حجت الاسلام مهری:
نسخه تسلیم نامه اصلاح طلبان، نشان دهنده خشم آنان از «تولد ملی گرایی شیعی» در مقابل نظام سلطه است

حجت الاسلام مهری با انتقاد از اینکه جبهه اصلاحات با خوشباوری ابلهانه، به جای عذرخواهی و شرمساری، با پررویی تمام دوباره نسخه تسلیم برای کشور میپیچند، تصریح کرد: اکنون نگاهها به سوی سایر احزاب و چهرههای شاخص اصلاحطلب است تا نسبت خود را با این سند به طور شفاف روشن کنند.
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، حجتالاسلام محمدجواد مهری، پژوهشگر تاریخ و نظام دفاعی اسلام، در سومين نشست تخصصی «امنیت ملی و چالشهای نوین» به تحلیل پیامدهای جنگ ۱۲ روزه اسرائیل پرداخت و ظهور «ملیگرایی شیعی» را به عنوان دستاوردی تاریخی در همافزایی هویت ملی و مذهبی در ایران معرفی کرد و جنگ ۱۲ روزه را عامل اين همافزایی دانست. و هشدار داد: جریانهای سکولار داخلی با تحریف ملیت، به دنبال ایجاد تقابل بین ایرانیت و اسلامیت هستند. و مردم عزیز ما باید بدانند که هرگونه صدای به اصطلاح «وحدت حول محور غیراسلامی»، توطئهای از سوی دشمن، برای تضعیف مبانی اعتقادی جامعه و انقلاب اسلامی است. «فریب شعارهای رنگارنگ «وحدتِ بدون قرآن» را نخورند! تنها نخ تسبیح ما، ولایت و قرآن است. اگر کسی دیدید به نام «وحدت ملی»، از اسلام فاصله گرفت، بدانید: یا جاهل است! یا مأمور دشمن! و این را از زبان رهبرمان به یاد بسپارید که فرمودند: دشمن بیشترین سرمایهگذاری را برای جدا کردن ملت از اسلام کرده است.
این استاد دانشگاه و کارشناس «فقه امنیت و اطلاعات»، در این نشست تخصصی با تحلیل جامع ابعاد زمینههای تاریخی این تقابل ساختگی، ظهور «ملیگرایی شیعی» را پارادایم جدید مقاومت خواند و به 13 سوال اساسی و کلیدی در این زمینه پاسخ دادند.
1) سال هاست كه دشمنان ایران در پی ترویج ملیگرایی سِکولار و تضعیف هویت اسلامی- ایرانی هستند. آن ها با اجرای استراتژی جداسازی «هویت ملی» از «هویت دینی»، تلاش میکنند با تبلیغ ناسیونالیسم سکولار و اسلامستیزی، شکافی مصنوعی بین ملیگرایی و اسلام ایجاد کنند. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
بر اساس اسناد معتبر، استراتژیستهای غربی از جمله برژینسکی از سال ۲۰۰۴ بر ضرورت جلوگیری از همگرایی «ملیگرایی ایرانی» و «بنیادگرایی شیعی» تأکید کرده بودند. اسناد وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۱۰ نیز نشان میدهد، هدف اصلی غرب ایجاد گسست بین سه رکن هویتی ایران شامل: 1- ملیت ایرانی2- تشیع انقلابي 3-حاکمیت ولایی (نظریه ولایت فقیه) است. جریان ملي گرايي سكولار که عمدتاً در محافل روشنفکری و برخی رسانهها فعال است، با سه هدف اصلی فعالیت میکند: يكي ترویج خوانش سکولار با ارائه روایتی غیردینی از تاریخ ایران. دوم تقلیل دین به پدیدهای وارداتی و غیربومی. و سوم تفسیر مادیگرایانه از مفاهیم ملی و میهنپرستی. این جریان با سوءاستفاده از نمادهای باستانی، تحریف مفاهیم ملی و هدفمند ساختن گسست نسل جوان از ارزشهای انقلاب، میکوشند نقش اسلام را در هویت ایرانی کمرنگ کنند. لذا به جای «اسلام و قرآن»، شعار «ملیگرایی سکولار» میدهند. همان چيزي كه برژینسکی، در سال ۲۰۰۴ تأکید کرد که غرب باید مانع همگرایی «ملیگرایی ایرانی» و «بنیادگرایی شیعی» شود. و هشدار داده بود، اگر اين دوقدرت ادغام شوند، ترکیب این دو، قدرتي انفجاری ایجاد میکند. برخلاف پیشبینیهای دشمن، جنگ ۱۲ روزه، منجر به ادغام «ملیگرایی ایرانی» و «بنیادگرایی شیعی» شده و «ملیگرایی شیعی» را به عنوان الگویی بومی و قدرتمند تقویت کرد که امروز، هم از مرزهای ایران دفاع میکند و هم پرچمدار گفتمان مقاومت اسلامی است. آمارهای مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ISPA) در خرداد ۱۴۰۴ نشان میدهد: ۸۷ درصد مردم دفاع از تمامیت ارضی ایران را تکلیف شرعی میدانند. ۷۹ درصد مقاومت در برابر اسرائیل را همزمان ملی و مذهبی میدانند. رشد ۴۲ درصدی استفاده از نمادهای ترکیبی (پرچم ایران با نشانهای مذهبی) در فضای مجازی، از يك تحول هویتی، پس از جنگ ۱۲ روزه حكايت مي كند.این تحولات نشان میدهد سناریوی دشمن نه تنها خنثی شده، بلکه به ضد خود تبدیل شده و منجر به تقویت همبستگی ملی-مذهبی در ایران شده است.
