هر سه روز یکبار قرآن را ختم میکنم/ جز معصوم احدی مفسر نیست، بلکه احتمالات را تقویت میکند/ چگونگی عرضه روایات به آیات
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، «محسن ثقفی» از حوزویانیست که برای امرار معاش، در دانشگاه حقوق خوانده و اکنون نیز دفتر اسناد رسمی دارد. این طلبه جوان در کنار کار خود به قرائت قرآن اهتمام و علاقه ویژهای دارد، به گونهای که به گفته خودش هر سه روز یک بار ـ روزی 10 جزء ـ یک دوره قرآن میخواند و در کنار قرائت قرآن از مطالعه تفسیر آن نیز غافل نشده است.
شاید بتوان نقطه تمایز آقای ثقفی با بسیاری از طلاب و یا حتی مردم عادی را در توجه داشتن وی به علم و کسب در کنار یکدیگر دانست؛ موضوعی که در این دوره زمانه زیاد مورد توجه نبوده و اغلب تنها به یکی از آن دو اکتفا میکنند. بر همین اساس بر آن شدیم تا گفتوگویی با این طلبه جوان در مباحث مختلف تفسیری و... داشته باشیم که در ادامه متن بخش نخست آن را ملاحظه میکنید؛
رسا ـ معرفی اجمالی از خودتان بفرمایید.
محسن ثقفی هستم. نخست باید بگویم که بسیار اهل درس، تحصیل و بحث نبودم، یعنی اصلا علاقهای نداشتم. دوره سه سال دبیرستان را پنج ساله تمام کردم. یادم است پدرم کتابخانه داشت، به او میگفتم این کتابها به چه دردی میخورد؟! آنها را بفروش و یک خانه بزرگتری بگیر. ولی یکسال امام حسین(ع) عنایت کرد و به یکی از هیأتهای قم رفتم. بنده نیز 50 شب در یکی از هیأتها شرکت کردم و پس از آن پدرم که اهل علم(روحانی) است، گفت: روند زندگی خود را عوض کردی، از این پس یک انسان دیگری میشوی.
واقعیت نیز همین شد و بنده سپس تغییر رشته دادم و پس از تلاش توانستم رتبه 381 کنکور را کسب کرده و در رشته حقوق مشغول تحصیل شوم. شاید تمام این مسائل عنایت امام حسین(ع) بود.
رسا ـ از اتاق کارتان مشخص است که کتابهای مختلفی را تهیه کردهاید، تمام اینها برای مطالعه هستند؟
خریدن کتاب، خواندن آن، نگهداری و فهمیدنش هر کدام یک بحث جدایی است. لزوماً این نیست فردی که کتاب میخرد چیزی به دست میآورد.
رسا ـ تحصیلات حوزویتان در چه حد است؟
بنده از 17 سالگی نزد پدرم درس خواندهام و اکنون 35 سال دارم که میتوانم بگوییم 18 سال تحصیل حوزوی داشتهام. جامع المقدمات، منطق مظفر، مبحث الفاظ شیخ فاضل، رسائل ـ هشت سال خط به خط خواندم و بحث کردهام ـ قواعد فقهیه و شرائع اسلام را نزد پدرم خواندهام و همچنین تحت اشراف ابوی کتابهای مسالک و مستمک عروه آقای خوئی که قریب به 50 جلد است را به صورت فقهی و قرآنی فیش برداری کردهام.
در کنار تحصیل نیز به سفارش پدرم هر روز به جمکران و حرم مشرف میشوم. چون کتاب کار را خیلی پیش نمیبرد. تا آن اشراقها و فضاها نباشد یعنی فرد به حرم نرود و نماز را در آنجا نخواند یا در فضای جمکران قرار نگیرد اشراقها و الهامات نباشد، کتاب خیلی کارآیی ندارد. بسیاری از چیزها را باید به دل رساند و به وسیله اشراق حاصل شود. قرآن میفرماید: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» قلب باید روشن شود.
رسا ـ از چه زمانی قرائت قرآن را با این سبک شروع کردید و روزی چند جزء میخوانید؟
از سال 83 شروع کردم و روزی یک جزء قرآن میخواندم تا اینکه هر روز بر این میزان افزوده شد و اکنون 10 جزء میخوانم. مطالعات جنبی نیز زیاد دارم. از سال 80 نهجالبلاغه را کار کردهام. این روال همچنان ادامه دارد. اکنون نیز مصحف و ترجمه قرآن فراوان دارم. هر ترجمهای که به بازار میآید آن را تهیه میکنم چه مترجم را قبول داشته باشم و چه قبول نداشته باشم.
