اخلاق معاشرت (18)؛
شکیبایی بر تنگدستی همراه با عزت، زیباتر از ثروتمندی با ذلت است
خبرگزاری رسا ـ حجتالاسلام جواد محدثی در کتاب اخلاق معاشرت مینویسد: اگر میخواهی عزت دنیا را داشته باشی، طمع از آنچه در دستدیگران است، قطع کن؛ همانا پیامبران و صدیقان، به هر چه رسیدهاند، در سایه همین قطع طمع بوده است.»
به گزارش خبرگزاری رسا، حجتالاسلام جواد محدثی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی، در کتاب«اخلاق معاشرت» مجموعهای از رهنمودهای اخلاق دینی در معاشرت با دیگران را ارائه کرده است.
بر اساس این گزارش، در بخشی از این کتاب با عنوان«بندگی و آزادگی » میخوانیم:
گاهی مرزهای اخلاقی در معاشرت، آشفته میشود. افراد، به نامخضوع و تواضع، در دام ذلت و حقارت میافتند، و به نام وقار و عزت، گرفتار تکبر و خود برتر بینی میشوند. ازاینرو شناختن این مرزها و تشخیص جایگاه هر یک از صفات، مهم است.
عزت و منت
بندگی، بد است، اما در برابر خداوند نیکوست.
آزادی، مقدس و مطلوب است، اما نسبتبه خدا و حریم بندگی، عبودیت و فرمان برداری قداست دارد.
خضوع، ناپسند است، لیکن در برابر آفریدگار و اولیاء خدا و صالحان شایسته، پسندیده است.
خود را حقیر دیدن، نشانه ضعف روح است، اما در برابر خدای هستی، انسان را به عظمت میرساند و بزرگی و عزت را در سایهعبودیت فراهم میآورد.
تواضع، پسندیده است، اما حاجت نزد دونان بردن و ملتمسانه بار منت نامردان را کشیدن، بسیار زشت و حقارتآمیز است.
این نکته بدان جهت گفته میشود تا کسی به اشتباه مپندارد که برای عزت و سربلندی، باید از خضوع و خاکساری و فروتنی گذشت، حتی در پیشگاه خدای متعال! که در این قلمرو، هر که بندهتر و خاضعتر باشد و دست نیازش گشودهتر، مقربتر است و محبوبتر.
نزد خدا و در آستان ذوالجلال، باید سر فرود آورد و به نیاز خواهی پرداخت، چرا که بندگی درگاهش و اطاعت فرمانش و سجود در پیشگاهش در هر که تحقق پذیرد، از بار منت دیگران کشیدن و خواری و ذلت دونان را تحمل کردن نجات مییابد. به فرموده امام صادق (ع) :
«هر کس عزت بدون قوم و عشیره میخواهد، و هیبت و شکوه بدون سلطنت و حکومت میجوید و سرمایه و بینیازی بدون مال، پس باید از» ذلت معصیت به «عزت اطاعتخدا» منتقل شود. (1)
بنده خدا، خود را چنان عزیز و محترم میبیند که نیازی به تملق و کرنش در برابر فرومایگان نمیبیند و چنان خویش را با عظمت مییابد که حقارت نفس را به خاطر مسایل دنیوی نمیپذیرد و چنان خود را بهخاطر «بندگی خدا» شریف میشمارد که عزت خود را به این آسانی زیرا نمیگذارد. به قول اقبال لاهوری:
آدم از بیبصری بندگی آدم کرد.
گوهری داشت، ولی نذر قباد و جم کرد.
یعنی از خوی غلامی ز سگان پستتر است.
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد (2)
سرفرازی واقعی
تملقگویی و آزمندی و خصلت غلامی، گرچه ممکن است انسانرا به نان و نوایی برساند، ولی همراه آن آزادگی و استقلال و شرف، گاهی از دست میرود. از اینرو، فرزانگان همواره با قناعت و ساختنبر سختیها و تحمل محرومیتها، خود را گرفتار سلسله «منت دونان» نکردهاند. به گفته سعدی:
به نان خشک، قناعت کنیم و جامه دلق.
که بار محنتخود به، که بار منتخلق.
باز به گفته او:
کهن جامه خویش، پیراستن.
به از جامه عاریاتخواستن.
چرا که عاریه گرفتن و قرض خواستن و مدیون بودن نیز، گاهیهمراه با ذلت و خواری است و آزادگان تا این اندازه هم نمیخواهند زیر چنین باری قرار گیرند، تا چه رسد آنجا که دیگری بخواهد با کمکو مساعدت و بخشش، منت نهد و به رخ بکشد.
