نقد کابالیسم؛
کابالا میگوید منشا شر خداست!
خبرگزاری رسا ـ از دیدگاه کابالا، شرور و نیروهای شیطانی، نشأت گرفته از خدا و صفات الهی هستند که از او جدا شده و در نتیجه این جدایی به نیروهای شر مبدل گشتهاند.

مساله شر در جهان هستی، قرنها به عنوان مشکلی جدی در ارتباط با باورهای دینی مطرح بوده است. پذیرفتن وجود شر، در عالَمی که تحت سیطره خالقی عالِم، عادل، قادر و خیرخواه است، اندکی مشکل به نظر میرسد. از این رو در هر مسلک و آیینی، معمولاً اندیشهوران دینی، بر اساس جهانبینی خاص خود، در پی پاسخهای فلسفیِ دقیق و ارائه راه حل منطقی، در باب مسئله شر بودهاند.
شر در عهد عتیق و باورهای دینی
فلسفۀ شرور در یهودیت نیز همواره موضوعِ بحث فیلسوفان و پیروان کابالا بوده است. جهتگیری عهد عتیق در خصوص علت وجود شرور در جهان هستی با آنچه تابعان کابالا در ادوار گوناگون ساخته و پرداختهاند قرابت چندانی ندارد. عهد عتیق وجود شرور در عالم را منکر نمیشود، اما سعی دارد علت وجود آن را با دلایل گوناگون پاسخ دهد.
کتاب مقدس شر را در درجه اول معلول گناه آدم و سپس معلولِ گناه تمام انسانها میداند و این موضوع به خوبی در سفر پیدایش به تصویر کشیده شده است. از طرفی شر میتواند به عنوان آزمایشی برای ایمان توصیف شود. در حقیقت خواست خداوند این است که از طریق رنج و آلام، ژرفای ایمان افراد را نسبت به خود بسنجد. به عنوان مثال داستان حضرت ابراهیم(ع) و ماموریتی که برای ذبح فرزندش پیدا نمود، میتواند شاهدی از عهد عتیق، براین مدعی باشد.(تثنیه: 28-3[1]
در همین راستا یهودیان نیز رنجها و آلامی را که گهگاه در دورههای مختلف تاریخ متحمل شدهاند، به یهوه نسبت میدهند. آنان معتقدند خداوند تنها برای آزمایشِ ایمانشان، این همه مصائب نازل نموده است.
منشاء شر در کابالای زوهری
یکی از مهمترین اصول در تاملات کابالیستی منشا و ماهیت شر است که با دیدگاههای فلسفی یهودیت در این باب متفاوت میباشد. تقریرهای مختلفی در مکاتب کابالا نسبت به مبدا شر و چگونگی ورود آن به جهان وجود دارد، اما تقریبا همۀ مکاتب کابالا، در این مسئله که ریشۀ شر در خود خداوند است اتفاق نظر دارند. آنچه باعث اختلاف در آراء ایشان شده، چگونگی ورود شرور به جهان هستی است.
کابالای زوهری[2] علت اصلی ورود شر به این جهان را جدا شدن مخلوقات از منبع فیض میداند.[3] بدین گونه که در ابتدای خلقت، خداوند با صدور ده تجلی از خود که در حقیقت صفات یا اسماء او بودند، شر را وارد جهان کرد. این صفات الهی قبل از فیضان در خودِ خدا با یکدیگر متحد بودند اما به محض صدور از او، صفت «دین» یا قضاوت، چون از صفت «حسد» یا عشق و رحمتِ خداوند جدا شد، شر در عالم گسترش یافت. با به هم خوردن تعادلِ سفیرۀ دین و سرریز شدن آن سیترا احرا[4] پدید آمد. در ادبیات کابالا، سیترا احرا همان شر و قلمرو نیروهای اهریمنی است.