البته در این سالها به یک نکته جالب رسیدهام و آن این است که تاکنون هیچ فردی نتوانسته ترجمه درستی از قرآن داشته باشد و نمیتواند نیز ترجمه کند چون اگر اینگونه باشد مثل قرآن را آورده است در حالی که قرار شد هیچ فردی نتواند مانند قرآن را بیاورد. قرآن را ترجمه نیز نمیتوان کرد و این موضوع عجیبی است. هر ترجمهای را فرد باز میکند در همان سطر نخستش اشکال دارد. برای نمونه نتوانسته «لقاء رب» را ترجمه کند. گفته لقاء پروردگار. در حالی که لقاء را ترجمه نکرده است.
در حواشی ترجمههای قرآن نیز مطالبی که به ذهنم میآید را مینویسم چون ممکن است فردا به ذهنم نیاید و امروز نوری بوده که عطا شده. یک مصحف را نیز با تورات و انجیل مقایسه میکنم. آیه شریفه میفرماید: «أَن تَقُولُواْ إِنَّمَا أُنزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَآئِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَ إِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ؛ تا نگوييد: كتاب [آسمانى]، تنها بر دو طايفه پيش از ما نازل شده، و ما از آموختن آنان بىخبر بوديم.»
این موضوعات بحثهای تطبیقی میخواهد و مستشرقین اکنون بحثهای تطبیقی میکنند. با دید خودشان میخواهند نقد قرآن نیز داشته باشند و ما نیز باید دید تطبیقی داشته باشیم. چون آیه شریفه میفرماید: «وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِنًا عَلَيْهِ؛ و اين کتاب را به راستی بر تو نازل کرديم، تصديق کننده و حاکم بر کتابهايی است که پيش از آن بوده اند پس بر وفق آنچه خدا نازل کرده است در ميانشان حکم کن.» فکر کنم تطبیق در این مسائل لازم است.
رسا ـ برای قرائت 10 جز قرآن روزانه به چه میزان فرصت میگذارید؟ از آثارش هم بفرمایید.
اگر حالم خوب باشد هر جزء را 15 دقیقهای میخوانم ولی اگر حالم خوب نباشد هر جزء را در مدت 20 دقیقه مطالعه میکنم. تقریباً روزانه 210 دقیقه برای قرائت 10 جزء قرآن وقت میگذارم. در زمان قرائت قرآن قریب القرآن نیز کار میکنم. برای نمونه کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن کریم» آقای مصطفوی را کار میکنم. این کتاب مظلوم واقع شده است. بنده این کتاب را با کتاب مفردات راغب مقایسه کردم دیدم مفردات راغب بسیاری از لغات را ندارد ولی کتاب التحقیق دارد. همچنین این کتاب لغات را با یک دید اشراقی نوشته است؛ در حالی که این کتاب متأسفانه محجور واقع شده است. این کتاب در مفردات قرآن، تطبیق، مقایسه، اشتقاق در آوردن و... کتاب بسیاری دقیق و عمیقی است.
برخی روزها وقتی فرد سورههای کوچک را نگاه میکند میبیند که کلمات قریب در آن بسیار زیاد است. در سورههای بزرگتر کلمات قریب کمتر دیده میشود. بر عکس اینکه فرد خیال میکند سورههای کوچک آسان است ولی از لحاظی بسیار سختتر از سورهها بزرگتر مانند بقره است.
البته نگاه کردن به قرآن دارای مشربهای مختلفی است که شامل نگاه تاریخی، لغتی، عرفانی، فلسفی و... میشود. وقتی نگاه میکنید میبینید که قرآن از تمام وجه اعجاز است. برخی میگویند وجه اعجاز قرآن چیست؟ وقتی اینگونه پرسش میشود یعنی اینکه قرآن وجهی دارد که معجزه نیست! در حالی که چنین چیزی نیست. یا این کتاب به تمامه معجزه است یا معجزه نیست. معنا ندارد که بگوییم وجه معجزه بودن قرآن چیست.
