جامعه یک ترکیب انضمامی است یا اتحادی؟

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه جریان شناسی فکری روحانیت رسای اندیشه، در این قسمت سوالاتی که دانشپژوهان از حجت الاسلام و المسلمین واسطی پرسیدهاند به همراه جواب دکتر واسطی منتشر میشود.
به نظر شما آیا برای نگاه صحیح به هستی در رشتههای علوم انسانی لازم است رشتههای علوم انسانی در یک واحد درسی ارائه شود؟ برای رسیدن به چنین نگاهی باید چه منابعی را مطالعه کنیم؟
گاهی میخواهیم بگوییم فرد باید متخصص فلسفه شود، این معنا مراد نیست و روشن است و الا همه باید در همه علوم متخصص شوند تا بتوان به یک نتیجه واحدی برسیم. مقدار لازم، بحث دستیابی به تصویر هستی و انسان در هستی و معادلات حرکت انسان در هستی است. این باید به دست بیاید. فیلسوفان نظریهپردازی کردند من بایستی محصول نظراتشان را به دست بیاورم نه از بابی که به نظریه او کارم دارم بلکه از بابی که بالاخره در این عالم چه روی میدهد و عالم چه شکلی است؟ شما میخواهید در حقوق کار کنید. این حقوق در این عالم میخواهد اثری بگذارد. این عالم چه شکلی است که این حقوق میخواهد اثری بگذارد. در اخلاق میخواهید کار کنید، روانشناسی، جامعهشناسی، مدیریت، سیاست همه اینها برای این است که تغییر در این عالم به وجود بیاوریم یا تفسیری از این عالم داشته باشیم، یا ابزار تسلط بر این عالم را داشته باشیم. شما تصویرتان از عالم چه شکلی است؟
آموزش فلسفه آیتالله مصباح حفظه الله متن روانی دارد و شاید حتی از این آموزش فلسفه مقدماتی آقای عبودیت، دید بهتری را ایجاد میکند
کسی که میخواهد با علوم انسانی کار کند باید بتواند به این سؤال خیلی صریح و روشن پاسخ بدهد. برای اینکه این کارها را بتواند انجام دهد حداقل کتابی مثل فلسفه مقدماتی آقای عبودیت یا کتاب آشنایی با علوم اسلامی شهید مطهری را بخوانید. البته کتاب دوم صبغه تاریخی دارد و در گزارش مسائل فلسفه بسیار اجمالی حرکت کرده و درنهایت تصویر به شما نمیدهد که این عالم چه شکلی است؟ فلسفه مقدماتی آقای عبودیت مبتنی بر مجموع آثار شهید مطهری است و شکلی از هستی و نظامی از هستی تبیین کرده است. احتمالاً کتابهای بهتری با زبان شاید روشنتری و توضیحات بیشتری هم قابلدستیابی باشد. این کتاب جزء گزینهها است. آموزش فلسفه آیتالله مصباح حفظه الله متن روانی دارد و شاید حتی از این آموزش فلسفه مقدماتی آقای عبودیت، دید بهتری را ایجاد میکند اما هر کلمهاش وقت میبرد؛ یعنی نمیشود با تندخوانی مطلبی را بخوانی و یک دیدی به دست بیاید. هر کلمهاش حرف دارد ولی باز کتابی است که در کنار فلسفه مقدماتی مراجعه به آن برای دستیابی به آن نظام هستی و شکل هستی مفید است. قدری بالاتر اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی با پاورقی شهید مطهری است. گرچه درس خارج فلسفه علامه طباطبایی بوده است ولی چون میخواستند در آن زمان مواجهه با هستیشناسی مارکسیستها انجام شود، متن عبارت شفافیت خوبی دارد. بهخصوص اگر کسی حوصله بیشتری داشته باشد پاورقیهای شهید مطهری مفید است. من بیشتر بلد نیستم. عرض کردم متخصص فلسفه نیستم، اهل تخصص نظراتشان صائب است.