بدین ترتیب از دیدگاه کابالای زوهری، تجلیات ظلمانی و نیروهای شیطانی، نشات گرفته از صفات الهی است که از او جدا شده و در نتیجۀ این جدایی به نیروهای شر مبدل گشتهاند. در چنین دیدگاهی شر صرفاً نتیجهای جانبی است و نه روی دیگر سکۀ قداست الهی و از آنجا که به باور پیروان کابالا عوالم بالا و پایین بر هم اثر دارند؛ امور خیر مانند صلح و نیکی از صفت رحمت خداوند و شرور مانند جنگ و گرسنگی از صفت قضاوت یا قدرت خداوند برمیخیزند. از این دیدگاه در جهان علوی نیز این دو صفت با یکدیگر در تقابل هستند.[5]
مسئله شر در آموزههای لوریا
پیروان متاخر کابالا، همچون اسحاق لوریا[6]، شر را حاصل «تصادفی» ازلی دانستند. ایشان بر این باورند که اولین فعل خداوند قبل از آفرینش، عقب نشینی یا انقباض در درون خود بود[7] تا بتواند برای خلقِ جهان جا باز کند! بعد از جمع شدن خداوند در درون خود و ایجاد یک خلاء جهت ایجاد عوالم گوناگون، خداوند تجلیات یا صفات دهگانهای را از خویش صادر کرد تا به واسطۀ ایشان جهان و مخلوقاتش را بیافریند. این انوار و صفات در درون ظروفی از نور تابیده شدند، اما تعدادی از این ظروف قدرت حمل انوار الهی را نداشته و در هم شکستند.
با شکسته شدن ظروف، بارقههای الهی در همه جا پراکنده شدند. این انوار الهی در خلاء تاریکی که در نتیجۀ انقباض خداوند ایجاد شده بود گرفتار آمدند. این بارقهها که در حقیقت از ذات یگانه تبعید شده بودند، به طور نامساوی و پراکنده تنها بخشی از عالم مادی را روشن ساختند. بخشهای دیگر نیز در تاریکی فرو رفته و شر با چنین واقعهای به جهان راه یافت. از دیدگاه کابالای لوریایی پس از پراکندگی ذات خدا، انوار الهی در همه جا با تاریکی برخورد کرده و خیر و شر چنان با هم درآمیختند که دیگر هیچ شرّی وجود ندارد که شامل عنصر خیری نباشد.[8]
آموزۀ شر در شبتانیسم
در تعالیم شبتانیسم[9] مخصوصاً نوشتههای ناتان غزهای[10] همچنان منشا خیر و شر خود خداست. طبق دیدگاه ناتان، از همان ابتدا دو نور در خداوند وجود داشت. نوری که دارای اندیشه بود و نوری که فاقد اندیشه مینمود. اولی همواره در خود، اندیشۀ آفرینش عوالم را داشت و نور دوم، تمام تلاشش این بود که در خود پنهان و ساکن مانده و ظاهر نشود.
