۲۴ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۷
کد خبر: ۸۰۰۴۱۰
حجت‌الاسلام حسن‌بیگی تشریح کرد؛

وحدت‌سازی در مدیریت بحران از امام خمینی تا رهبر معظم انقلاب

وحدت‌سازی در مدیریت بحران از امام خمینی تا رهبر معظم انقلاب
استاد حوزه علمیه و دانشگاه با اشاره به شباهت‌های مدیریت بحران در رهبری امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب، تأکید کرد که اتکای به مردم، عقلانیت راهبردی و حفظ وحدت ملی، محور مشترک تصمیم‌گیری‌ها در شرایط بحرانی بوده است.

اشاره: بررسی تطبیقی مدیریت بحران در اندیشه و عملکرد حضرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب نشان می‌دهد که علی‌رغم تفاوت‌های جدی در شرایط تاریخی و اجتماعی یک خط فکری و راهبردی واحد بر تصمیم‌گیری‌های هر دو حاکم بوده است. اتکای هم‌زمان بر مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی، قاطعیت همراه با انعطاف، پایبندی به اصول ثابت در کنار تغییر هوشمندانه تاکتیک‌ها و اعتماد به ظرفیت‌های داخلی از مهم‌ترین مشترکات این دو دوره به شمار می‌آید. در دوران امام، بحران‌ها بیشتر در قالب انقلاب و جنگ سخت بروز داشت و پاسخ‌ها رنگ و بوی بسیج توده‌ای و انقلابی داشت، اما در دوره رهبر معظم انقلاب با پیچیده‌تر شدن محیط داخلی و بین‌المللی، مدیریت بحران به سمت عقلانیت راهبردی، صبر استراتژیک و حکمرانی چندلایه حرکت کرده است. تجربه جنگ ۱۲ روزه نیز نشان داد که رهبری هوشمندانه می‌تواند بحران را به فرصتی برای تقویت وحدت ملی و انسجام محور مقاومت تبدیل کند.

در همین زمینهخبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا  گفت‌وگویی با حجت الاسلام محمدرضا حسن بیگی استاد حوزه علمیه و دانشگاه انجام داده که مشروح آن در ادامه تقدیم خوانندگان گرامی می شود:

رسا ـ شباهت‌ها مدیریت بحران امام خمینی و رهبر معظم انقلاب در چه مواردی است؟

برای روشن‌تر شدن بحث، پاسخ را می‌توان در دو بخش ارائه کرد: بخش نخست به شباهت‌های اصلی در مدیریت بحران و بخش دوم به نقش شرایط تاریخی و اجتماعی در نوع تصمیم‌گیری‌ها می‌پردازد.

در بخش شباهت‌های اساسی در مدیریت بحران، نخستین شباهت مهم، اتکای هم‌زمان بر مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی است. هر دو رهبر، جایگاه رهبری را صرفاً مبتنی بر مقبولیت صوری نمی‌دانند بلکه آن را پیوندی میان مشروعیت دینی و حضور فعال مردم تعریف می‌کنند. در بحران‌ها مردم همواره محور تصمیم‌ها بوده‌اند. نمونه‌های روشن آن در دوران حضرت امام، همه‌پرسی‌های متعدد درباره جمهوری اسلامی و قانون اساسی است که با تأکید بر مشارکت عمومی انجام شد. در دوران رهبری رهبر معظم انقلاب نیز بسیج عمومی مردم در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و امنیتی به‌وضوح دیده می‌شود. در هر دو دوره مردم نه تماشاگر بلکه بازیگر اصلی صحنه بوده‌اند.

دومین شباهت قاطعیت همراه با انعطاف‌پذیری است. تصمیم‌ها در هر دو دوره از اقتدار و صلابت برخوردار بوده اما این اقتدار هرگز به جمود، خشکی یا تصمیم‌گیری‌های متعصبانه منجر نشده است. تصمیم‌ها نه احساسی بلکه مبتنی بر مصلحت کلان نظام اتخاذ شده‌اند. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی حضرت امام نمونه‌ای بارز از این عقلانیت انعطاف‌پذیر است. در دوران رهبر معظم انقلاب در کنار ایستادگی اصولی در برابر دشمن، مفهوم «نرمش قهرمانانه» و مدیریت هوشمندانه پرونده هسته‌ای، نمونه‌ای از همین رویکرد است.

