۱۱ آذر ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۷
کد خبر: ۱۴۸۳۱۰
جایگاه قطب در صوفیه/ بخش نخست؛

عصمت قطب، کلاه گشاد صوفیه

خبرگزاری رسا ـ پس از ملاسلطان گنابادی و با طراحی خود او، قطبیت در خانواده و فرزندان وی موروثی شد. این در حالی است که مرحوم دکتر زرین‌کوب می‌نویسد: «موروثی شدن قطب با آنچه مقتضای روح تصوف است، چندان توافق ندارد.»
حجت الاسلام محمد رضا لايقي پژوهشگر و کارشناس عرصه تصوف

یکی از دامنه‌دارترین مباحثی که در تاریخ فکر اسلامی مطرح بوده و بیشترین رد و اثبات‌های فرق مختلف اسلامی را به خود اختصاص داده است موضوع ولایت می‌باشد. طرح‌ریزی موضوع ولایت را می‌توان از خود قرآن پی گرفت و اوج و تکامل آن را در روایات پیامبر(ص) و امامان شیعه(ع) و پس از ایشان در نوشته‌ها و گفته‌های عارفان اسلامی مشاهده کرد.

 

جایگاه ولایت در اسلام

 

چنان‌که عارفان معتقدند و روایات معصومین(ع) نیز همین معنا را می‌رسانند، ولایت مغز و درون‌مایه نبوت و رسالت نیز می‌باشد و اگرچه این دو منقطع می‌گردند ولی حقیقت اصلی نهفته در دل آن‌ها که ولایت باشد، هماره در شریان‌های هستی جاری است. ولایت مسئله‌ی بنیادین وگسترده‌ایست که در همه ساحت‌های مختلف دین از فقه و شریعت گرفته تا عقائد، کلام، عرفان و معنویت دینی حضور دارد. اولین کشمکش‌ها در میان مسلمین در حقیقت بر سر همین مسئله در می‌گیرد و بزرگ‌ترین خط بندی‌ها در گستره مذاهب اسلامی ناظر به آن است. چنان‌که شهرستانی صاحب کتاب ملل و نحل می‌گوید: تا کنون آن‌قدر که بر سر امامت(به عنوان یکی از ابعاد ولایت) شمشیر کشیده شده، بر سر مسئله دیگری شمشیر کشیده نشده است.

 

در واقع اختلاف بین امامان شیعه و پیروانشان با دیگر مسلمانان ابتدائا بر سر اعتقاد به وجود "امام" و "ولی الهی" به عنوان واسطه‌ای میان خداوند و خلق و این‌که در جنبه ظاهری، زعامت و حاکمیت جامعه نیز باید به دست چنین فردی باشد، روی می‌دهد. امامیه از همان نخست به چنین مبنایی معتقد بوده و مصداق این اولیاء خاص الهی را علی(ع) و فرزندان یازده‌گانه ایشان از نسل امام حسین(ع) دانسته و انتخاب آنان را به دستور الهی و توسط پیامبر(ص) یا امام قبل می‌دانستند. شیعیان بر اساس آموزه‌های عقل صریح و گفته‌های امامان خود، ایشان را کسانی می‌دانستند که نیمه‌ای زمینی و نیمه‌ای آسمانی دارند و باور داشتند که این بزرگواران از سوی خداوند، صاحب دانشی برتر بوده و از خطا و لغزش معصوم می‌باشند.

 

این نظریه در طوایف مختلف اهل سنت، روی‌کردهای متفاوتی را بر انگیخت. واقعیت آن است که سخن سقیفه پیش از آن‌که نفی خلافت امیرمؤمنان علی(ع) و بر کرسی نشاندن فرزند اباقحافه باشد، نفی و انکار ولایت الهی بود. مسئله‌ای که با جمله‌ «حسبنا کتاب الله» به صورت یک تئوری در برابر نظریه ثقلین(قرآن و عترت) مطرح گشت.

 

علت توجه صوفیه به امر ولایت

 

اما جالب آن‌جاست که صوفیان سنی مذهب که در واقع عارفان این طایفه می‌باشند، پس از سلوک باطنی و مواجه شدن با سختی‌ها و دشواری‌های سلوک معنوی، و شاید شهود پاره‌ای از حقایق هستی که دیگر دست جاعلان، حاکمان، سیره و صحابه سازان و... از تحریف آن کوتاه بود، به نوعی از مبنای کلامی اهل تسنن دست کشیدند. ایشان هرچند در باورهای ذهنی خود هنوز به مؤلفه‌های کلامی اهل سنت معتقد بوده و شیعه به معنای خاص کلمه نشدند، اما به ضرورت وجود ولی پی برده و طرحی از ولایت که بیشتر ناظر به جنبه معنوی بود را، پذیرفتند. این نوع ولایت اگرچه در نهایت با ولایت شاعرانه یکسان نبود و گاه دست‌کم در مصداق‌یابی متأثر از باورهای متکلمان و محدثان عامه بود، اما از سویی شباهت زیادی به مبنای شیعیان داشته و از این جهت آنان را بسیار به شیعیان نزدیک می‌ساخت.