2) شاخصه هاي ملیگرایی شیعی به عنوان یک پارادایم هویتی - سیاسی جدید چيست؟
همان طور كه اشاره شد، از تلفيق ملیگرایی ایرانی و بنیادگرایی شیعی، يك پارادایم جدید تحت عنوان «ملیگرایی شیعی» شکل گرفته و منجر به ظهور یک تمدن مقاومتی شده و داراي سه شاخصه اصلی است: شاخصه اول؛ تلفیق نمادهای تاریخی ایران با مفاهیم کربلایی است: این شاخصه نشاندهنده ادغام هویت ملی و مذهبی است. از یک سو، به نمادهای باستانی ایران اشاره دارد و از سوی دیگر، به مفاهیم شیعی مانند قیام امام حسین(ع) در کربلا متکی است. طبق تحلیل موسسه مطالعات راهبردی دفاعی، ۶۸% جوانان خود را «وارث همزمان کوروش و امام حسین(ع)» میدانند. كه اين آمار ارائهشده بیانگر گذار از هویتهای تکبعدی به سمت یک هویت ترکیبی است که هم بر اصالت تاریخی و هم بر ارزشهای انقلابی- مذهبی تأکید دارد. این پدیده در واقع میتواند واکنشی به گفتمانهای غربمحور یا سکولار باشد که سعی در حذف یکی از این دو بعد (ملی یا مذهبی) دارند. شاخصه دوم؛ تبدیل تهدید خارجی به فرصت هویتساز است: این بخش بر کارکرد روانی - اجتماعی تهدیدهای خارجی (مانند حمله اسرائیل) در تقویت انسجام ملی و مذهبی تمرکز دارد. بر اساس آمار ستاد کل نیروهای مسلح، ثبتنام داوطلبان بسیج پس از حمله اسرائیل ۳۱۰% رشد داشته است. كه اين، نشاندهنده مکانیسم دفاعی جمعی است که در آن، دشمنسازی به عاملی برای بسیج اجتماعی تبدیل میشود. این شاخصه یادآور نظریه «جامعه محاصرهشده» در روانشناسی سیاسی است که طبق آن، تهدیدات خارجی میتوانند وفاق داخلی را تقویت کنند. شاخصه سوم؛ پیوند حاکمیت ملی با نظریه ولایت فقیه است: این شاخصه به مشروعیت دوگانه (مردمی و دینی) نظام سیاسی اشاره دارد. از نظر ۷۳% نخبگان (طبق پژوهش دانشگاه امام صادق)، این مدل نه یک سیستم وارداتی، بلکه الگوی بومی حکمرانی است. این نظریه، هم به حق حاکمیت ملی و هم به حق الهی ولایت فقیه متکی است و سعی دارد میان مردمسالاری و دینسالاری پيوند برقرار کند. این رویکرد در واقع در تقابل با گفتمانهای سکولار یا لیبرال دموکراسی قرار می گیرد که جدایی دین از سیاست را تبلیغ میکنند. بنابراين ملیگرایی شیعی به عنوان یک پارادایم هویتی - سیاسی جدید با سه ویژگی کلیدی: ترکیب نمادهای ملی و مذهبی؛ استفاده از تهدیدات خارجی برای تقویت همبستگی داخلی و تلفیق حاکمیت مردمی با ولایت دینی؛ دستاورد مهم جنگ 12 روزه بود. و کارکرد ایدئولوژیک این پارادایم جديد، مقابله با گفتمانهای رقیب (سکولاریسم، ناسیونالیسم صرف)، با راهبرد مقاومت و ايستادگي در سیاست خارجی و داخلی ایران.
