جای خالی معناشناختی عدالت در تمدنسازی اسلامی
به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، در اندیشۀ دینی، فهم مفهوم «عدالت»، با به کار گرفتن دو مفهوم «رحمت» و «فضل» میسر میشود و به عبارتی این دو مفهوم، زیربنای معناشناختی برای تصور مفهوم عدالت را فراهم میکند. تأمل در این مبانی در این نسخۀ الهی، بیانگر ظرفیت تمدنسازی مفهوم عدالت است که در این نوشتار به تبیین آن پرداخته میشود.
در اندیشه دینی، عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جایگاه خودش است؛ همان گونه در کلام امیر مؤمنان(ع) آمده: «الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا». این تعبیر نزدیک به تعریف فلسفی مشهور است که عدالت را به دادن حق هر موجود دارای حقی تعریف میکند و حکیم سبزواری نیز با عبارت «العدل اعطاء کل ذی حق حقه» تبیین کرده است.
بررسی و دقت در این دو تعریف مشخص میکند که تصور مفهوم عدالت مبتنی بر دو امر است: الف. شیء یا امری وجود داشته باشد. به عنوان مثال اگر هیچ امر و یا شیء وجود نداشته باشد؛ طبیعتا عدالت هم معنا ندارد و قابل تصور نیست؛ زیرا اساسا موضوعی برای عدالت نیست. ب. این شیء و یا امر، دارای جایگاه و حقی باشد و اگر جایگاه آن شیء، هنوز مشخص نباشد و یا حقی برای آن تعریف نشده باشد؛ بحث از مفهوم عدالت، بیمعنا است و به تعبیری قابل تصور نیست. دقت در این دو امر، مشخص میکند که داشتن تصور از مفهوم عدالت، وابسته به این دو مقدمه است که اولا شیء وجود داشته باشد و ثانیا این شیء دارای موضع و یا حقی باشد. بر همین اساس بیان میشود که فهم مفهوم عدالت، نیازمند دو مفهوم دیگر است که اقتضائات هر کدام از این دو مقدمه را برآورده سازد؛ یعنی در ابتدا باید بر اساس مفهومی دیگر، اشیا و امور را به وجود آورد و در مرتبه دوم، با به کار گرفتن مفهوم دوم، برای آنها جایگاه و حقی مشخص تعریف کند تا در نهایت عدالت معنا یابد و بتوان آن را مطرح کرد.
در اندیشه دینی، عدالت از اوصاف کمالی خداوند متعال است: «یا عَدْلا لایَحِیف». اما دو صفت «رحمت» و «فضل»، اوصافی مقدم بر عدالت هستند که توضیح آن به این شرح است:
«رحمت» وصف عامی برای خداوند متعال است. عام بودن این صفتی به این صورت است که بیان میشود رحمت خداوند شامل همه چیز میشود. « رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ»؛ این شمول و وسعت معنایی در آیه ۱۵۶ اعراف به این شکل است که خلقت ممکنات، همگی از روی رحمت است. رحمت در اینجا به معنای بخشش ابتدائی و عطای بدون استحقاق است؛ به این صورت که در خلقت ممکنات و ایجاد آنها، صفتی مانند عدالت نقشی ندارد، زیرا مثلا جایگاه و استحقاق همگی ممکنات، این است که معدوم محض باشند؛ زیرا چیزی از خودشان ندارند؛ اما بر طبق صفت رحمت، در ابتدا خداوند متعال بخشش و عطایی ابتدائی میکند و همگی آنها را لباس وجود میپوشاند و رحمت خودش را شامل حال آنها میکند. بر این اساس مقدمه اول محقق میشود و اشیاء و امور محقق میشوند.
اما مقدمه دوم، بر اساس مفهوم «فضل» محقق میشود. به این صورت که بر پایه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه امور و اشیاء، هر کدام از آنها جایگاه و مرتبۀ خاص خودشان را واجد میشوند. فضل به معنای زیادی و برتری است . این زیادی و برتری بر پایۀ رحمت الهی و بهره مندی از آن معنا میشود؛ یعنی اختصاص رحمت الهی به هر کدام از موجودات، موجب میشود که هر کدام آنها دارای زیادی و برتری بشود که آن را نسبت به سایر اشیاء و موجودات ممتاز میکند. بنابراین بر اساس فضل الهی، جایگاه و حق هر شیء ذیحقی مشخص میشود. بنابراین دومین مفهوم متقدم بر عدالت، فضل الهی است، زیرا این مفهوم مشخص میکند که جایگاه و حق هر موجودی چه چیزی است.
با تحقق این دو مفهوم، در مرتبه سوم سخن از مفهوم عدالت مطرح میشود و عدالت معنا پیدا میکند یعنی ابتداء سخن از رحمت است که بر اساس آن بخشش ابتدائی محقق میشود. در مرتبه دوم، میزان بهره مندی از رحمت الهی با عنوان مفهوم فضل مطرح است و در مرتبه سوم میتوان گفت که «العدل تضع الامور مواضعها» و یا آنکه عدالت به معنای اعطای حق هر ذیحق است.