در حالات مرحوم سید رضی (گردآورنده نهجالبلاغه) آمده استکه خداوند، نوزادی به او کرامت فرمود. یکی از وزرای معاصر او هزار دینار در طبقی گذاشته به رسم هدیه نزد او فرستاد. سید آن را رد کرد و گفت: من از هیچ کس چیزی قبول نمیکنم. بار دیگر طبق را فرستاد کههدیه برای آن نوزاد است. باز هم رد کرد و گفت: کودکان ما هم چیزیقبول نمیکنند. بار سوم فرستاد و گفت: آن را به قابله بدهید. این بار همرد کرد و گفت: زنان ما را زنان بیگانه قابلگی نمیکنند بلکه قابله هم از زنان خودمان است و از کسی چیزی نمیپذیرد. گفت: نزد شما طلابیکه درس میخوانند، از آن آنان باشد. سید رضی گفت: طلاب همهحاضرند. هر که هر قدر میخواهد بردارد. تنها یکی یک دینار برداشت، آن هم به خاطر آنکه دیشب چون روغن برای چراغ لازمداشته و در خزانه سید بسته بوده، از بقال نسیه کرده، اکنون دینار را برداشته تا قرض خود را بدهد. سید از آن پس دستور داد کلید در آنخزانه را که وجوهات دینی در آن بود، در اختیار همه طلاب قرار دهند که هر وقتخواستند بردارند. (3)
این گونه سید رضی آنان را با مناعت طبع، بار آورده بود و خود و خاندانش نیز از عزت نفس برخوردار بودند و از کسی هدیه همنمیپذیرفتند، تا مبادا زیر بار منت آنان روند.
پروین اعتصامی میگوید:
چرخ و زمین بنده تدبیر توست.
بنده مشو درهم و دینار را.
همسر پرهیز نگردد طمع.
باهنر، انباز مکن عار را.
پروردگان مکتب الهی، گرسنگی همراه با عزت را بهتر از سیری ذلیلانه میدانند و زندگی مشقتبار اما همراه با شرافت و سرافرازی را برتر از رفاه و خوشی در سایه خواری میشمارند. حتی مرگ با عزتدر نظر آنان، بهتر از حیات با ذلت است. این تعلیم و گفته اولیاء خداست. شاگردان آنان نیز، چنانند که با تهیدستی و فشارهای اقتصادیو محرومیتهای معیشتی میسازند، بیآنکه ذلتپذیر باشند.
امام علی (ع) میفرماید:
«الصبر علی الفقر مع العز اجمل من الغنی مع الذل» ; (4)
شکیبایی بر تنگدستی همراه با عزت، زیباتر از ثروتمندی با ذلتاست.
و نیز سخن اوست که:
«الجوع خیر من ذل الخضوع» ; (5)
گرسنگی، بهتر از ذلتخضوع و کرنش پیش دیگران است.
انسان آزاده، گرسنگی میکشد و فقر را تحمل میکند، ولی دستطمع و نیاز، پیش این و آن دراز نمیکند.
آزادگی
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود.
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است.
لقمان حکیم به فرزندش چنین سفارش میکند:
«فرزندم! اگر میخواهی عزت دنیا را داشته باشی، طمع از آنچه در دستدیگران است، قطع کن. همانا پیامبران و صدیقان، به هر چه رسیدهاند، در سایههمین قطع طمع بوده است.» (6)
در شرح حال بزرگان علم و عمل، به نمونههای بزرگ و فراوانی برمیخوریم که هرگز حاضر نشدند عزت و کرامت خود را از دستبدهند و در گمنامی و بینشانی و در نهایت سختی به سر بردند، اما بهکسی رو نینداختند.
وقتی مرحوم شیخ آقابزرگ، با عسرت و تنگدستی روزگار به سرمیبرد، کسانی از مشاهیر که از حال او آگاه شدند، برای او مقرری بالایی منظور داشتند و ابلاغی به نام او به رایش فرستادند. او روی پاکت نوشت: «ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم.» و پاکت را با محتوایش پس فرستاد. این نیز نمونهای از وسعت نظر و غنای روحی و آزادگی فرزانگانی است که به مسند قناعت تکیه دادهاند در کشور فقر، سلطنت و حکومت دارند. به گفته صائب تبریزی:
آبی است آبرو، که نیاید به جوی باز.
از تشنگی بمیر و مریز آبروی خویش (7)
تا انسان طمع و آزمندی را از خود ریشهکن نکرده باشد، به چنینآزادگی نمیرسد و پیوسته ممکن است دنیاطلبی و مالدوستی، او را بهخواریهای بیشماری بکشاند:
من آبروی خود به کفی نان نمیدهم
من اختیار خویش به دونان نمیدهم
من یوسفم، اسیر زلیخا نمیشوم
در دست نفس شوم، گریبان نمیدهم
نکته سنجان ادیب، برای توجه دادن انسانها به این «استغنای روحی»، گاهی از تمثیل و حکایات از زبان حیوانات نیز بهره گرفتهاند. در برخی از داستانهای مور و سلیمان که در تمثیلات و تلمیحات ادبی به آنها اشاره شده، از این نمونهها میتوان دید.