فرد از هر طرف وارد قرآن شود برای نمونه در دید عرفانی ملاحظه میکند که یک آیه به چه میزان عجیب است. مثلاً میگوید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ؛ آيا نديدهاى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است.» کلمه «إلی» برای اشاره حاسه و محسوس است و آیه میگوید خدا را ندیدی چگونه سایه را گسترده است. فرد سایه را دیده است ولی قرآن میگوید خدا را ندیدی؟
در آیه دیگر میفرماید: «مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا؛ کيست که خدا را قرض الحسنه دهد تا برای او دو چندانش کند.» فرد به فقیر قرض میدهد ولی آیه میگوید شما به خدا قرض دادید. البته نمیخواهیم بگوییم که وحدت وجودی است ولی وحدت وجودی الهی که امیرمؤمنان(ع) نیز به آن قائل بودند از خود آیات در میآید. این آیه واقعا معجزه است.
همچنین در سوره فصلت میفرماید: «أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ، أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ؛ آرى، آنان در لقاى پروردگارشان ترديد دارند. آگاه باش كه مسلماً او به هر چيزى احاطه دارد.» این آیه میفرماید افراد به لقاء پروردگارشان شک دارند در حالی که به کل شیء محیط هستند و آن هم نه تنها در آخرت و یا در دنیا بلکه در دنیا و آخرت به تمام شیء محیط هستند. فرد به هر میزان به این آیه دقت میکند به عمق آن پی میبرد و لذت میبرد.
در روایت منسوب به امیرمؤمنان(ع) آمده: من شیء را ندیدم مگر خدا را قبل، همراه و بعد از آن دیدم. این آیه نیز با روایت بسیار خوب تطبیق میکند. آیه میفرماید: «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ؛ از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى، و براى تو از «سبا» گزارشى درست آوردهام.» که وجه ادبی این آیه برای بنده ملموس است.
این آیه سجع و وزن دارد ولی نمیتوان گفت وزن دارد. نمیتوان گفت این آیه به یک معنا عرض و قافیه دارد. ولی در عین حال آهنگ و ترنم دارد. آیه نه به آن معنا سجع و وزن دارد ولی فرد ملاحظه میکند که آهنگ دارد و گوش را نوازش میدهد. همچنین فضای صنعت تصویر قرآن را میسازد که شاید در این دوره زمانه بیشتر قابل فهم باشد چون در فکر به تصویر کشیدن مطالب هستیم.
در این آیه صنعت تصویر قرآن به این است که فرد تصور میکند یک هُدهُدی آمده و به سلیمان نبی با آن همه امکانات و عظمت میگوید: از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافتهاى، و براى تو از «سبا» گزارشى درست آوردهام. این آیه ضعف انسان را نیز نشان میدهد یعنی میگوید فرد نباید به خود غره شود و حتی ممکن است سلیمان نبی باشد ولی یک هُدهُدی خبری داشته باشد که تو نداشته باشی.
بنده معتقدم چنین فضاهایی به ما این را نشان میدهد که نمیتوانیم بگوییم وجه معجزه قرآن چیست. مگر قرآن چیزی جز معجزه است که وجه آن چیست؟!
رسا ـ برای نشر علم خود چه کار میکنید؟
بنده زمانی در فکر نشر علم بودم و چیزی حدود 2 یا 3 ماه پیش خدمت حضرت آیتالله سبحانی و آیتالله مؤمن نیز رسیدم و با این افراد مباحثاتی نیز داشتم ولی به این نتیجه رسیدم اگر قرار باشد مثلا مشهور شوم میشوم. اگر چیزی باشد فردی میفهمد و به دنبال آن میآید. «مُشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.» اگر چیزی باشد افراد به دنبالش میآیند.
برخی از روزها افرادی که جای پدر بنده هستند مشکلات خود را با بنده در میان میگذارند، راه حل میخواهند و حتی از شهرستانها برای استخاره تماس میگیرند. به طور کلی اگر لازم باشد خدا نشرش میدهد. البته بنده بدم نمیآید که نشر بدهم و فردی زمینهای ـ نوشتن مقاله و یا سخنرانی ـ را آماده کند استقبال میکنم و درباره قرآن حرفهای نو و تازهای دارم.
برای نمونه درباره محکمات قرآن به عقیده خودم حرف تازهای برای گفتن دارم. مرحوم آقای معرفت از اقوام بود که خواسته یا ناخواسته بسیار بر شخصیتم تأثیرگذار بوده است. بسیاری از افراد نیز پس از فوت آیتالله معرفت به صورت رسمی خود را شاگرد ایشان معرفی کردند که بنده نیز با اینکه شاگردی رسمی ایشان را نکردهام، ولی تمام حرکات و سکنات ایشان را زیر نظر داشتم. به ریزه کارهایی که دیگران توجه نکردند توجه کردم.