اولین نور کاملا فعال و در آفرینش مشارکت داشت، اما نور بیاندیشه منفعل بود. نور اندیشه خود را منقبض کرده تا برای آفرینش جایی باز کند. اما نور دیگر در جایگاه خود باقی ماند و از آنجا که تلاشش ساکن بودن در خود بود، در برابر ساختار فیضان که نور اندیشه، ایجاد کرده بود مقاومت میکرد. این مقاومت، نور فاقد اندیشه را به منشاء نهایی شر در آفرینش تبدیل کرد.[11]
اصلیترین الگو در این آموزه، نوعی دوئیت در خود خداست که منشاء خیر و شر است. منشاء شر، یک اصل در خدا است که خود را از خلقت دور نگه میدارد و به دنبال آن است تا جلوی اشکال نورِ حاوی اندیشه را بگیرد؛ تا تحقق نیابند. نه به خاطر اینکه ذاتاً شر باشد؛ بلکه به خاطر اینکه تمام خواستهاش این است که هیچ چیز نباید جدای از خدا وجود داشته باشد. او در درون خود، دریافت نور اندیشه را رد میکند و متعاقباً سعی میکند آنچه را با آن نور، ساخته شده، نابود و خنثی کند. بنابراین خیر و شر، نتیجۀ ارتباط بین دو جنبۀ نور، در خود خداست است.[12]
کشمش بین دو نور در هر مرحلۀ آفرینش تجدید میگردد و تا پایان نجات نهایی، زمانی که نور حاوی اندیشه، در نور فاقد اندیشه نفوذ کند، خاتمه نمییابد. همینطور که فرآیند آفرینش ادامه پیدا میکند، این کشمش شدیدتر میشود.[13]
حسیدیم و مسئله شر
تقریر دیگر در مسئلۀ دخول شرور، مربوط به آراء حسیدیم است. متصوفۀ حسیدی[14] بر اساس آموزۀ لوریاییِ انقباضِ خدا در خود، حضور شر در جهان را به شیوهای جدید تحلیل کردند. از دیدگاه ایشان اولین فعل خداوند همان انقباض بود، اما نه بدان شکل که لوریا مطرح کرد بلکه انقباض خداوند، صرفاً کاهش شدت نور او بود. از این زاویه، در جهان آفرینش نمیتوان جایی را یافت که از بارقههای الهی تهی باشد زیرا انوار الهی در تمام مواد آلی و غیرآلی پراکنده است. از این رو ماده را نمیتوان شر و مخالف ارادۀ خداوند دانست.[15]
تأملی در منشا شرور از دیدگاه کابالیسم
از آراء و نظریات مختلف در باب شرور میتوان چنین نتیجه گرفت که اکثر پیروان کابالا، معتقدند منشاء شرور خدا یا صفات اوست و اختلاف در چگونگی انتقال آن به این جهان است. با این حال هر یک از تقریرهای گوناگونی که در مورد منشاء شرور و دخول آن بیان شده است، با اشکالات اساسی روبرو بوده و نکات متعددی را میتوان در باب این آراء مد نظر قرار داد.
نکتۀ اول: طبق آراء فلاسفهای چون ابن سینا، شرور فقط به عالم طبیعت اختصاص دارد و این اقتضای ذاتی آن است. بنابراین در عوالم بالاتر هیچ تضاد و اصطکاکی نمیتوان یافت؛ چون هیچ حرکت و تکاملی نیست.[16] اما بر اساس تعالیم کابالا، شرور ساحت عالم علوی را نیز در بر گرفته است و موطن آن نه عالم ناسوت که خود واجب الوجود است.
نکتۀ دوم: اگرطبق ادعای کابالا، منشا خیر و شر خداوند باشد پس ضروری است که پروردگار انسانها را به صورت مساوی هم به سوی خیر هدایت کند و هم به گناه وا دارد. این امر نیز با حکمت خداوند و نیز با هدف خلقت سازگار نمیباشد.
نکتۀ سوم: قرنها پیش مسئله عدمی بودن شر در عالم، توسط افلاطون مطرح شد و همۀ فیلسوفانِ مشاء و اشراق نیز عدمی بودن شرور را پذیرفته و بر عدمی بودن شرور ادعای بداهت کردهاند. یا حداقل آن را از احکام ضروری عقل دانستهاند.[17]
حال اگر ادعای شبتانیسم مبنی بر "علت واحد داشتن خیر و شر" را بپذیریم، این پرسش به وجود میآید که با توجه به عدمی بودن شر، در نهایت باید منتظر چه نوع رویداد و فعل و انفعال در ذات خداوند باشیم؟ چرا که در زمان نجات نهایی نور اندیشه در نور فاقد اندیشه رسوخ میکند و آن را تبدیل به خیر مینماید. آیا پذیرفتن چنین انفعالاتی برای ذات یگانه منطقی است؟ از سویی باید توجه داشت که طبق این تقریر منشاء خیر و شر تا پایان نجات در خود خدا درگیر هستند؛ لذا کشمکش میان خیر و شر به عالم ماده خلاصه نشده، بلکه این دو در خود خداوند درگیر هستند.