«پروین اعتصامی»، در یکی از شعرهای حکیمانهاش، در قالب گفتگویی میان مورچه و سلیمان به این «آزادگی» و مناعت طبع اشاره دارد. سلیمان در راه، مورچهای را میبیند که با هزار زحمت، پای ملخی را به سوی لانه خود میکشد. به او میگوید به جای این همه زحمت، چرا به دربار سلیمان نمیآیی که در سر سفره سلیمانی برخوردار شوی و از این زحمتها آسوده گردی؟ مور، در پاسخ میگوید: برای موران، قناعت بهتر از سور دیگران است و آقای خودشان اند زیر بار امر و نهی و فرمان و منت دیگران نیستند;
چو اندر لانه خود پادشاهند
نوال پادشاهان را نخواهند
و میافزاید که ما از سلیمان بینیازیم، برای خودمان توشه و انبار و جای گرم و ایمن داریم و هم خادم خویشیم و هم مخدوم خویش. (8)
این آزادگی، در سایه قناعت فراهم میآید. کسی که نتواند بر افزونخواهی نفس خویش مهار بزند، پیوسته محتاج این و آن است و آنچه در این نیازمندی از کف میرود، عزت و مناعت و شخصیت انسان است. به قول سعدی:
هر که بر خود در سؤال گشود
تا بمیرد، نیازمند بود
بدهکاری به خویشتن.
مقروض بودن، از جمله چیزهایی است که هم فکر انسان را مشغول و پریشان میکند، هم آدمی را در مقابل طلبکار، شرمنده یا حقیر میسازد. به خصوص اگر او بخواهد و فرد بدهکار، توان پرداخت نداشته باشد. گاهی هم وابستگی و خوی غلامی از همین جاها سرچشمه میگیرد.
میتوان دایره مخارج را تنگتر کرد و از هزینههای غیر ضروری چشم پوشید و سرمایه قناعت داشت، تا مجبور به وام گرفتن و خرج برنامههای تشریفاتی کردن نشد. به جای اینکه انسان، مدیون و بدهکار دیگران شود، به «نفس» خود بدهکار شود که قابل تحمل تر است.
گویند: حضرت امیر (ع) از جلوی قصابی میگذشت. قصاب از او خواست که از این گوشتهای تازه ببرد. حضرت فرمود: پولی همراه ندارم. قصاب گفت: نسیه ببر، بعداً پولش را میآوری. پاسخ حضرت چنین بود: اگر به شکم خود بدهکار باشم، بهتر از آن است که بدهکار شخص دیگر باشم.
این، درس دیگری از عزت نفس است. تا «شکم» و خواستههای نفسانی و تمنیات مادی، گوهر کرامت را نشکند و مؤمن، همچنان عزیز و آقا بماند. آنچه خمیرمایه چنین صبوری است، آن است که در امور دنیوی، انسان به پایینتر از خویش بنگرد و به داشتههایش شاکر باشد و قانع، نه آنکه به ثروتمندتر از خود نگاه کند، که هم در عذاب روحی و رنج ابدی بماند و هم شیطان، وسوسههای افزونطلبی را به کار اندازد.
به راستی که قناعت، یک سلطنت است و سرمایه و گنجی بیپایان. حضرت رضا (ع) در حدیثی فرموده است:
«القناعة تجمع الی صیانة النفس و عز القدرة و طرح مؤنة الاستکثار و التعبدلاهل الدنیا، لا یسلک طریق القناعة الا رجلان: اما متعبد یرید اجر الآخرة او کریمیتنزه عن لئام الناس» ; (9)
قناعت، جمع میآورد نگهبانی از نفس را، و عزت قدرت را و دورافکندن هزینه افزونطلبی را و بندگی و خواری نزد اهل دنیا را. جز دو نفر، راه قناعت نمیپویند: یکی بنده خداجویی که با قناعت، در پی پاداش آخرت است، دیگری انسان کریم و بزرگواری که از مردم پست، دوری میجوید.
مضمون این حدیث، نشان میدهد که تباه شدن انسان و ضعف و سستی و خواری او و رنج تأمین هزینه افزونخواهی و حقارت نزد دنیاطلبان، رهاورد تهیدستی انسان از سرمایه عظیم قناعت است و اگر انسان، مسلمان هم نباشد، باز هم عزت و کرامت او با قناعت تامینمیشود و بندگی نفس، بندگی دیگران را هم در پی دارد.
پینوشتها:
1 بحارالانوار، ج75، ص192.
2 کلیات اقبال لاهوری، ص292.
3 سیمای فرزانگان، ص401.
4 غررالحکم.
5 همان.
6 بحارالانوار، ج13، ص120.
7 کلیات صائب، ص822.
8 در دیوان پروین اعتصامی، ص160 به بعد، تفصیل اشعار آمده است.
9 بحارالانوار، ج75، ص353.
/971/د101/ن
ارسال نظرات