ایشان برای نمونه درباره آیه 6 سوره آل عمران «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» میگفت: در بحث ادبی این آیه ماندم و خدمت امیرمؤمنان(ع) رفتم و گفتم میخواهم از ولایت شما دفاع کنم و چالشی که برخی درباره ادبیات آیه دارند و میگویند محل وقف کجاست برایم حل شود. سپس آمدم و کتاب ابن هشام را دیدم و متوجه شدم که جواب بسیار واضح است و درباره آن جوابی نوشتم. آقای معرفت تأکید داشتند که «واو» این آیه واو استیناف نیست بلکه واو ادامه است.
با توجه به خطبه 91 نهج البلاغه نیز امیرمؤمنان(ع) میفرمایند: «اعترافشان به عجز از تناول عمق علم را خدا رسوخ در علم نام نهاده است.» بنابراین این وقف کردن در آیه حرف بدی نیست و اشکالی ندارد، ولی نتیجه برآیند آیه و سخن حضرت امیر(ع) این میشود که «وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا؛ ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست.» کلمه «کل» جمع است که علی الاظهر و الاشهر باید سه ماده را داشته باشد و در این آیه آن سه ماده شامل محکمات، متشابهات و تأویل است.
یعنی تأویل قرآن نیز فی عندالله است. امام(ع) به ذات تأویل آیه را نمیداند، ولی اگر بخواهد بداند به دلالت روایت کافی شریف که میفرماید: امام(ع) اگر بخواهد بداند متوجه میشود. پس راسخون در علم با توجه به آیه و روایت اقرار دارند به اینکه ما جاهل هستیم ولی همه چیز نزد خدا است. البته نه اینکه به تأویل آن جاهل باشند؛ یعنی بالذات ندارند ولی اگر بخواهند تأویلش به آنها داده میشود.
ولی چه کسی میتواند بگوید خدا تأویل را به من داده است؟ طبیعتاً به تعبیر روایت باید فردی باشد که محدث باشد. به همین دلیل میگویم امیرمؤمنان(ع) و حضرت زهرا(س) محدث بودند. یعنی یک فردی باید باشد که ارتباط داشته باشد. در تأیید این مطلب نیز میتوان به آیه «ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ؛ سپس بيان(و توضيح) آن(نيز) بر عهده ماست!»
به همین دلیل بنده عقیده داشته و دارم که جز معصوم(ع) هیچ کس مفسر قرآن نیست، بلکه نهایتش میتوان تقویت احتمال کرد و یک احتمالی را پسندید و این احتمالات را برجسته و بیان کرد. ولی ما نمیتوانیم تفسیر کنیم. چرا؟ چون ما بشر هستیم و حرف خدا که با حرف ما مخلوط نمیشود. نمیتوانیم بگوییم که حرف خدا را میفهمیم. خدا در آیه به پیامبر(ص) میفرماید: «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ؛ و تو چه دانى كه اختر شبگرد چيست؟» یا آیه میفرماید: «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ؛ چيست كوبنده؟ و تو چه دانى كه كوبنده چيست؟»
عقل بشر نمیتواند بگوید «یاجوج و مأجوج» چه چیزی هستند؟ عقل بشر نمیتواند بگوید بسیاری از مطالب چیست! حتی چه فردی میتواند بگویید: «الم» یعنی چه؟ بسیاری از افراد میگویند این گونه کلمات در قرآن بسیار آمده است. دیگری میگوید این کلمات کد است و برخی نیز میگویند اینها را تنها امام زمان(عج) میتوانند تفسیر کنند که معقولترین نظر نیز همین نظر است. به همین دلیل ما مفسر نیستیم و تنها میتوانیم احتمالی را تقویت کنیم وگرنه به عقل بشر نمیرسد؛ بلکه باید رد العلم به اهلش کنیم. امام(ع) نیز به خدا رد العلم میکند و خدا نیز حتماً جواب میدهد.
به قول مرحوم آقای معرفت، امام(ع) از یک صوفی یا زاهد مستجاب دعوة کمتر نیست که اگر آن دعا کند و چیزی را بفهمد ولی متوجه نشود. امام(ع) نیز فوقش دعا میکند و میفهمد.