نگاه صحیح به رشتههای علوم انسانی نگاه نظریهپردازی و مدیریتی است یا نگاه مرسوم که به تولید کارمند و معلم و در رشتههای فنی و مهندسی به مهندس ختم میشود؟
اگر سؤال را درست فهمیده باشم، تمدنسازی کار علوم انسانی است و علوم طبیعی ابزارهای علوم انسانی هستند؛ یعنی من علوم طبیعی را پیگیری میکنم تا بتوانم این لایه نیازها و هرم نیازهایم را با ابزارها به دست بیاورم. چون در عالم طبیعت زندگی میکنم.
تمدنسازی کار علوم انسانی است
در سایت موسسه مطالعات راهبردی مدلی برای طبقهبندی علوم طراحیشده که مبتنی بر هستیشناسی است. علوم طبیعی در مرحله بعد قرار میگیرند چون ابزار ارائه خدمت به بشر هستند. وضعیتی که فعلاً اتفاق افتاده است قطعاً وضعیت نه بد، بلکه وضعیت بحرانی است. بایستی اصلاح شود. نخبگان جامعه با هوشهای درجهیک بیایند در رشتههای علوم انسانی کار کنند. کاری که بعد از 200-300 سال غربیها در امور مختلفشان به این رسیدند و آن نخبههای ویژه درجهیک میروند در دپارتمانهای علوم انسانی، چراکه علوم انسانی نرمافزار مدیریت بشر است. مدتی است سختافزار را به کشورهای جهان سوم دادهاند. همینطور که کارخانههای فولاد و غیره را مع انرژی و هزینهبر است در کشورهای دیگر توزیع کردند و خودشان الآن دارند به آیتی میپردازند، عین همین در فضای تخصصی کارهای مربوط به پیش بردن شیمی و فیزیک و زیستشناسی و غیره، به دپارتمانهای دیگر خوب واگذار شده است و کار اصلی که مهندسی فکر است، توسط نخبگان دارد شکل میگیرد. این واقعیت عینی است.
به نظر میآید الگوی دستهبندی علوم و بهطورخاص علوم انسانی مبنای تجربی دارد. آیا فلسفه اسلامی الگویی هم برای علوم و علوم اسلامی دستهبندی دارد؟
دریافت بنده این است که اینها مبنای تجربی دارند و نیاز به اثبات دارد. از دادههای تجربی استفاده میشود اما روانشناسی، حقوق، زبان، تاریخ، علوم سیاسی، جامعهشناسی، روابط بینالملل و آیندهپژوهی در فضای علوم انسانی هستند. مبنای تجربی دارند یعنی در عالم خارج آزمایشی داریم انجام میدهیم یا چیزی را رؤیت و تقسیم میکنیم. در این تقسیمبندی، اگر از اثباتگرا (کسانی که فقط عالم طبیعت را واقعی میدانند) بپرسید اگر انسان یک بُعد مادی دارد پس روح چیست؟ خواهند گفت تمام احساسات ما برآیند فعلوانفعالات شیمیایی است که در سلولها صورت میگیرد. به همین دلیل روانشناسی از صبغه فلسفی فاصله گرفت و به سمت روانشناسی تجربی آمد. در روانشناسی تجربی چهکاری دارد انجام میشود؟ اندازهگیری احوالات انسان در اثر تغییرات شیمیایی فیزیکی. این اتفاق دارد در فضای روانشناسی میافتد اما کسانی که به فلسفه روانشناسی میپردازند در پارادایمی غیر از پارادایم اثباتگرایی فعال هستند یعنی در هستیشناسیشان، طبیعت را نهایت مطلب نمیدانند.