نکتۀ چهارم: اگر بپذیریم که خدا هم فاعل خیر است و هم فاعل شر، پس باید شر را امری مقدس بدانیم؛ چرا که منشأیی الهی دارد.
نکتۀ پنجم: طبق سخن دقیقِ میرداماد، دخول شرور در عالم به عنایت نخست، مقصودِ بالذات خدا نبوده و بالعرض، داخل در عالم قضای الاهی شده است. لذا هیچگاه به عنایت نخست، جز خیرات از ذات پروردگار نازل نشده است و فقط ارادۀ خداوند به فیض وجود تعلق دارد.[18]
نکتۀ ششم: اگر بپذیریم در چارچوب یگانهگرایی، نیروهای شیطانی جزو تجلیات الهی است. مسالۀ اختیار در مورد انسان، معنای حقیقی خود را از دست میدهد. از طرفی، شر نیز مانند خیر باید باعث تعالی انسان شود؛ چرا که از خداوند صادر شده است.
نکتۀ هفتم: اگر دیدگاه متصوفه حسیدیم را در باب مسئله شر بپذیریم، شر امری نسبی خواهد بود. چرا که شر به خاطر کاهش شدت نورِ خداوند به وجود آمده است و در حقیقت مرتبهای پایینتر از خیر میباشد و تحلیل نهاییِ چنین برداشتی اینگونه است که خودِ خداوند با کاستن نورِ خویش، طی فعل انقباض، به شر امکان وجود داده است. لذا هنگامی که انسان در ورطۀ گناه میافتد، خودِ خداوند به نحوی در گناه او شریک میگردد! از این رو گنهکار نباید به هیچ روی از بخشایش الهی نا امید شود؛ چون باز همان خداوند که بستر شر را فراهم آورده، انسانِ گنهکار را همراهی کرده و او را به خاطر خطایش میبخشد.[19]
پژوهشگر موسسه علمی فرهنگیِ بهداشت معنوی؛
فاطمه مهدیه/925/م9/ر
[1]- صادقی، هادی، «مساله شر از دیدگاه یهودیت»، معرفت، ص 60.
[2]- آموزه های این مکتب حول محور تعالیم زوهر؛ اصلی ترین کتاب کابالا می چرخد.
[3]- Scholem,Gershom, "KABBALAH",in The Encyclopedia Judaica,(ed). DR Geoffrey Wigoder, Jerusalem, Keter Publishing House, 1997, Vol 10, pp 583-588.
[4]- Sitra Ahra
[5] - المسیری، عبدالوهاب،، دایره المعارف یهود،یهودیت، صهیونیسم، موسسه فرهنگی و مطالعات و پژوهش های تاریخ خاور میانه، کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، 1372-1384، ج 5، ص185.
[6]- نظریه پرداز و متصوفۀ قرن 16 مکتب صفد.
[7]- به این فعل در زبان عبری «صیمصوم» گفته میشود.
[8]- اپستاین، ایزیدور، یهودیت، بهزاد سالکی ، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ، 1385، ص296؛ آرمسترانگ، کرن، خداشناسی از ابراهیم تاکنون، محسن سپهر، نشر مرکز، 1382، ص307 .
[9]- پیروان شبتای زوی یکی از مدعیان مسیحایی یهود.
[10]- Nathaan of Gaza
[11]- Scholem,Gershom, Loc.cit
[12]- Loc.cit
[13]- Loc.cit
[14]- صوفیان یهودی قرن 18 که آموزه های کابالایی را با تحلیل های جدید، دست مایۀ ایجاد مکتب جدید خود قرار دادند.
[15]- اپستاین، ایزیدور، همان، ص331 .
[16]- فیاض بخش، نفیسه، « نو آوری فیلسوفان اسلامی در پاسخ به مسالۀ شر»، قبسات، 1388، ص151 .
[17]- همان، ص 158 .
[18]- همان، ص156.
[19]- اپستاین، ایزیدور، همان، ص 331 .
ارسال نظرات