سومین شباهت، پایبندی به اصول ثابت در کنار تغییر تاکتیک‌ها است. اصولی همچون استقلال کشور، اسلامیت نظام، مقابله با سلطه‌طلبی و استکبار جهانی از ابتدا تاکنون تغییرناپذیر بوده‌اند. اما شیوه تحقق این اصول، متناسب با اقتضائات زمان، دچار تحول شده است. در دوران مختلف، نوع مواجهه با دشمن از جنگ مستقیم به جنگ نیابتی و سپس به جنگ ترکیبی تغییر یافته، بی‌آنکه اصول بنیادین دچار خدشه شود.

چهارمین شباهت اعتماد عمیق به نیروهای داخلی و ظرفیت‌های بومی است. حضرت امام با تکیه بر جوانان انقلابی و نیروهای مردمی، دفاع مقدس را مدیریت کردند و نسلی را تربیت نمودند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، بزرگ‌ترین دستاورد انقلاب اسلامی بودند. در دوران رهبر معظم انقلاب نیز میدان دادن به نسل‌های جدید در عرصه‌های علمی، فناورانه و دفاعی ادامه همان مسیر است.

پنجمین شباهت مدیریت تدریجی و صبورانه بحران‌ها است. در هر دو دوره پرهیز از تصمیم‌های شتاب‌زده و برخوردهای هیجانی کاملاً مشهود است. بحران‌ها با سعه‌صدر، عقلانیت و در یک روند تدریجی مدیریت شده‌اند. بسیاری از تهدیدها از جمله تحریم‌ها، نه‌تنها نظام را متوقف نکرده بلکه به فرصت‌هایی برای رشد، خودکفایی علمی و توانمندی دفاعی تبدیل شده‌اند.

رسا ـ چطور شرایط تاریخی و اجتماعی هر دوره روی تصمیم‌گیری‌های آنها تاثیر گذاشته است؟

در دوره رهبری حضرت امام خمینی(ره)، یعنی از دهه ۴۰ تا دهه ۶۰ کشور با شرایطی کاملاً خاص روبه‌رو بود: انقلابی تازه‌پیروز، فروپاشی ساختارهای پیشین، ضعف نهادهای اجرایی و وقوع یک جنگ تمام‌عیار. این شرایط موجب شد تصمیم‌گیری‌ها رنگ و بوی انقلابی صریح، بسیج عمومی و اقدامات بزرگ و تاریخی به خود بگیرد؛ از حذف نظام سلطنت گرفته تا اداره جنگ و تثبیت اصل انقلاب. همچنین گفتمان سیاسی آن دوره، ساده و قابل فهم برای توده‌های مردم طراحی می‌شد تا ارتباط مستقیم با عموم جامعه برقرار شود.

در مقابل، دوران رهبری رهبر معظم انقلاب از دهه ۷۰ تاکنون با ویژگی‌های متفاوتی همراه است: تثبیت نسبی نظام، پیچیدگی روابط بین‌الملل، گسترش جنگ نرم، اقتصادی و رسانه‌ای، و شکل‌گیری جامعه‌ای متکثر و مطالبه‌گر. این شرایط، تصمیم‌گیری‌ها را به سمت عقلانیت راهبردی سوق داده است؛ عقلانیتی که دوست و دشمن، داخلی و خارجی بر آن اذعان دارند.

در این دوره صبر استراتژیک و مدیریت چندلایه بحران‌ها نقش برجسته‌ای پیدا کرده است. حوادثی مانند وقایع ۷۸، ۸۸، ناآرامی‌های اقتصادی و اجتماعی، با همین رویکرد چندبعدی و عمیق مدیریت شده‌اند. علاوه بر این استفاده از مفاهیم نوین همچون «جنگ ترکیبی»، «جهاد تبیین»، «اقتصاد مقاومتی» و «نرمش قهرمانانه» نشان‌دهنده به‌روزرسانی گفتمان انقلابی متناسب با شرایط جدید است.

اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم در دوران حضرت امام بحران‌های اصلی در قالب انقلاب و جنگ سخت بروز داشت اما در دوران رهبر معظم انقلاب شکل بحران‌ها به جنگ نرم و ترکیبی تغییر یافته است. سبک رهبری حضرت امام بیشتر مبتنی بر کاریزمای انقلابی و بسیج توده‌ای بود، در حالی که در دوران رهبر معظم انقلاب این ویژگی‌ها با حکمرانی راهبردی، شبکه نخبگانی و نگاه تمدنی تکمیل شده است. افق نگاه حضرت امام حفظ و تثبیت انقلاب نوپا بود و افق نگاه حضرت آقا، تداوم، پیشرفت و تمدن‌سازی اسلامی است.

در نهایت نقطه اشتراک اساسی این دو رهبر بزرگ آن است که هر دو بحران را نه تهدیدی صرف بلکه میدانی برای آزمون، رشد و تعالی نظام اسلامی می‌دانند. تفاوت‌ها نیز نه ناشی از اختلاف مبانی بلکه محصول تغییر زمانه و شرایط تاریخی است؛ چرا که در اصول فکری و مبانی اساسی، هر دو بزرگوار هم‌نظر و هم‌مسیر بوده‌اند.

رسا ـ رهبر معظم انقلاب در دوران حساس جنگ 12 روزه با چه روش‌ها و اقداماتی توانستند وحدت و اتحاد ملی و بین گروه‌های مقاومت را حفظ و تقویت کنند؟

برای پاسخ دقیق به این پرسش ابتدا باید توجه داشت که وقتی از جنگ سخن گفته می‌شود، معمولاً منظور مقطعی کوتاه، بسیار حساس و تعیین‌کننده از درگیری مستقیم یا نیمه‌مستقیم جبهه مقاومت با رژیم صهیونیستی است؛ مقطعی که هم‌زمان با تهدید گسترش درگیری در سطح منطقه، فشار سنگین رسانه‌ای و احتمال بروز شکاف‌ها و تنش‌های داخلی همراه بوده است. در چنین شرایطی، نقش رهبر معظم انقلاب را نباید صرفاً در قالب مدیریت نظامی یا امنیتی تفسیر کرد، زیرا محدود کردن این نقش به سطح میدان، نادیده گرفتن راهبری کلان وحدتی است که در این مقطع حساس به‌صورت جدی رقم خورد. آنچه اتفاق افتاد، فراتر از مدیریت جنگ بود و باید آن را در چارچوب هدایت راهبردی انسجام داخلی و هماهنگی محور مقاومت تحلیل کرد.

اقدام محوری نخست ارتقای ماهیت جنگ از یک درگیری صرفاً نظامی به تقابلی هویتی میان حق و باطل و دفاع از کرامت، موجودیت و حیثیت امت اسلامی بود. با این چارچوب‌بندی مسئله جنگ از یک موضوع امنیتی محدود فراتر رفت و به یک دغدغه مشترک و فراگیر تبدیل شد. نتیجه این رویکرد آن بود که اختلافات قومی، مذهبی، سیاسی و نزاع‌های داخلی که معمولاً در چنین بزنگاه‌هایی برجسته می‌شوند، به حاشیه رانده شدند و جامعه حول یک محور مشترک شکل گرفت. افزون بر این گروه‌های مقاومت در سطوح مختلف داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی با وجود تفاوت‌های جغرافیایی و هویتی ذیل هدفی واحد تعریف شدند و مسئله فلسطین و مقابله با تجاوز، به نقطه‌ای اجماعی و وحدت‌آفرین بدل گردید.