 

در این مبنا آنان به وجود اولیاء الهی باور یافتند. نتیجه باورشان این شد که در هر زمان یکی از ایشان در رأس هرم ولایت جای گیرد. نام شخصی که در این جایگاه قرار می‌گیرد قطب است که برگرفته شده از کلام امام علی(ع)در خطبه‌ شقشقیه بود.

 

در حقیقت جایگاه قطب در تصوف قدیم، به نوعی همان جایگاه معنوی امام در فرهنگ شیعی است. به هر روی تبیین مسئله ولایت از دیدگاه صوفیه و عرفا بحث گسترده‌ای را می‌طلبد که در حوصله‌ این نوشتار نیست.

 

اما پس از ورود رسمی تصوف به فرهنگ شیعه و شیعه شدن پاره‌ای از سلاسل صوفیه که به آرامی و در طی زمان از حدود قرن هشتم هجری به بعد صورت گرفت و در قرن ده هجری با تشکیل حکومت صفویان کمال یافت، مفهوم تازه‌ای با عنوان صوفی شیعی در تاریخ تشیع و تصوف ظهور یافت که به نوعی بی سابقه بود.

 

پیروان این فرقه‌ها از یک‌سو خود را شیعه و معتقد به مبانی کلامی شیعه می‌دانستند و از سوی دیگر بر طبق باورهای صوفیانه‌ خود به قطب و ولایت صوفیانه پایبند بودند. چنان‌که محققان گفته‌اند یکی از عواملی که سبب بی‌اعتنایی شیعیان به این افراد گشت، همین اعتقاد به قطب بود که جامعه شیعه از آن، بوی ادعای مهدویت می‌شنید.

 

این استشمام چندان هم بی‌پایه نبود و چنان‌که قاضی نورالله شوشتری گفته است برخی از اقطاب صوفیه چون سید محمد نوربخش و فضل‌الله استر آبادی و محمود پسیخانی و... مدعی مهدویت بودند.(1)

 

نکته جالب آن‌که صوفیان معاصر، برای هم رنگ نشان دادن خود با جامعه دینی شیعه از سویی دست به توجیهات عریض و طویل زده و یک‌بار با تقسیم ولایت به ولایت کلیه و جزئیه، امام را صاحب ولایت کلیه و خود را صاحب ولایت جزئیه دانستند و بار دیگر خود را نائب امام زمان(عج) در امر طریقت و ارشاد نامیدند. ولی از سوی دیگر با ترسیم چهره‌ای غالیانه از مقام قطبیت، اوصافی که در روایات ائمه معصومین(ع) برای امام ذکر شده است وحتی گاه اوصاف الهی را به خویش نسبت داده و مریدان را به پذیرش بی‌چون و چرای چنین باورها و کرنش محض در برابر اقطاب و مشایخ خود واداشتند.

 

به چند نمونه از این ویژگی‌ها که در فرقه گنابادیه در مورد قطب مطرح شده است اشاره می‌کنیم.

 

الف ـ  انتخاب اقطاب و مشایخ از طرف خداوند است! 

 

هم‌چنان‌که شیعه انتخاب امام را از سوی خدا می‌داند، فرقه‌ مذکور نیز چنین سخنی را در مورد اقطاب و مشایخ خود طرح می‌کند. برای مثال در اجازه نامه‌های اقطاب اخیر این فرقه به تصریح آمده است که انتخاب این فرد به عنوان قطب من الله(از طرف خداوند) و به اشاره غیبیه بوده است. ملا سلطان گنابادی، بنیان‌گذار این فرقه در فرمان قطبیت فرزند خود می‌آورد: چون... در بقاع ارض و در جمله‌ ازمان، حکم: یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک جاری باشد. لهذا... نور چشم مکرم حاج ملا علی را به منصب ارشاد سرافراز نموده و... چون اشاره‌ غیبیه شده بود در این باب، تأخیر را روا نداشت!(2)

 