3) ریشه ها و مبانی فکری جریان ملیگرایی سکولار در ایران بر چه پایههای استوار است و چه اقدامات عملی برای ترویج این تفکر دنبال می کند؟
ریشههای فکری جریان ملیگرایی سکولار در ایران بر سه پایه اصلی استوار است: سکولاریزه کردن تاریخ ایران با حذف یا کمرنگ کردن نقش اسلام؛ تقلیل اسلام به یک عنصر خارجی و بیگانه با هویت ایرانی؛ و ارائه تفسیری مادیگرایانه از مفاهیم ملی و مذهبی. این جریان با بهرهگیری از اندیشههای نظریهپردازانی مانند عبدالکریم سروش و جواد طباطبایی، درصدد ایجاد آلترناتیوی برای گفتمان انقلاب اسلامی است. این جریان عملیات فکری خود را با سه روش اصلی پیش میبرد: 1- استفاده ابزاری از نمادهای باستانی: با تأکید افراطی بر نمادهای پیش از اسلام مانند کوروش و هخامنشیان، این جریان سعی در بازتعریف هویت ایرانی دارد و اسلام را به عنوان عاملی بیگانه و مخرب در تاریخ ایران معرفی میکند. 2- ایجاد گسست نسلی: با ارائه روایتی تحریفشده و انتقادی از انقلاب اسلامی، سعی در دور کردن نسل جوان از ارزشهای اصیل انقلاب دارد و آن را حاصل شرایط خاص تاریخی میداند، نه یک حرکت آگاهانه مردمی بر پایه ایدئولوژی اسلامی - ملی 3- تحریف مفاهیم میهنپرستی:این گفتمان، ملیگرایی را در تقابل مستقیم با اسلام قرار داده و عشق به میهن را در چارچوبی کاملاً سکولار و غیردینی تعریف میکند.
4) اشاره کردید ریشه فکری جریان غرب گرای سکولار به اندیشههای عبدالکریم سروش، نظریات جواد طباطبایی و گفتمان ناسیونالیسم رمانتیک بازمیگردد. این بحث را بیشتر تبیین کنید؟
ریشههای فکری جریان ملیگرای سکولار در ایران، که به عنوان آلترناتیوی برای گفتمان انقلاب اسلامی مطرح شده، به طور تاریخی به اندیشههای روشنفکرانی چون عبدالکریم سروش و جواد طباطبایی بازمیگردد. این جریان که با محوریت عرفیسازی حکومت و جدایی دین از سیاست حرکت میکند، به اندیشه های این افراد تکیه دارد: 1- عبدالکریم سروش: با نظریههای خود مانند «قبض و بسط تئوریک شریعت»، مبانی نظری جدایی دین از حکومت (سکولاریسم) را فراهم کرد. نسبیگرایی دینی و نقد مبانی ولایت فقیه از دیگر محورهای اندیشه اوست که توسط این جریان به خدمت گرفته شده است. 2- جواد طباطبایی: با ارائه نظریه «ایرانشهری»، بر هویت باستانی ایران و دولت-ملت مدرن سکولار تأکید کرد و نقش اسلام را در شکلگیری هویت ایرانی نادیده گرفته یا کمرنگ جلوه داد. او انقلاب اسلامی را رویدادی تصادفی و نه برآمده از بستر فکری عمیق میدانست. 3- ناسیونالیسم رمانتیک: این گفتمان با ساخت نوستالژی برای دوران باستان و معرفی دوره اسلامی به عنوان عصر انحطاط، سعی در ایجاد حس حسرت برای گذشتهای اسطورهای دارد. خلاصه؛ گفتمان ملیگرایی سکولار، که ایران مطلوب را ایرانِ غیردینی یا با محوریت فرهنگ پیش از اسلام میداند، در تقابل کامل با گفتمان «ملیگرایی شیعی» و نظام جمهوری اسلامی قرار دارد. این جریان که پس از شکستهای سیاسی در دهه ۸۰، به بازسازی نظری خود روی آورد، امروزه در رسانهها و محافل خاصی فعالانه به ترویج اندیشه خود میپردازد. تجلی عینی و عملی این اندیشهها را میتوان در حوادثی مانند اغتشاشات سال ۸۸ و ۱۴۰۱ مشاهده کرد که با شعارها و نمادهای ملیگرایانه سکولار همراه بود.
