اگرجامعهشناسی گوشی برای شنیدن فلسفه نداشته باشد قوام نخواهد یافت
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، بیژن عبدالکریمی در نشست «جامعه شناسی پدیداری و جامعه ایرانی: تحلیل و ارزیابی جامعه شناسی پیتر برگر» که به همت انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد، در ابتدا با اشاره به اینکه رابطه فلسفه با جامعهشناسی بسیار مهم است، گفت: زمانی که جامعهشناسی گوشی برای شنیدن فلسفه نداشته باشد، قوام نخواهد یافت. همانطور که همه بنیانگذاران جامعهشناسی فیلسوف نیز بودهاند. اساساً جامعهشناسی مستقل از فلسفه علوم اجتماعی نیست؛ به همین دلیل حتماً باید یک نوع گشودگی و دیالوگ میان این دو باشد.
وی افزود: جامعهشناسی معرفت یکی از شاخههای جدید جامعهشناسی است. شاید به یک اعتبار هم بتوان گفت که آنچنان جدید هم نیست چرا که نطفههای آن را در همه آرای جامعهشناسی میبینیم. شاید بتوان قبل از هر چیز آن را در اندیشههای مارکس دید؛ لذا چندان جدید نیست.
عبدالکریمی گفت: جامعهشناسی معرفت خواهان فهم ارتباط میان حیات فکری، معرفتی و معنوی با شرایط اجتماعی است. لذا جامعهشناسیهایی مانند جامعهشناسی دین، هنر، علم و ... از اقسام جامعهشناسی معرفت هستند. به گمان من ریشههای جامعهشناسی معرفت را باید در اندیشههای هگل جستجو کرد. اساساً با هگل سوبژه کلاسیک تخریب میشود.
وی افزود: هگل به ما نشان داد که رابطه انسان با جهان و فهم انسان در جهان در خلاء صورت نمیگیرد. این فهم در یک افق تاریخی، اجتماعی و بر اساس پارهای از ساختارها صورت میگیرد یعنی گویی بین من و این جهان حائلی به نام فرهنگ وجود دارد و من در یک ساختار فرهنگی است که جهان را میفهمم؛ یعنی دیگر سوژه نمیتواند سوژه ارسطویی یا کانتی یا دکارتی باشد.
عبدالکریمی گفت: آنچه در سنت تاریخی ما به نام عقل است با عقل متافیزیکی یونانی بسیار متفاوت است. کانت میگفت ۱۲ مقوله وجود دارد که بشر نسبت به آنها فکر میکند. دیلتای گفت که اینچنین نیست که همه بشریت با مقولات واحدی فکر کنند. جامعهشناسی معرفت ریشه در سوبژه هگلی دارد. اینکه عقل در تاریخ است و آگاهی یک امر ثابت است، درست نیست. آگاهی در افقهای تاریخی و فرهنگی، معنا و مفهوم و صور گوناگونی دارد. ما صور گوناگون آگاهی داریم که با صور گوناگون حیات اجتماعی ارتباط دارد.
وی یادآور شد: جامعهشناسی معرفت خواهان کشف این چارچوب است. بین چه چارچوبهایی با نوع خاصی از آگاهی رابطه وجود دارد. اگر آگاهیها دگرگون میشود، در این ساختارها چه تحولاتی صورت گرفته که صور آگاهی دگرگون شده است. جامعهشناسی معرفت، دستاوردهای زیادی برای ما داشته است. درواقع وجوهی از هستی انسانی را آشکار میکند. قبل از دوران مدرن، نگاه، نگاه ارسطویی و ... است و بشر آنگونه زیست میکند که میاندیشد اما شوپنهاور به خوبی صورتبندی میکند و میگوید نه آنکه انسان آنگونه که میاندیشد، زیست میکند، بلکه انسان آنگونه که زیست میکند، میاندیشد. هستیبودگی و واقعبودگی جوامع انسانی مبتنی بر آگاهی نیست، بلکه آگاهی مبتنی بر واقعبودگی اجتماعی است.
وی گفت: بسیاری از مسائل و مشکلات جامعه ما ناشی از این است که ما هنوز مارکسی پیدا نکردهایم که ما را متوجه واقعبودگی اجتماعی کند. لذا بحثهای سیاسی ـ اجتماعی ما از سطح بحثهای ایدئولوژیک فراتر نمیروند.
عبدالکریمی در ادامه تصریح کرد: علیرغم اینکه با جامعهشناسی معرفت موافقم، اما معتقدم که ما را با خطرات و آفات بسیاری مواجه میکند. در هر حال باید بگویم که جامعهشناسان باید بر روی آفات آن هم بیاندیشند. میخواهم بگویم میان جامعهشناسی معرفت و تقلیل گرایی یعنی خطری که بشر دوران ما را تهدید میکند، پیوند وثیقی وجود دارد.
وی گفت: من از جامعهشناسی معرفت تا آنجایی که در حوزه سوسیولوژی است، دفاع میکنم اما زمانی که به حوزه سوسیولوژیسم میغلطد، آنجاست که احساس خطر میکنم و در برابر آن به شدت مقاومت میکنم. به گمانم در روزگار ما سه مکتب وجود دارد که از یک اصل و منشأ واحد سرچشمه میگیرند. سوسیولوژیزم، سایکولوژیزم و هیستوریسیزم. این سه مکتب تلاش میکند اصالت تفکر، کنش، آزادی انسان را انکار کند و تفکر آدمی و آزادی انسان را تأویل و تقلیل به امری از سنخ دیگر بکنند.
وی افزود: در این تقلیلگرایانه، درواقع انسان تقلیل پیدا میکند و این چیزی است که من به مرگ انسان از آن نام میبرم که در ادبیات پست مدرن به مرگ سوبژه نامیده میشود، اما من از جامعهشناسی معرفت دفاع میکنم، به این اعتبار که نشان میدهد که کنش و تفکر آدمی سوبژه محور نیست؛ یعنی چنین نیست که من اراده کنم که هرگونه که خواستم بیاندیشم، بلکه من در یک افق تاریخی خاصی میاندیشم. اینکه تفکر همواره در افقهای خاصی صورت میگیرد. اما انسان مجموعهای از امکانات تاریخی، اجتماعی و ... است. یعنی انسان میتواند از امکانات فراروی بکند. اما این پرسش انسان کیست، پرسش بسیار سهمگینی است و فقط عوام هستند که میگویند معنای تفکر را میدانند و متأسفانه در بسیاری از جاها جامعهشناسان ما دچار این مسئله هستند و اما تفکرانگیزترین امر این است که هیچکس درباره تفکر نمیاندیشد./1325//102/خ