رسا ـ میزان ارتباط روایت با آیات چقدر است؟
تصور این است که وقتی گفته میشود یک روایت تفسیری است یعنی ابهام آیه را از بین میبرد، در حالی که اصلاً اینگونه نیست. یعنی خیلی وقتها فرد روایت را میخواند برای او شبهه ایجاد میشود و خیال میکند که تفسیر به رأی است. ابتدای کار باشد یک نوع ترس فرد را میگیرد و خیال میکند نوعی غلو است. یا بازی کردن با قرآن نیست!؟ ولی باید واسطه و ارتباط را نگاه کرد. برخی مواقع روایت آیه را تضمیناً آورده است. برخی مواقع تیمناً آورده، در برخی موارد تلویحاً آورده و در برخی موارد نیز تفسیریاً آورده است.
برای نمونه روایت میفرماید: «در روز قیامت اعمال مؤمنان برای کفار و اعمال کفار برای مؤمنان آمده است. کفار به سبب گناهی که مؤمن انجام داده به جهنم میرود.» سپس حضرت به آیه «قَالَ مَعَاذ اللَّه أَنْ نَأْخُذ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْده إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ؛ پناه به خدا، كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى يافتهايم بازداشت كنيم، زيرا در آن صورت قطعاً ستمكار خواهيم بود.» اشتشهاد میکنند. نخست برای فرد ناملموس است و میگوید قاعده وزر چه میشود؟ ولی وقتی فرد مقداری تأمل میکند وجههایی از آن برای او تا حدودی واضح میشود.
برای نمونه فرد میفهمد که یوسف(ع) میدانست کار کار بردارش بنیامین نیست، ولی گفت: ما کاری به فاعل عمل نداریم بلکه به آن فردی که عمل را نزد او یافتهایم کار داریم. به عقیده بنده نیز وجه استشهاد امام(ع) به آیه همین است. یعنی ما با کسی که عمل را انجام داده کاری نداریم بلکه با فردی که متاعمان را نزدش یافتهایم کار داریم. یعنی شاید کافر راضی به عمل است و مؤمن در آن لحظه راضی به عمل نیست.
امام صادق(ع) نیز میفرماید: «مؤمن در زمانی که ایمان دارد گناه نمیکند ولی یک زمانی ایمان خود را از دست داده و گناهی میکند، ولی نسبت به این گناه اصرار نمیکند. راضی نیز نیست؛ ولی کافر راضی است.» همچنین خدا در ماجرای هابیل و قابیل میفرماید: «من میخواهم گناه من و گناه خودت را به دوش بکشی.» به نظر میرسد که باید رمز ارتباط میان آیات و روایات را پیدا کرد. یک کدی دارد که در ممارست فراوان به دست میآید.
در دعای زیارت پیامبر(ص) آمده: «تو اولین پیامبران هستی میثاقاً ولی آخری هستی مبعثاً.» نخست ذهن درگیر میشود ولی وقتی فرد به عالم ذر اعتقاد داشته باشد متوجه میشود که این موضوع درباره عالم ذر است. شاهد این روایت نیز آیه «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَی وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا؛ و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى پسر مريم، و از [همه] آنان پيمانى استوار گرفتيم» است. فرد باید روایت را با آیات قرآن بسنجد و اگر پیروز شد در آن صورت میتوان فهمید که این روایت تفسیر این آیه است.
در تاریخ نقل شده: امیرمؤمنان(ع) در آن واحد در چهل جا دیده شدند. فرد نخست میگوید معقول نیست ولی وقتی با آیه «قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فِى فِئَتَيْنِ ٱلْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَتِلُ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ وَ أُخْرَی کافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْىَ ٱلْعَيْنِ» نگاه میکند فهم روایت برایش راحت میشود. بسیاری از مفسران گفتهاند مسلمان در جنگ بدر 313 نفر بودند و کفار 2 هزار نفر که کفار مسلمانان را 4 هزار نفر میدیدند.
البته برخی نیز میگویند کفار تعداد مسلمانان را 326 نفر میدیدند ولی بسیاری میگویند چون آیه اظهر و اشهر است کفار مسلمانان را دو برابر خود میدیدند؛ یعنی 10 نفر پیامبر(ص)، 10 نفر امیرمؤمنان(ع) و... میدیدند. البته آیه نیز میگوید که با چشم خود میدیدند و خیال و توهم نمیکردند. بنده معتقدم که این آیه میتواند مفسر همین روایت باشد. ما نباید از بیان برخی مسائل به سبب ثقیل بودن بترسیم بلکه باید به دنبال مطالب تفسیری آن باشیم که در این زمینه نیز مطالب مختلفی داریم.
/993/402/ر
ادامه دارد...
دوستتو ن دارم خدا نگهدار