دادن وِجهه تمدنسازانه به مفهوم عدالت، مستلزم الگو قرار دادن نسخه الهی عدالت و توجه به مبانی معناشناختی آن است. امری که کمتر مورد توجه قرار گرفته و شاید بتوان آن را یکی از اشکالات اصلی در بحث تحقق عدالت در جامعه اسلامی دانست.
با پذیرش بحث ظرفیت تمدن سازی انقلاب اسلامی در مباحث نظری، این امر به عنوان نتیجه قابل بیان است که «در جامعه اسلامی ایرانی، استعدادها و قابلیتهای فراوانی برای تحقق تمدن نوین اسلامی وجود دارد»؛ اما چگونه میتوان این استعدادها را شناخت، پرورش داد و آنها را در نهایت به فعلیت رساند؟
پاسخی که در اینجا بیان میشود این است که تحقق این مهم، بر اساس الگو قرار دادن نسخۀ الهی عدالت امکانپذیر است به این صورت که برای تحقق عدالت، در ابتدا باید به مفهوم «رحمت» و سپس به مفهوم «فضل» و در نهایت به مفهوم عدالت توجه پیدا کرد. یعنی در ابتدا باید با بخشش ابتدائی و عطائی بدون استحقاق، استعداد و زمینۀ شکلگیری این استعدادها را در افراد جامعه به وجود آورد؛ برای ملموس شدن بحث میتوان به نظام آموزش و پروش مثال زد که وظیفه اصلی آن تربیت و پرورش نیروهای کارآمد و نخبه است. با توجه به آنچه که بیان شد مشخص میشود که اساس کار نهادهای آموزشی، باید هماهنگ با صفت رحمت باشد. یعنی اساس کار به گونهای باشد که دانش آموزان و افراد جامعه به شکل رایگان و بدون هیچ تبعیضی بهرهمند از آموزشهای مناسب بشوند و از همین رو، باب شدن اموری مانند پولی شدن آموزش و یا مدارس غیر انتفاعی و خصوصی که در مقابل دریافت پول و هزینه، افراد را آموزش میدهند؛ امری به شدت مضر برای تحقق عدالت در جامعه است. همچنین غایت و هدف از این نظام آموزشی، ایجاد استعداد و قابلیتها مناسب با اهداف یک جامعه است نه صرفا آموزش مفاهیم.
در مرتبه دوم، بیان میشود که در ضمن این بخشش ابتدائی، باید نظام فضل شکل بگیرد، یعنی جایگاه و توانایی هر کدام از افراد مشخص بشود و بر اساس استعداد و تواناییهایی که هر کدام از این بخشش ابتدائی کسب کردهاند؛ درجات و مراتب آنها مشخص بشود و بر این اساس در نظام آموزشی رشد داده میشود و دورههایی که میگذارند؛ هماهنگ با آنها باشد. در حقیقت بر طبق این مفهوم؛ نباید خروجی نهادهای مانند نهاد آموزش صرفا تربیت افرادی باشد که بدون در نظر گرفتن استعدادهای و توانایی خود، صرفا برای یک کارهای یکسان و هماهنگ همانند ماشین، آموزش داده شده باشند.
اما در مرتبه سوم، سخن از عدالت به میان میآید؛ یعنی در این مرتبه است -که پس از تحقق دو مرتبۀ فوق- بیان میشود که باید حق هر صاحب حقی را داد و یا آن را در جایگاه و موضع خودش قرار داد؛ اما اگر دو مقدمۀ فوق رعایت نشده باشد، نمیتوان ابتدائا به سراغ عدالت رفت و یا آن را در جامعه محقق کرد؛ زیرا که عدالت یک مفهوم بنیادین نیست. همچنین بر اساس این مرتبه، از فردی که بهرهمند از بخشش ابتدائی دولت اسلامی شده است و جایگاه و مرتبۀ خودش را در جامعه، بر اساس توانایی ها و فضلیت های خود به دست آورده است؛ از او تکالیف و وظایفی خواسته میشود که هماهنگ با جایگاه و مرتبه خودش باشد و یا به عبارتی دیگر از او خواسته میشود که متناسب با موقعیت و جایگاهی که در این جامعه پیدا کرده است، دیگران را نیز بهره مند از فضل خودش بکند.
اهمیت تحقق این الگو در بحث از تمدن سازی، از آن جهت است که با تحقق این الگو و به عبارتی کاملتر با تحقق نسخۀ الهی عدالت در بستر جامعه، ظرفیت تمدن سازی انقلاب اسلامی آشکار میشود و جامعه را در مسیر تمدن سازی قرار میدهد و میتوان آن را به فعلیت رساند.