در گام بعد تفکیک دقیق دشمن اصلی از اختلافات فرعی به‌عنوان یک اصل راهبردی مورد تأکید مستمر قرار گرفت. رهبر معظم انقلاب بارها تصریح کردند که اختلاف‌نظرها امری طبیعی است، اما نباید موجب غفلت از دشمن واقعی شود. تداوم این پیام موجب شد از شکل‌گیری دوقطبی‌های مخرب در داخل کشور جلوگیری شود، اختلافات میان گروه‌های مقاومت مهار گردد و تلاش دشمن برای ایجاد شکاف در محور مقاومت تا حد زیادی خنثی شود. این همگرایی و اجماع، نتیجه هدایت مستمر و زمینه‌سازی‌های قبلی نیز بود که در این مقطع به‌وضوح ثمر داد.

از سوی دیگر وحدت صرفاً در سطح شعار باقی نماند بلکه با مدیریت هم‌زمان میدان مقاومت و دیپلماسی و پیام رسانه‌ای واحد، در عمل تحقق یافت. انسجام عملیاتی جبهه مقاومت، در کنار هماهنگی سیاسی و رسانه‌ای به‌گونه‌ای هدایت شد که همه بازیگران از یک خط کلی تبعیت کنند و از اقدامات هیجانی یا واگرایانه پرهیز شود. پیامد این رویکرد، انتقال یک پیام منسجم و واحد به افکار عمومی منطقه و جهان و تقویت بازدارندگی سیاسی و روانی محور مقاومت بود.

هم‌زمان با این اقدامات، پرهیز آگاهانه از ورود به نزاع‌ها و رقابت‌های جناحی داخلی نقش مهمی در حفظ انسجام ایفا کرد. در حساس‌ترین شرایط، مواضع رهبری کاملاً ملی، فراگیر و فراجناحی بود و معیار اصلی، منافع ملی و مصالح امت اسلامی قرار گرفت، نه رقابت‌های سیاسی کوتاه‌مدت. همین رویکرد سبب شد حتی جریان‌های منتقد نیز در برابر تهدید خارجی موضعی مشترک اتخاذ کنند و در نتیجه، سرمایه اجتماعی نظام تقویت و انسجام داخلی به‌صورت ملموس افزایش یابد.

در کنار این موارد به‌جای تحریک احساسات زودگذر و شعارهای هیجانی، بر آرامش، اطمینان، صبر راهبردی و امید واقع‌بینانه تأکید شد. تلاش شد نه صحنه نبرد بزرگ‌نمایی شود و نه کوچک‌نمایی، تا جامعه دچار اضطراب، سردرگمی یا تفرقه نشود. حاصل این رویکرد شکل‌گیری نوعی سکینه و آرامش جمعی، پرهیز جبهه مقاومت از تصمیم‌های شتاب‌زده و جلوگیری از بروز بحران‌های گسترده و کنترل‌ناپذیر منطقه‌ای بود؛ امری که وحدتی پایدار، عقلانی و مبتنی بر آگاهی را به همراه داشت.

در نهایت جایگاه رهبری به‌عنوان مرجع فکری، معنوی و راهبردی محور مقاومت و ایفای نقشی پدرانه و فراملی، تأثیر عمیقی در مدیریت این فضا داشت. رهبر معظم انقلاب نه صرفاً به‌عنوان رهبر یک کشور بلکه در جایگاه پدری فرزانه برای مجموعه‌ای گسترده و متنوع از نیروهای مقاومت عمل کردند. این نگاه سبب شد هیچ‌یک از گروه‌ها احساس تحمیل یا سلطه نداشته باشند، اعتماد متقابل حفظ شود و وحدت نه بر پایه اجبار بلکه بر اساس اقناع، باور مشترک و عقلانیت شکل بگیرد.

در جمع‌بندی می‌توان گفت رهبر معظم انقلاب در این مقطع حساس با ایجاد چارچوب مشترک مبتنی بر دشمن و هدف واحد، اتخاذ رفتار سیاسی آرامش‌بخش و فراجناحی و راهبری هوشمندانه و هم‌زمان میدان، دیپلماسی و افکار عمومی توانستند وحدت را نه‌تنها حفظ کنند بلکه آن را به سرمایه‌ای راهبردی و ماندگار برای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت تبدیل نمایند.

ارسال نظرات