آخرالزمان و امام زمان عجلالله تعالی فرجه
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ظهور موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پیوسته است: زمان دوران این تحول در رویداد جهانى (آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متکفل این امر عظیم(امام مهدى علیهالسلام) است. آخرالزمان اصطلاحى است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معناى آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایى قیامت.
در فرهنگ اسلامى، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، تا وقوع قیامت را شامل مىشود و هم دوران غیبت و ظهور مهدى موعود علیهالسلام، را. در دوران معاصر، عدهاى از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، سید قطب، محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتى از قرآن کریم(اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین(وراثت صالحان) و پیروزى حق بر باطل را بهرغم جولان دائمى باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کردهاند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعى فلسفه تاریخ مىدانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایى تکامل اجتماعى و طبیعى نوع انسان، چنین آیندهاى امرى است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به حوادث واقعه بنگرند، بلکه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق اهداف تاریخى انتظار، باید سرشار از امید، آمادگى و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند.
در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینى از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملى تدریجى خود را تا تحقق وعده الهى ادامه دهد. در حالیکه در کتب علماى متقدم همچون کمالالدین شیخ صدوق و کتابالغیبه شیخ طوسى، رحمةاللهعلیه، چنین تفسیرى از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امرى است غیرعادى که در آخرین بخش از زندگى نوع انسان واقع مىگردد و به تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط نمىشود.
در نظر متاخران بینا بودن در مورد نشانههاى زمان و ارزیابى رخدادها، در پرتو پیشگوییهاى آخرالزمانى که در جامعه جریان دارد، ضرورى است . کما اینکه بسیارى از اندیشمندان بر این باورند که جامعه انسانى اینک در آخرین مرحله غفلت از ذات و در اوج تحمل جوهر مادى و کمیت منطوى در کثرت قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر مىرود؛ درک جمعى او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفافتر مىگردد.
شناخت آخرالزمان یا فرجام شناسى(Eschatologie) در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتى نیز حائز اهمیت است. با عنایتبه آنچه بیان شد، آخرالزمان پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان است. گویى جهان ناگهان تعادل خود را باز مىیابد و به حالت اولیه باز مىگردد. همه آشفتگیهاى ممکن اوجش در آخرالزمان است، فقط در صورتى آشفتگى مطلق است که فىنفسه و با دیدى افتراقى ملاحظه شود. ولى چنانچه این بى نظمیها در قبال نظم کل که سرانجام همگى به آن باز مىگردند، قرار گیرد جنبه منفى خود را از دست مىدهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنى فانى در مرحله ظهور مىشود.
به تعبیر رنه گنون در کتاب آخرالزمان یا عصر سیطره کمیت دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولى امر شر و منحوس ناپایدار و موقت است - هر چند که نمىتوانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگرى باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایى و قطعیت دارد و به سامان مىرسد، به قسمى که محال است سرانجام غالب نشود.
نگاهى به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمى چنین مىنمایاند که در میان همه خواستههاى ضد و نقیضش، امروز یکى هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژیمهاى سیاسى یکصدا خواهان آزادىاند. آزادى برابر با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمى. آزادىاى که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم مىآورد. آزادى رهایىبخش و مقوم اندیشه و حکمت. رهایى انسانى که مىخواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادى اصیل و واقعى که نهفته در اطاعتحق است. از این رو دستیابى به سعادت به معناى دستیابى به رحمت و عدالتى است که خداوند آن را مقررکرده است.
زندگى در جهانى متعالى است که در آن آدمى به کمال حقیقى و واقعىاش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان(aneiety) که مىداند، نمىتواند امنیت حقیقى را با سازماندادن به زندگى شخصى و اجتماعى به دست آورد. وقایع و مقدراتى وجود دارند که آدمى نمىتواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمىتواند کارها خود را دوام بخشد، زندگىاش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچگونه امنیت متأثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانى اصیل است که باعث مىشود انسانها با تمام وجود در آرزوى امنیتباشند.