جالب آنجاست که پس از ملاسلطان و با طراحی خود او، قطبیت در خانواده و فرزندان وی موروثی شد و هم اکنون سال‌هاست که اشارات غیبیه تنها فرزندان او را در می‌یابد و از میان ده‌ها شیخ و صدها مرید، این خاندان تابنده هستند که گاه ره صد ساله را یک‌شبه طی کرده و مورد انتخاب خداوند قرار می‌گیرند. از این نکته می‌توان به اشرافیت وسلطنت درویشانه تعبیر کرد که انسان را به یاد نظام‌های شاهنشاهی قرون وسطی و دوره‌ای از رنسانس در غرب و یا سلسله‌های پادشاهی در شرق می‌اندازد. این موروثی کردن قطبیت صوفیانه به بهانه انتخاب الهی، چنان‌که دکتر زرین‌کوب می‌نویسد: «با آن‌چه مقتضای روح تصوف است، چندان توافق ندارد.»(3)

 

جالب‌تر آن‌که تاریخ این فرقه‌ها در یکی دو سده اخیر عملاً بطلان این بافته‌ها را نشان داده است. چرا که برخی از مشایخی که به قول گنابادیه از سوی خداوند برگزیده شده بودند، یا مرتکب اعمال شنیع و خلاف شرع شدند و یا پس از مدتی از اصل صوفی‌گری دست کشیده و حتی به تألیف کتاب در رد تصوف پرداخته‌اند که نمونه بارز آن را می‌توان کیوان قزوینی دانست و یا پس از مرگ قطب پیشین هرکدام از مشایخ وی خود مدعی قطبیت شده و به نزاع با یک‌دیگر و تکذیب هم، برای تصاحب مسند قطبیت پرداخته‌اند که به قول مرحوم زرین‌کوب: مسئله اختلاف در باب مرشد و خلیفه(واژه‌های هم معنای قطب در فرقه‌های معاصر) که مکرر سبب انشعاب و تفرقه بین صوفیه و سلاسل آن‌ها شده است، نیز حاکی از مقاصد دنیاجویانه است و در بین بعضی از آن‌ها منتهی به غوغاهای زیاد هم گشته است. (4)

 

 

ب ـ معصوم بودن قطب و الهام و تحدیث ملائک به ایشان!  

 

همان‌گونه که شیعه به عصمت ائمه(ع) قائل بوده و معتقد به الهام و تحدیث بر ائمه(ع) از سوی ملک الهی است، دراویش نیز چنین ادعاهایی را برای خود مطرح کرده‌اند. ملا سلطان در مقام تشریح آداب حضور مرید نزد شیخ خود می‌آورد: ... و در حضور و غیاب، زبان سر و سر را از اعتراض بر گفت و فعل شیخ ببندد که آنچه او کند، به تحدیث ملک و الهام دل کند... زیرا که اگر شیخ منصوب از طرف خدا باشد، یقین داند که او آنچه کند و گوید، موافق شرع و مخالف هوا باشد، اگرچه در نظر او مخالف نماید... !(5)

 

واضح است چنین پنداشت معصومانه از فردی غیر معصوم، چگونه می‌تواند انسان‌های بی‌گناه را به کام هوس بازی‌ها، قدرت طلبی‌ها و شهوت جویی‌های عده‌ای معدود در اندازد که تاریخ معاصر آکنده از شواهد تأسف بار این ماجراست. جالب آن‌جاست که حتی صوفیان بزرگ گذشته نیز که فرقه‌داران امروزی به دروغ داعیه‌دار میراث‌داری ایشانند، چنین توهماتی را نفی می‌کرده‌اند. مثلا عین القضات همدانی، عارف و صوفی بزرگ قرن پنجم و ششم هجری در کتاب تمهیدات خود می‌نویسد: اما مرید را ادب‌هاست: یکی ادب آن باشد که از پیر، معصومی و طاعت نجوید چنان‌که دانستی... .(6) در نوشتارهای بعدی به واکاوی بیشتر این مسئله خواهیم پرداخت.

 

 

کارشناس ارشد تصوف حجت الاسلام محمد رضا لایقی؛

 

/922/م7/ر

 

پی نوشتها:

1-  (ر ک: عرفان و ادب در عصر صفوی : احمد تمیم داری، ص 58 و 62)

2-  (سلطان حسین تابنده : نابغه علم و عرفان ص 126)

3-  (دنباله جستجو در تصوف ایران، ص 347)

4-   ارزش میراث صوفیه ص 174)

5-    (سعادتنامه ص 111)

6-     (تمهیدات ص 31)

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
سلطان علیشاه
United Kingdom
۲۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۱
این همه مزخرف را تابحال یک جا درجایی نخوانده بودم!
0
0