روحانیت در قاب تصویر؛ از کلیشه تا واقعیت روزمره
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در سالهایی سریالهای تلویزیونی در پی شخصیتپردازی برخی از قشرهای مردمی همچون جامعه طلاب بودند تا بتوانند آنها را از بطن جامعه بیرون آورند و در قالب آثار هنری، چهرهای تازه از آنها به نمایش بگذارند. روحانیون از جمله گروههایی بودند که معمولا کارگردانان به سبب حاشیهسازیها، کمتر به سراغ آنها میرفتند و شاید در حد چند سکانس و نقشهای فرعی باقی میماندند؛ نقشهایی که گاه به جای شبیهسازی حقیقی به این قشر از مردم، بیشتر بوی کلیشههای مرسوم را میداد.
«مارمولک» اثر کمال تبریزی در سینما، شاید سرمنشایی بود برای آن که نگاههای جدید و تازهای برای ورود به دنیای این قشر ایجاد شود و فیلمنامهنویسان از دریچهای منحصر به فرد به دنیای آنان بنگرند. تا پیش از این طلاب و روحانیون در سینما و تلویزیون هالهای از تقدس داشتند و به همین روال، بعضا در قامت افراد نصیحتگو و بیدغدغه ظاهر میشدند. شکستن کلیشههای رایج جسارتی میخواست که در مارمولک اتفاق افتاد و پس از آن در سایر آثار سینمایی همچون «طلا و مس» و «فرشتهها با هم میآیند»، نگاره روحانی بدون مشکل شکسته شد و چهرهای تازه پدید آمد.

انگار دوربین تصمیم گرفت کمی نزدیکتر شود؛ آنقدر نزدیک که از پس عمامه و عبا، صورت انسانی طلبهها را هم ببیند. دیگر آن تصویر یکخطی روحانی همیشه درست کمتر به کار میآمد. سینما تصمیم گرفت نشان دهد که طلبهها هم مثل هر انسان دیگری میان درس و زندگی، میان اعتماد مردم و تردیدهای درونی، راهی پرفرازونشیب را طی میکنند. به شکلی که حتی نگاههای مردمی نسبت به این قشر حقیقیتر و مثبت انگاشته شد.
در تلویزیون کمی عبور از این کلیشه و نزدیک شدن به روایتهای واقعی زمان برد و بعضا جامعه روحانیون در آثار نمایشی یا در محوریت نبودند یا با نگاههای سنتی و انتظارات از شخصیتپردازی آنها، همچون یک کاراکتر کلیشهای در فیلمنامهها باقی ماندند. با این حال در چند سال گذشته و از دهه 90 به بعد، سیر شخصیتپردازی قشر طلبه هم دچار تغییر و تحولاتی شد و بیش از آن که دنبالهرو کاراکترهای گذشته باشد، پای روایتهای جدیدی را همچون سینما به تلویزیون باز کرد.
اگر سریالهای تاریخی که شخصیتهای روحانی نقش موثر در آن داشتند را کنار بگذاریم، ملودرامهای تلویزیونی بخش دیگری است که توانست در شکلدهی به روایتهای حول محور روحانیون نقش موثری ایفا کند. این تغییر نگاه فرصتی فراهم کرد تا شخصیتپردازی طلبهها از مرز کلیشه عبور کند و به روایتهایی نزدیک شود که هم برای مخاطب باورپذیرتر و هم برای قصهگو الهامبخشتر است.
سریالهایی چون «پردهنشین»، «سر دلبران» و ... از جمله تولیداتی بودند که با نگاههایی متمایز در قالب یک داستان دراماتیک به شخصیتهای پردازی قشر طلبه پرداختند. در این روایتها روحانیون صرفا موعظهگر نیستند و حول محور یک داستان، مشکلات و مسائل آنها و کشمکش با اطرافیان روایت میشود. در این میان «پردهنشین» با فیلمنامهای تازه، دریچهای جدید به مقوله روحانیت در کنار یک داستان کلی باز و کارکرد دین در زندگی روزمره را به شکل جدی روایت کرد.
این نمونه موفق سبب شد تا از این پس انتظار از سریالهایی با محوریت روحانیت به گونهای واقعی و در ژانرهای دراماتیک و ملودرام شکل بگیرد تا در مسیر شکستن کلیشههای رایج گام بردارد. بعد از مدتی وقفه، اخیرا چند سریال دیگر با مرکزیت طلبهها با عنوان «مشاور»، «مرهم» و «میراث» به پخش از آنتن رسیدند. «مرهم» سوژهای متفاوت را در پیش گرفت و در کنار روایت کلی خود که بیشتر زنانه بود، طلبهای را نشان داد که به اتهام اختلاس به زندان میافتد و ماجراهایی شکل میگیرد.

در کنار آن سریال «مشاور» هرچند که به صورت اپیزودیک بود، باز هم به روال روایتهای کلیشهای از روحانیت اکتفا کرد و نتوانست ماجرای متفاوتی را به مخاطب نشان دهد. در حال حاضر نیز سریال «میراث» با وجود داستان متفاوت خود که در برگیرنده به ارث رسیدن یک کارخانه به طلبهای جوان است، در دیالوگ، فیلمنامه و نحوه شخصیتپردازی روحانیت ناکام مانده است و در سکانسهایی به همان کلیشههای مرسوم مراجعه میکند و ظاهری کاریکاتوری به خود میگیرد.
در حقیقت آن چه که از آثار جدید حول محور قشر طلبه برمیآید و پیداست، تصویری کارتپستالی است که روایت آن بهجای آن که وجههای جدید و منحصربهفرد را نشان دهد، در دام کلیشه افتاده است؛ بهگونهای که میتواند منجر به روایتی برعکس از هدف موردنظر در پرداخت به چهره روحانیت شود. درحالیکه در سالهای پیش سریال پردهنشین با خط روایت صحیح و دراماتیک خود، بهجای پرداخت به کلیشههای مرسوم، تصویری حقیقی و منطبق با جامعه روحانیت با طعم داستانی از جنس روزمره را به نمایش گذاشت.

در نهایت آنچه از دل این مسیر پرپیچوخم برمیآید آن است که مخاطب امروز تشنه روایتهایی تازه، انسانی و رها از کلیشه درباره روحانیت است. تجربههای موفق نشان داد هر بار که دوربین بدون پیش داوری، با دقت و صداقت به زندگی طلاب نزدیک شده نتیجه نه تنها قابل قبول، بلکه اثرگذارتر بوده است. مخاطب پشت این لباس، انسانی را میجوید که دغدغه دارد، اشتباه میکند و حتی تصمیمهای دشوار میگیرد.