چرا امروز که فنآورى و توانایى بشر نسبت به قرون گذشته و دهههاى قبل پیشرفت چشمگیر و غیر قابل مقایسهاى نموده است و مباحثى همچون دموکراسى، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنى و... بمراتب بیش از گذشته با ابتناى به تحلیلها و فلسفههاى گوناگون مطرح مىشود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن از هبوط آدمى، ظهور نیست انگارى و بلایا و مصائب جهانى، سر در گمى بى پایان آدمى در ساختار و دستور زبان و واژههاى کلامى، مجهول انگارى جهان، پیچیدگى روزافزون شناخت هستى و دور از دسترس شدن تدریجى آن، افزایش مستمر تراژدى بشرى، حاکمیت روزافزون عقلانیت ابزارى، از دست رفتن آخرین رمق حیات معنوى جهان و تبدیل شدن انسان به تودهها(Mass)، عصر غیبت ساحت قدس و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... مىشود؟
آیا در نظم کنونى ارباب و رعیتى مدرن! شوریدگى اندیشه بشرى و تلاطم بى وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفى، روانشناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و... و افزایش سهمگین میل به قدرت و استیلاى بر دیگران و تعارضات و مناقشات بى معنا و... و نهایتا سرخوردگى از همه چیز، رو به فزونى نیست؟
شاید تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدى علیهالسلام، پایان همه این آلام در طرفه العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور نیست؛ اما شاید تحقق امر صورت دیگرى نیز داشته باشد. اگر گفته مىشود که بسیارى از ابواب علم تاکنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد؛ گشایش این ابواب چه منظرى را پیش روى آدمى مىنهد؟ گسترش ظهور ولایت در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتى دارد؟
چه تغییر و تحولى در افکار و اندیشهها و کنشها و واکنشهاى فردى و اجتماعى انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟آیا در روزگار ظهور ولایت نمىتوانیم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى آزادى، امنیت و آرامش واقعى باشیم؟
آیا نمىتوان تصور نمود که مغز شیرین ایمان و کنه متعفن گناه برملا مىگردد و هم او، مفاهیم متعالى زیبایى، زندگى و حتى اسلام را نه در قالب الفاظى چند، بلکه با غوطهورى در عمق و ذات آنها تبیین مىکند و شهد حیات طیبه را در کام تشنه انسانها فرو مىچکاند و عصر روشنایى را آغاز کرده، سر در گمى او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالى انسان متکى به ایمان - و نه بى اختیار در امواج تودهها و مسیطر بر عقلانیت ابزارى و نه محکوم آن - خواهد بود؟
درباره حضرت مهدى علیهالسلام، کتابهاى فراوانى در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعاتی به این شرح هستند: آیات و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگى حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان، توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر و... اما تردیدى نیست که بیشترین و دقیقترین سهم به مؤلفان شیعى اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت علیهمالسلام، جزئیات بیشترى را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان ارایه مىنماید.
و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیدهاى در سراسر جهان در پتو نهضتى مبتنى بر انتظار شیعى قرار داریم، سنجش وضعیت و موقعیت، ضرورتهاى دیگرى را نیز ایجاب مىکند. زیرا به تشریح نظرى، جامعه شناسى و فلسفى موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان ادیان الهى و تذکر بر تحریف و غفلتى که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنى، یعرفونه کما یعرفون ابنائهم، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان مشخصات دقیق امام علیهالسلام و برنامههاى ایشان و بویژه ارایه ترکیبى از انتظار ظهور با سرنوشت بشر زمان غیبت در فرآیند عملکرد اجتماعى امروز.
باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب دادهها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و قشرىگرى، همراه رویکردى عمیق به اصل مظلوم ولایت و بویژه درک درست از غیبت ولى خدا و اثرات آن در زندگى فردى و اجتماعى، مجموعهاى را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنى و تعالیم و سنت اهل بیت علیهمالسلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز مشهود سازد./907/د101/ی
منبع : آینده روشن