برخی از متفکران اسلامی گفتند ما چیزی به نام هویت اجتماعی در ماهیت نداریم
در هستیشناسی ما، وحدت در کثرت انضمامی است یا اتحادی؟ ترکیب انضمامی مثل ترکیب شکر با چای است؛ اما خود آب ترکیب اتحادی اکسیژن و هیدروژن است. ظهور سومی دارد. علت صوریاش، تغییر کرده است. حال آیا جامعه یک ترکیب انضمامی است یا اتحادی؟ هویت جامعه، گروههای اجتماعی، حرکت اجتماعی، نحوه تعارض و تعادل اجتماعی را باید تعریف کنیم. بحثی که در فضای طلبگیمان شنیدید که اصالت با فرد است یا جامعه؟ پشتصحنه هستیشناسانهاش بحث وحدت و کثرت است و اینکه آیا ترکیب افراد باهم در اجتماع ترکیب اتحادی است یا ترکیب انضمامی؟ قطعاً ترکیب جسمها باهم ترکیب اتحادی نیست؛ اما میبینیم اثر اجتماعی چیزی بیشتر از کنار هم قرار گرفتن افراد است؛ یعنی همانطوری که من یکدانه چوب را میشکنم، دو تا را میشکنم، 5 تا را نمیتوانم بشکنم، با یک نفر طوری رفتار میکنم، با من یکطوری رفتار میکند، 5 نفر که بشوند جور دیگری اتفاق میافتد. ارزشافزوده در فضای اجتماعی ایجاد میشود این ارزشافزوده از کجاست؟ برخی از متفکران اسلامی بر اساس اینکه اصالت الماهیتی بودند، گفتند ما چیزی به نام هویت اجتماعی در ماهیت نداریم. ماهیت اجتماعی ندارد صرفاً یک ترکیب اعتباری است یعنی انتزاع کردن کل از افراد، یک مفهوم ذهنی است که در ذهن حاصل شده است و تحققش در عالم خارج است. برخی دیگر آمدند گفتند جامعه دارای هویتی مستقل از فرد است. افراد باهم ترکیب میشوند، یک وجود ترکیب اتحادی است و شیء جدید تولید میشود. به همین خاطر جامعه مورد خطاب قرار میگیرد، جامعه اثری بیشتر از افراد خودش دارد. اینکه بتوانیم جامعه را مدیریت کنیم معادلات خودش را میخواهد. با معادلات تکتک افراد نمیتوانیم جامعه را اداره کنیم.
در تصویری که از مخروط هستی داشتیم آیا میتوانیم بگوییم کسی که در آن مخروط به سمت بدن حرکت میکند، جایگاهش در هستی نسبت به شیطان دور یا نزدیک میشود؟
کار شیطان در این تصویر، شبیهسازیِ هل دادن به پایین است. کار فرشتگان جذب به سمت بالاست، شیطان اینجا قرار گرفته است برای اینکه نگذارد کسی از این محدوده بالا برود.
آیا میتوان بحث هستیشناسی و معرفتشناسی را از مبدائی غیر از فلسفه گرفت؟ مثلاً از قرآن کریم و احادیث.
در قسمت اول نشان دادم که ما حداقل در 12 محور اصلی، بحث ارتباط فلسفه را با علوم انسانی داریم نه صرفاً بحث معرفتشناسی. بحث معرفتشناسی یکی از این موارد است.
انسان یکی از لایههای وجودیاش ذهنش است. عالم موجودی که داریم یکی از لایههایش وجود مادیاش است. طبق فلسفه هر شیئی، کل اشیاء در این عالم دارای بروز و ظهور مادی است همان لحظه همان چیز، در عالم بالا دارای بروز و ظهور مثالی و برزخی است. همان لحظه همان چیز در عالم سوم دارای بروز و ظهور عقلی و ملکوتی است؛ یعنی حداقل این سه ظهور وجودی را دارد؛ و ما وقتی چیزی را درک میکنیم در حقیقت لایه از وجود ما که وجود ذهنیمان هست در همان عالم مثال، در عالم برزخ، -عالم مثال در اصطلاح فلسفه- آنجا با لایه مثالی این صندلی ارتباط برقرار میکند من در وجود خودم این را مییابم. بحث فلسفه تمام این موارد است که عرض کردم از این موارد دو موردش را باهم گفتگویی کردیم ده تای دیگر باقی مانده است./836/د102/ل