5) گفتمان ملیگرایی سکولار، در ادوار مختلف، مخصوصاً در دولت اصصلاحات، نقشی تعیینکننده در تحولات سیاسی ایران ایفا کرده است. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
گفتمان ملیگرایی در ادوار مختلف، نقشی تعیینکننده در تحولات سیاسی ایران ایفا کرده است. در دهه ۷۰، عبدالکریم سروش با ارائه مباحث معرفتشناختی، پشتوانه نظری جریان غربگرا را فراهم کرد. نظریات او که بر تضعیف قرائت سیاسی از اسلام و ارائه طرحی عرفی از حکومت متمرکز بود، در «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» به طرحی سیاسی تبدیل شد و نهایتاً در قالب گفتمان اصلاحات در دوم خرداد ۷۶ به قدرت رسید. در دوران اصلاحات، فضای رسانهای به حدی رادیکال شد که برخی عناصر نزدیک به این جریان به صراحت از «به موزه فرستادن امام خمینی(ره)» و «جدایی دین از سیاست» سخن میگفتند. پس از واکنش مردم در سوم تیر ۸۴ و انتخاب محمود احمدینژاد با شعار بازگشت به آرمانهای انقلاب، این جریان در انتخابات ۸۸ آخرین تلاش خود برای بازپسگیری قدرت را از طریق صندوق رأی و سپس آشوبهای خیابانی انجام داد که در نهایت با شکست مواجه شد. پس از این شکست، جریان روشنفکری با تجدید نظر در استراتژی خود، «سید جواد طباطبایی» و نظریه «ایرانشهری» او را به عنوان جایگزین سروش معرفی کرد. این نظریه که بر قرائتی ناسیونالیستی از ایران استوار بود، به عنوان آلترناتیوی برای گفتمان امام و انقلاب اسلامی مطرح شد و ظرفیت پیشبرد سکولاریسم با هزینه اجتماعی کمتر را مد نظر قرار داد. در پاییز ۱۴۰۱، پتانسیل رادیکال این گفتمان آشکار شد، زمانی که طباطبایی در سلسله یادداشتهایی با عنوان «انقلاب ملی در دل انقلاب اسلامی» به صراحت از «ضرورت تصفیه حساب با انقلاب اسلامی» و اسلام سیاسی سخن گفت. او با کنار زدن نقاب محافظهکاری، بر لزوم حذف موانع تجدد در ایران تأکید کرد. چند ماه پس از درگذشت طباطبایی، همکاری فکری و ایدئولوژیک نزدیک بین پیروان او و جریانهای ضد انقلاب و حتی عوامل خارجی آشکار شد، زمانی که آرین طباطبایی، دختر او، در مقالهای مشترک با ریچارد نفیو (معمار تحریمهای ایران) از «ضرورت معتبر کردن تهدید نظامی» علیه ایران توسط آمریکا دفاع کرد. این مواضع چند ماه بعد یعنی 23 خرداد 1404 عینیت یافت و با موشکهای F35 و بمبهای GBU بمبافکنهای B2 بر سر مردم ایران و تاسیسات هستهای کشور فرود آمد و 12 روز ادامه داشت. این تحولات نشان میدهد که گفتمان ملیگرایی سکولار، علیرغم تغییر چهرههای نظریهپرداز و استراتژیهای سیاسی، کماکان به عنوان ایده اصلی برای جایگزینی جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه مطرح است و خشونت نهفته در آن در مقاطع مختلفی از تاریخ معاصر ایران خود را نشان داده است.
6) بر اساس تحلیل های به دست آمده، پس از جنگ ۱۲ روزه، دشمن با درک عمق تاثیرگذاری الگوی «ملیگرایی شیعی» در تقویت وحدت ملی و تمدنی، تلاش گستردهای را برای خنثیسازی این پارادایم آغاز کرده است. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
به نظرم این ها دو راهبرد کلیدی را برای شکست ملی گرایی شیعی دنبال می کنند: راهبرد اول مبتنی بر تحریک گسلهای قومی و تبلیغ اسلام لیبرال از طریق حمایت از جریانهای روشنفکری وابسته است. راهبرد دوم بر ساختارشکنی روایت ملیگرایی شیعی متمرکز شده است. نگرانکنندهتر آنکه برخی جریانهای داخلی ناخواسته یا آگاهانه به پیشبرد این راهبرد دشمن کمک میکنند. این جریانها با ترویج «ملیگرایی سکولار» و کمرنگنمایی نقش دین در هویت ایرانی، درصدد جایگزینی مفاهیم غیردینی به جای اسلام ناب هستند. مقامات امنیتی و فرهنگی ایران نسبت به سه خطر اصلی این جریان هشدار دادهاند: خطر اول جایگزینی اسلام با مفاهیم غیردینی نظیر نمادهای پیش از اسلام (مثل کوروش، زرتشت و ...) است. خطر دوم تحریف سخنان رهبر انقلاب و نسبت دادن دیدگاههای غیرواقعی به ایشان است. مثلاً ادعا میکنند ایشان از کوروش به عنوان نماد وحدت نام بردهاند! و حال آنکه مقام معظم رهبری بارها تأکید کردهاند که هویت ایرانی، هویت اسلامی- ایرانی است و محور وحدت، امت اسلامی و ولایت است. هرگونه انحراف از این محور، دوری از آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی محسوب میشود. خطر سوم دخالت مستقیم دشمن در پیشبرد این پروژه برای تضعیف ایمان مردم و ایجاد تفرقه در امت اسلامی است.
بنابراین تنها راه مقابله با این توطئه، افزایش بصیرت عمومی، افشای تحریفات و تبیین دقیق گفتمان اصیل ملیگرایی شیعی بر اساس آموزههای قرآن و عترت است.
