۲۴ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۴۵
کد خبر: ۷۶۳۵۶۸
روایت آیت‌الله مهدوی کنی از کنترل تندروی‌های کمیته‌های انقلاب

چون دستورات شهید بهشتی را اجرا می‌کردم، می‌گفتند انقلابی نیستم!

چون دستورات شهید بهشتی را اجرا می‌کردم، می‌گفتند انقلابی نیستم!
یک روز به شهید بهشتی گفتم آقا! شما این مصوبات را تصویب می‌کنید و به دست من می‌دهید، این را اقلاً اعلام کنید، چون آن زمان اعلام و حتی گاهی مکتوب هم نمی‌شد. به طور شفاهی می‌گفتند آقا این کار را بکنید، این کار را نکنید.

آیت الله مهدوی کنی دبیر کل سابق جامعه‌ی روحانیت مبارز، که تجربه‌ی ریاست کمیته‌ها در اوایل انقلاب، سرپرستی وزارت کشور و عضویت در مجلس خبرگان را داشت، در کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، از انتساب «محافظه کاری» درهمان روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی گلایه کرده است: «بنده از آن‌جا که مصوبه‌ی شورای انقلاب را اجرا می‌کردم متهم به محافظه‌کاری می‌شدم»

 

«من از اول، وجود ۱۵۰۰ کمیته در تهران را یکی از مظاهر بی‌قانونی می‌دانستم و با کارهای سلیقه‌ای ـ هر چند با حسن نیت ـ موافق نبودم. می‌دیدم هر کس برای خودش می‌گیرد و می‌بندد، برخی از کمیته‌ها افراد را می‌گرفتند، اموال‌شان را توقیف می‌کردند و می‌آوردند در مدرسه‌‌ی شهید مطهری؛ چون آنجا یک کمیته بود و ما در محل مجلس شورای ملی بودیم. در آن مدرسه عده‌ای قلدر و مسلح هم بودند و نیروی فراوان در حدود ۷۰ – ۸۰ نفر دراختیار داشتند. باز در گوشه‌ای از مجلس نیز گروهی کمیته‌ای تشکیل داده بودند و یکی از مؤمنین که سابقه‌ی حمله‌داری داشت سرپرست آن بود. ما در همان روزهای سخت تمام این‌ها را تا حدودی سروسامان دادیم. بسیاری از کسانی را که عامل بی‌نظمی بودند خواستم و گفتم: آقا! کارهایی که شما می‌کنید به اجازه‌ی چه کسی است؟ اینها هر کدام با قضات و دادستانی مستقیماً ارتباط داشتند و وقتی با آن‌ها حرف می‌زدیم که شما چرا این کار را می‌کنید؟ می‌گفتند ما حکم داریم.»

گلایه‌ی مهدوی کنی از شهید بهشتی: چرا من محافظه‌کار بشوم و شما انقلابی؟!

آیت الله مهدوی کنی در ادامه افزوده است: «یادم است در آن روز یک نفر از طرف آقای خلخالی از شهرکرد نزد من آمد که حکمی روی یک کاغذ پاره‌ای با خط و امضای آقای خلخالی دستش بود. محتوای آن این بود که این آقا مأمورند که تمام اموال یکی از خان‌ها و ارباب‌های شهرکرد را توقیف کند، حال اینکه خان کجاست؟ اموالش چی است؟ منقول است یا غیر منقول؟ معلوم نبود. چون در حکم دادستان بایستی محدوده‌ی اموال معلوم و مشخص باشد تا حقوق مردم محفوظ بماند. این آقا آمد گفت که به من نیرو بدهید، می‌خواهم بروم این اموال را توقیف کنم. بنده با آنکه اول انقلاب بود و از قوانین و مقررات خیلی سردر نمی‌آوردم، با این حال به همان روال طبیعی آخوندی و فقهی خودمان، گفتم آقا! من این حکم را قبول ندارم. بنده هیچ نیرویی به شما نمی‌دهم. یعنی چه؟ شما ممکن است بروی و هزار خانه را هم به نام خانه‌ی آن آقای خان توقیف کنی، کسی نمی‌تواند بگوید نیست؟ چون قاضی ننوشته ‌است که کجا؟ کدام خیابان؟ محدوده‌اش کجاست؟ سندش چیست؟ یک چنین برخوردهایی داشتیم، لذا از اول انقلاب، من را جزو محافظه‌کارها می‌دانستند و می‌گفتند این آقا انقلابی نیست و من هم نمی‌خواستم آن‌گونه انقلابی باشیم. یا مثلاً برخی از نیروهای کمیته که زیر نظر ما بودند یک دفعه به خانه‌های تیمی منافقان حمله می‌کردند. بنده می‌گفتم شماها چرا این کارها را بدون اجازه انجام می‌دهید؟ نباید این کارها را انجام دهید؛ زیرا در شورای انقلاب تصویب کردند که حق ندارید به خانه‌های تیمی این‌ها حمله کنید، این کارها الان مصلحت نیست. بنده از آن‌جا که مصوبه‌ی شورای انقلاب را اجرا می‌کردم متهم به محافظه‌کاری می‌شدم.

یک روز به شهید بهشتی گفتم آقا! شما این مصوبات را تصویب می‌کنید و به دست من می‌دهید، این را اقلاً اعلام کنید، چون آن زمان اعلام و حتی گاهی مکتوب هم نمی‌شد. به طور شفاهی می‌گفتند آقا این کار را بکنید، این کار را نکنید. می‌گفتم اقلاً شما بیایید اعلام کنید. شما فتوایش را می‌دهید، من اجرا می‌کنم، بعد من می‌شوم محافظه‌کار و شما می‌شوید انقلابی. چرا من محافظه‌کار بشوم؟ و حال آنکه شما دستور داده‌اید، مگر من خلاف این را انجام داده‌ام؟»

ارسال نظرات