاین زندگی هزار‌ها عوامل فساد است که اینک دیده و شنیده می‌شود و در آن هنگام ابداً و اصلاً نه اسمی و رسمی به خود نگرفته بود و نه تأثیری در عالم بخشیده بود فردائی را جهانیان صبح کردند که‌ ای کاش خورشید مسیر خود را فراموش کرده بود و ما در روز عقیم‌شده چنین ساعاتی را تابندگان عالم بالا تماشا نمی‌کردند و این همان روزی بود که دیدید و می‌بینیم که گویا مفاسد عالم اجتماع در سرزمین ما نموده، امراض گوناگون فقط سرحد ما را جسته، ابر‌های مرگ تنها نقطه مسکونی ما را هدف قرار داده است، خیرات و برکات که بر هر کس و ناکس نزول می‌کرد راه بلاد ما را گم کرده؛ یا للعجب دیروز کجا امروز کجا؟

آن معنویات جامعه مسلمانان و آن اعتقادات پیر و جوان کجا رفت و این منویات فاسده و عقاید کورکورانه و افکار خام و آلوده عصر طلائی از کجا آمد؟ آخر روزی میزان طبیعت هیچ انتظار نمی‌رفت که پایان یک توده به چنین سر نابهنگامی برسد. چشم که دست از حکمت خود برنمی‌دارد در اینجا علت این سیر قهقرائی و این پیش‌آمد نابجا را مشروحاً بیان می‌کند و می‌گوید من که خود یکی از حواس ظاهره پیش نبودم روزهائی را می‌دیدم که جز محافل روحانی و مساجد عبادت و حلقه ایمان و بازار اسلام و معابر اسلامیان چیز دیگری مشاهده نمی‌شد و در همین روز‌ها بود که صفحات دل‌نشین قرآن و کلمات دلربای کتاب آسمانی را مشاهده می‌نمودم، عتبات عالیات و بقعات مطهره و مرقد ائمه معصومین را نیز مسیر خویش می‌یافتیم ناچار از ناحیه من نسبت به خداوندگار عالم معصییت سر نمی‌زد و فتح باب خیرات و برکات آسمانی و الطاف شایان الهی را ملاحظه می‌نمودم تا این روزگار به سر رسید و عمر این طلیعه نورانی به شام سیاه منتهی شد، ناقوس صبحگاهی را می‌زدند که رخسار دلربای دلبران را در خود منطبق و منعکس دیدم با حالی حسرت از این و تعجب از این پیش‌آمد و تأسف بر ایام ماضیه تماشای این صفحات سیمین را می‌نمودم و در فراغت از توجه خود بدون تأخیر به وسیله آلات سریعه اخبار به مرکز دل اطلاع داده تا از این پیش‌آمد خبردار شود و با من در لذائذ و حظوظ شرکت نماید کما اینکه شاعر می‌گوید:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هرچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

با آن که گنجینه دل در آن ایام تعالی دین منور به نور ایمان گردیده بود همین که این آگهی بدو رسید چنان خویشتن را باخت که عهد قدیم را فراموش کرده به تحریکات قوای شهوانیه پی برد از این علت ثانیه با‌ ام‌العلل که همان دریچه چشم باشد دست به دست هم می‌دهند. وا اسفا از این اتحاد و تعاونی که بین اسباب مهلکه جمعیتی ایجاد شود. امروز روز هلاک فساد این بدن است که به امر قوی خود را به صاحبان صورت‌های رنگین می‌رساند. دیرزمانی نمی‌گذرد که با کوشش هرچه تمام‌تر ایجاد مقتضیات وصال و سد موانع معاشقه را می‌نماید. هنوز این هنگام سپری نشده که روزگار زد و خورد و مشاجره هزار جوان شهوی ایجاد گردد. این وقتی است که سرتا پای او را شهوت گرفته و ابداً از عالم دیگر اطلاعی ندارد و چه مضرات و مفاسدی تولید می‌شود. حس دیانت و وطن‌پرستی و هم نوع دوستی و ترحم و تمام اینها را از دست می‌دهد.

مملکت آندلس به واسطه همین شهوت یک فرمانده لشگر اسلامی از دست رفت و اگر به کتابخانه‌اش نگاه کنید پر است از وسائل قوای موجده شهویه یا تألیقات و تصنیفات مختلفه، روح بی‌خبر جوانان را فاسد می‌کند مقتضیات عصر طلائی هم ایجاب می‌کند که وسائل زینت و رنگین لباس و بدن حد اعلی خود را فائز شود. این چگونگی فرهنگی و نشریات آنان و آن هم چگونگی محیط و مجالس و محافل و مناظر. تعجبی ندارد که گذشته از فساد و مضار معنوی و روحی و درد‌های اخلاقی و اجتماعی، فضلای سرزمین ما را امراض کشنده و درد‌های مسموم مسری فراگیرد شگفتا که این امر کشف حجاب عادی و رسمی که در نظر ما هیچ تأثیری در جامعه ندارد بلکه تمدن جامعه است با این همه عواقب شوم سر و کار دارد و با این پایان‌های وخیم دوشادوش است باز اگر توانستم در مقاله‌های آتیه شمه‌ای از مفاسد او را بیان می‌نمایم در ضمن یکی از موضوع‌های مقاله‌های آتیه که در نظر دارم با ملاحظه تناسب ـ انشاءالله

             الاحقر محمد مفتح

ارسال نظرات