7) چگونه میتوان در مقابل این جریانها، الگوی «ملیگرایی دینی» را به عنوان هویت اصیل ایرانی - اسلامی تقویت کرد؟
همان طور كه مستحضريد رهبر معظم انقلاب اسلامی در دو سخنرانی جداگانه (سوم و هفتم مرداد 1404) فرمودند: «دین و دانش، پایههای اصلی جمهوری اسلامی هستند و عوامل پیروزیبخش در تاریخ انقلاب و عوامل عقبنشینی دشمن در بسیاری از میدانهای مختلف مبارزه بوده و من بعد نیز هستند. و دشمنی اصلی استکبار جهانی با جمهوری اسلامی هم با همین دو عنصر است؛ امور دیگر مثل مسأله هستهای، حقوق بشر، حقوق زن و ... صرفا بهانهاند. بلکه به دلیل همين پیشرفتهای دینی و علمی کشور است». حال که جریانهای سکولار با ایجاد تقابل میان این دو عنصر، در حال تضعیف مهمترین عامل اقتدار ایران هستند. هوشیاری نخبگان، رسانهها و عموم مردم در شناسایی و مقابله با این جریان، ضامن حفظ عزت و استقلال کشور خواهد بود. و برای خنثیسازی راهکارهای مقابلهای دشمن، باید چند کار صورت بگیرد: 1- نهادهای فرهنگی و آموزشی کشور موظف به بازتعریف علمی مفهوم ملیت در چارچوب اسلامی، تولید محتوای جذاب برای نسل جوان، تقویت گفتمان امت واحده اسلامی و بازنگری در کتب درسی هستند. 2- رسانههای متعهد نیز با مأموریت رصد هوشمند فضای مجازی، پاسخگویی علمی به شبهات و معرفی الگوهای موفق تلفیق ملیت و دین، به ترویج روایت «ملیگرایی شیعی» به عنوان مدل نوین مقاومت بپردازند. 3- در سطح بینالمللی، دستگاه دیپلماسی کشور با راهاندازی اتاق فکر «تمدنسازی مقاومتی»، درصدد تبدیل این گفتمان به جنبشی جهانی باشد.
8) در پی پیروزیهای ایران در جنگ ۱۲ روزه و تقویت انسجام ملی، جریانهای ملیگرای سکولار و وابسته به غرب داخل کشور، تلاش گستردهای برای تخریب این وحدت ملی و تضعیف روحیه مقاومت در میان مردم آغاز کردهاند. نظر شما در این زمینه چیست؟
بر اساس گزارشهای میدانی، این جریان با بهرهگیری از تاکتیکهای جنگ شناختی، اقدام به انتشار بیانیهها و مطالب چندلایهای کرده که کاملاً همسو با خواست دشمنان جمهوری اسلامی است. نکته قابل تأمل، همزمانی این حملات با کمپین تأثیرگذاری چندرسانهای غرب علیه برنامه هستهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران است. مراکز مطالعاتی غربی به صراحت از «کمپین تأثیرگذاری چندرسانهای آرام» برای شکلدهی به افکار عمومی ایران سخن گفتهاند. این جریان سکولار داخلی، با چهار استراتژی اصلی: 1- حاشیهسازی و دوقطبیسازی؛ با طرح موضوعاتی مانند حجاب در اوج جنگ، سعی در ملتهب کردن فضا و ایجاد دوقطبی کاذب دارند. 2- بیسرسازی دولت؛ با شایعهپراکنی درباره استعفا یا برکناری رئیسجمهور، از زبان افراد کمبصیرت، دولت را تضعیف میکنند. 3- مرعوبسازی و تسلیمطلبی؛ با بزرگنمایی خطر دشمن، افکار عمومی را به پذیرش شروط ظالمانه آمریکا، مانند تعطیلی برنامه هستهای، سوق میدهند تا زمینه برای مطالبات بعدی دشمن فراهم شود. 4- غبارآلود کردن فضا؛ با بیانیههای مسموم، مانند بیانیه میرحسین موسوی درباره براندازی و تشکیل مجلس مؤسسان، و حمایت ۷۰۰ عنصر ضدانقلاب از آن؛ بیانیه ۱۸۰ نفره با عنوان اساتید دانشگاه و تعدادی اقتصاددان برای تغییر پارادایم انقلاب؛ اظهارات مهدی کروبی؛ طرح «مناره» ظریف؛ مصاحبه تند حسن روحانی و صدور تسلیم نامه اخیر جبهه اصلاحات. در حال تکمیل پازل ائتلاف خارجی ضدایرانی است. آیا انتشار این بیانیههای حاوی کلیدواژههای القایی غرب مانند «عفو عمومی»، «رفع حصر» ، «حذف نظارت استصوابی»، «انتخابات آزاد»، «بازگشت نظامیان به پادگانها و «تغییر پارادایم» چیزی غیر از تضعیف ساختارهای امنیتساز و قانونی کشور است. در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران با ابعاد گستردهای از جنگ شناختی رو به رو شده و جامعه نیازمند حفظ انسجام درونی برای دفاع در برابر دشمن بیرونی است، جریانی در داخل کشور با پمپاژ یک بمب زهرآگین از پیشنهادات ضدامنیتی، پازل ائتلاف خارجی را تکمیل میکند و با عجز و لابه و اظهار ضعف فراوان درباره اوضاع ایران پس از دفاع مقدس 12 روزه، بیانیه صادر می کند. آیا چنین اظهاراتی جز خدمت به پروژه امنیتی دشمن چیز دیگری می تواند باشد؟ آیا این صداها، تکرار همان فهرست دیکتهشده آمریکا و اسرائیل نیست و دشمن را نسبت به دستیابی به اهداف ناکامماندهاش امیدوار نمیکند. و از عجایب روزگار این است که جریانی این بیانیه ها را صادر می کند که خود از عاملان اصلی وضعیت کنونی کشور پس از چهار دهه مدیریت در دولتهای مختلف است، به جای عذرخواهی و شرمساری، با پررویی در حال ارائه نسخههای شکستخورده تسلیم به ملت ایران است.
9) به نظر می رسد تسلیم نامه «جبهه اصلاحات» و اظهارات روحانی، ظریف، میرحسین موسوی و نامه 180 اقتصاد دان، محصول یک خط فکری مشترک و احتمالاً یک «ستاد هماهنگی گفتمانی» است. نظر شما در این زمینه چیست؟
بلی! اگر دقت شود، «همخوانی قابل توجه» در ادبیات، لحن و محورهای بحرانآفریـن این تسلیم نامه با اظهارات پیشین چهره هایی چون محمد خاتمی، محمدجواد ظریف، میرحسین موسوی و نامه موسوم به ۱۸۰ اقتصاددان، کاملاً دیده می شود. و این نشان می دهد که این تسلیم نامه، محصول یک خط فکری واحد است که سال هاست در گعده های ولنجک، دورهمی جماران، انجمن سایه زعفرانیه و حلقههای کیان و آیین دنبال می شود. و البته جزئیات افشاشده از فرآیند نگارش این بیانیه، این هماهنگی را تایید میکند. بر اساس گزارش یک منبع آگاه نزدیک به حلقههای اصلاحطلب، تصویب نهایی این بیانیه در یک فرآیند دو مرحلهای صورت گرفته است. در یک جلسه حضوری، نمایندگان احزابی چون «ندای ایرانیان» و «اعتماد ملی» به همراه چند عضو حقیقی، با محتوای کلی بیانیه مخالفت کرده و در نهایت از رأیگیری انصراف دادهاند. متعاقباً، نشست دیگری به صورت مجازی در یکی از شبکههای اجتماعی برگزار شده که در آن متن نهایی با ۳۸ رأی موافق به تصویب رسیده است. همچنین این منبع تأکید کرده که پیشنویس این بیانیه توسط «کمیته سیاسی جبهه اصلاحات» تدوین شده که ریاست آن بر عهده ابراهیم اصغرزاده است. بر اساس این گزارش، محوریت اصلی در نگارش این بیانیه با افرادی چون: ابراهیم اصغرزاده، علی شکوریراد، فخرالسادات محتشمیپور (همسر سعید حجاریان)، سعید شریعتی و جواد امام بوده است که همگی از افراد نزدیک به محمد خاتمی محسوب میشوند. نکته حائز اهمیت دیگر، نقش کلیدی جواد امام، عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و مدیرعامل بنیاد باران (وابسته به خاتمی) ذکر شده است. علیرغم اینکه آذر منصوری به عنوان رئیس رسمی جبهه اصلاحات معرفی شده، اما گفته میشود تصمیمگیریهای اصلی در چنین مواردی با عاملیت جواد امام صورت میگیرد. این افشاگریها نشان میدهد که این بیانیه تصادفی نبوده و محصول یک برنامهریزی و هماهنگی دقیق در درون حلقههای خاصی از جریان اصلاحات است که سعی در جهتدهی به گفتمان عمومی و ایجاد فضای روانی مورد نظر خود دارند.
10) با توجه به محتوای اظهارات این جریان داخلی و بیانیه اخیر، یک نوع «همخوانی غیرقابل انکاری» بین گفتمان جریان موسوم به «ملیگرای سکولار» در داخل ایران و تولیدات رسانهای و تبلیغاتی دشمنان خارجی بهویژه «موساد» و «بنیامین نتانیاهو» دیده می شود. نظر شما در این زمینه چیست؟
با استناد به محتوای بیانیهها و اظهارات اخیر این جریان داخلی، به سه دلیل عمده، این هماهنگی دیده می شود: دلیل اول؛ همخوانی محتوایی است: مضامین مطرحشده در این اظهارات، از جمله «القای فوریت ملی»، «تخریب نهادهای انقلابی» و «دعوت به محدودیت نیروهای مسلح»، بهطور مشخصی با ادبیات رسانهای موساد و نتانیاهو همخوانی دارد و بهمنزله «صدای دشمن متجاوز در قلب تهران» است. دلیل دوم؛ همزمانی تحرکات است: همزمانی فشارهای خارجی با تحرکات سیاسی این جریان داخلی، نشانهای از یک «پازل هماهنگ» است. دلیل سوم؛ پاسخ به فراخوان دشمن است: با توجه به سخنان اخیر نتانیاهو که در آن مردم ایران را به حضور در خیابانها برای براندازی دعوت کرد، آیا اقدامات این جریان داخلی، پاسخی عملی به این فراخوان نیست. حال با توجه به دلایل سه گانه فوق و شواهد متقن دیگر، «جریان ملیگرای سکولار» با هفت روش، تولید محتوای دشمن را در داخل ایران پیگیری میکند: 1-ترسآفرینی: تاکید مکرر بر تهدیدهای روانی، اجتماعی و اقتصادی. دقیقا مشابه رویکرد نتانیاهو برای ایجاد اضطراب جمعی و تهدید مردم ایران 2- تخریب نهادهای دفاعی: تمرکز بر تخریب نهادهای انقلابی و فشار برای خروج نیروهای نظامی از سیاست و اقتصاد. همان خطی است که نتانیاهو علیه سپاه و قدرت دفاعی ایران دنبال میکند. 3- مشروعیتبخشی به نفوذ: تاکید بر آشتی ملی و دعوت به انتخابات آزاد و اصلاحات داخلی. همان پروژه نرم موساد برای مشروعیتبخشی به مهرههای نفوذی خود در داخل کشور است. 4- توقف برنامه هستهای: پیشنهاد تعلیق غنیسازی و مذاکره مستقیم با آمریکا. عیناً مطابق خواست واشنگتن و تلآویو است. 5- برچسبزنی مشابه: استفاده از برچسب و اصطلاحاتی مانند «تهدیدکننده صلح»، که ایران را در معرض تحریم و مشروعیت جنگ قرار میدهد. دقیقا مشابه استراتژی رسانهای نتانیاهو در افکار عمومی جهانی است. 6- دیپلماسی نمایشی: تاکید بر بهکارگیری دیپلماسی منطقهای برای (بهبود تصویر ایران). همان قالب تبلیغاتی نتانیاهو برای مشروعیتبخشی به نفوذ است. 7- تفرقهافکنی: به وسیله ایجاد شکاف داخلی و تضعیف اعتماد ملی با بزرگنمایی ناترازیهای جعلی، برای تخریب روان جامعه.
11) به نظر شما همه اصلاح طلبان معتقد به متن این تسلیم نامه هستند یا نه؟
من نمی توانم قضاوت قطعی داشته باشم. اما این «تسلیمنامه» به نام «جبهه اصلاحات» منتشر شده، متن این تسلیم نامه آنچنان وقیح و شرم آور است که حتی موجب شده برخی از گروههای شناختهشده در اردوگاه اصلاحات، مانند «حزب ندای ایرانیان»، به صورت عمومی آن را رد کنند. حال این واکنش اعتقادی و باور قلبی آنهاست یا صوری و سیاسی است، نمی دانم. اما این واکنش، این پرسش را به وجود آورده که آیا سایر احزاب و شخصیتهای اصلی جریان اصلاحات نیز چنین موضعی خواهند داشت یا سکوت آنها به معنای تأیید محتوای بیانیه تعبیر خواهد شد. لذا ضروری است بزرگان اصلاحات نسبت خود را با این تسلیم نامه روشن کنند؛ زیرا سکوت در برابر چنین رویکردی میتواند تمامیت این جریان سیاسی را در موقعیت تعارض با امنیت ملی قرار دهد. چون این تسلیم نامه، سند خیانت به ملتی است که هنوز زخمهای فریبخوردگیهای گذشته را التیام نداده است؛ چون همگان دیدند که رژیم غاصب صهیونیستی و ارباب آمریکایی او، نه زبان مذاکره می فهمد و نه با گفتمان تنش زدایی دست از خباثت خود بر می دارد؛ در میانه مذاکره حمله نظامی می کند و بر خلاف همه قوانین بین المللی تأسیسات هسته ای را هدف قرار می دهد. این جریان با خوشباوری ابلهانه، به جای عذرخواهی و شرمساری، با پررویی تمام دوباره نسخه تسلیم برای کشور میپیچند. اکنون نگاهها به سوی سایر احزاب و چهرههای شاخص اصلاحطلب است تا نسبت خود را با این سند به طور شفاف روشن کنند.
12) تکلیف دولت پزشکیان نسبت به جریان ملی گرای سکولار و نسخهنویس تسلیم، چیست؟
من معتقدم هر مقام سیاسی که تا به حال خود را متعلق و مرتبط به این جبهه منحرف سیاسی میدانسته، اگر به صراحت از نام و مشی و طریق و تفکر ایشان برائت نجوید، قطعا نباید جایی در ارکان و اجزای قدرت و مسئولیت ها در نظام جمهوری اسلامی داشته باشد؛ چرا که نویسندگان و حامیان این تسلیم نامه، شمشیر را از رو بستند و کمر به براندازی و فرو پاشی داخلی بستند و طغیان و رویگردانی شان از خط مستقیم انقلاب هویدا شد و صدای نفاق 40 ساله شان آشکار شد و خیلی زود نفاق از زیر پوشش وفاق سر درآورد. لذا این دولت، باید به طور قاطع «تکلیف خود» را با این جریان مشخص کند. شتر سواری دولادولا نمی شود؛ دادن شعار وفاق و محکوم کردن دوقطبی از یک سو، و استفاده از افراد همین جریان سکولار در پستهای کلیدی از سوی دیگر. دولت آقای پزشکیان و تمامی اعضای آن، از معاون اول رئیسجمهور تا وزرا و استانداران، باید به صورت شفاف و صادقانه موضع خود را در قبال این جریان «نسخه نویس تسلیم» روشن کنند، زیرا ادامه این وضعیت دیگر برای مردم ایران و خانواده های شهدا قابل قبول نیست. 1- جریانی که در ظاهر بر ضرورت صلح و همگرایی تأکید میکند، در باطن در پی عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی است. 2- جریانی که صراحتاً از تعلیق غنیسازی سخن میگوید و آشکارا خط قرمز امنیت ملی را نشانه گرفته است. 3- جریانی که با نوشتن این تسلیم نامه نشان داد عملاً همراستا با خطوط تبلیغاتی رسانههایی چون «اینترنشنال» و «موساد» عمل کرده که مأموریتشان دو قطبیسازی جامعه ایران است. 4- جریانی که با پیشنهاد تسلیم در مقابل خواسته های آمریکا و دست کشیدن از برخی تکالیف دینی و منافع ملی و با نادیده انگاشتن وحدت و انسجام ملی حول محور رهبری معظم، سعی بر ماهی گرفتن از آب گل آلودی کرده اند که خود، در دولت های مختلف (هاشمی، خاتمی و روحانی)، عامل اصلی آن بوده اند و با سیاست های غلط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در ایجاد تنگناهای کشور دخالت داشته اند. 5- جریانی که اگر ذرهای غیرت و عقل در این جریان بود، به جای این ذلتنامهنویسی، توبه میکردند و به فکر تقویت توان داخلی و مقاومت در برابر فشارهای خارجی میافتادند. اما ظاهراً برای این عده، تنها راه نجات، خزیدن زیر پرچم امریکا و گدایی از دشمن است، حتی اگر به قیمت نابودی کامل منافع ملی تمام شود.
13) تکلیف مردم ایران نسبت به فضاسازی جریان ملی گرای سکولار داخلی و نسخهنویس تسلیم، چیست؟
بحمدالله جنگ ۱۲ روزه اخیر، بار دیگر چهره واقعی جریان غربگرای سکولار را که طی سه دهه با دو حربه: «انقلابیهراسی» و «القای واهی مذاکره به عنوان مانع جنگ» افکار عمومی را هدف قرار داده بود، آشکار کرد. این فریبکاریها به وحدت ملی، انسجام اجتماعی، ایمان و باورهای مردم ضربه زده و امید را به یأس و اعتماد به نظام را به بیانگیزگی و ملت را گمراه کرد، جنگ ۱۲ روزه، نقاب از چهره این جریان برداشته و وحدت ملی حول محور مقاومت و ولایت را به اوج رساند و نشان داد که امنیت و عزت ایران در گرو مقاومت و ولایتمداری است. لذا امروز، جریان ملی گرای سکولار با بیانیههای چندلایه و مواضع همسو با دشمن، در تلاش برای بازگشت به گذشتهای است که دیگر جایگاهی در حافظه ملت ندارد. ملت ما دیگر فریب شعارهای مذاکرهمحور و انقلابیهراسی را نخواهد خورد و با تکیه بر وحدت، ایمان و بصیرت ملی، مسیر عزت و پیشرفت را ان شاء الله با قدرت ادامه خواهد داد و اجازه نمی دهد فتنهگران با اسم رمزهای جدید، جدول دشمن را تکمیل کنند. راه آینده، راه مقاومت و اعتماد به ولایت است؛ راهی که ملت ایران با آگاهی و افتخار در آن گام نهاده است. بعون الله تعالی.
ارسال نظرات