علم اولوالامر به مسائل نوین، خطا ناپذیر است
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، و ششمین جلسه درس خارج فقه سیاسی اسلام را در حالی در شنبه دوازدهم دیماه 1394 درمدرسه دارالشفاء قم برگزار کرد که به ادامه بحث پیرامون دلالت آیات قرآن بر اشتراط عصمت در منصوب از سوی خدا و رسول اکرم صلی الله علیه وآله پرداخت.
دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، به آیه 83 سوره نساء به عنوان پنجمین دلیل قرآنی دالّ بر عصمت امام منصوب استناد و این نتایج راستفاده کرد:
1. امر امن یا خوف، باید به رسول و اولوالامر ارجاع و رد شود؛
2. رسول واولوالامر نسبت به آنچه در ورای امور ردّ شده به آنها وجود دارد، عالم هستند؛
3. علم اولوالامر، علم خطاناپذیر و واقعی است؛
4. وجود تلازم بین رد الی الرسول و اولوالامر با حصول علم، دلیل عصمت است؛
5. اولوالامر قدرت استنباط و احاطه به مطالب دارد.
استاد درس خارج فقه حکومتی حوزه علمیه قم در توضیح دلالت آیه مذکور برعصمت عملی با وجود آنکه در آیه مورد استناد، به "علم" تصریح شده است، عصمت عملی را مبتنی بر عصمت علمی دانست و با ذکر برخی آیات قرآن به عنوان شاهد، عنوان کرد: عصمت علمی یعنی عدم غفلت، و هر معصیتی نتیجه یک غفلت و نسیان است. نتیجه اینکه، با عصمت علمی یعنی عدم غفلت، عصمت عملی محقق خواهد شد.
وی همچنین به مناسبت بحث، معصیت را حاصل جلوه گری و تزیین آن توسط فرد، ولو تخیلاً و کذباً و ترک واجب را نتیجه باور ذهنی سست نسبت به انجام واجب دانست.
این فقیه صاحبنظر در عرصه فقه حکومتی، با تعریف کذب درونی به خوب پنداری و تزیین معصیت و مفاسد در نفس، در نتیجه تزیین و تسویل شیطان، چنین نتیجه گرفت: اولوالامر منصوب، به دلیل دارا بودن عصمت علمی، از کذب درونی مبرا بوده و اصلا اراده معصیت برایشان حاصل نمی شود.
اهم بیانات آیت الله محسن اراکی در بیست و ششمین درس خارج نظام سیاسی اسلام به شرح زیر است.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع کلی بحث
بحث ما در آیات دالّه بر شرط عصمت در منصوب از سوی خدا و رسول صلی الله علیه وآله ، بطور مستقیم و بلاواسطه، برای حکومت و رهبری بود. چهار آیه از آیات کریمه قرآن بحث شد.
مرور مختصر بحث جلسه قبل
آخرین آیات مورد بحث، آیه 35 از سوره یونس بود:
«أفَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون »؛
گفتیم این آیه مفادش چنین است که آن کس که نیاز به دستگیری دارد و بدون دستگیریِ دیگری راه به حق پیدا نمی کند، شایسته تبعیت و پیروی نیست و نمی تواند فرمانروا باشد. آن کس که برای هدایت حق به دیگری نیاز ندارد، شایسته فرمانروایی است.
در این آیه، فقره "فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون" در حقیقت استفهام استنکاری است. استنکار از اینکه شما بیایید و کسی که خود، به حق راه نیافته است را رهبر کنید. کسی می تواند فرمانروا و رهبر باشد که بدون نیاز به دستگیری دیگران راه به حق پیدا کند. گفتیم مصداق چنین شخصی معصوم است چون معصوم است که به دلیل عصمت الهی نیاز به دستگیری دیگران ندارد اما غیر معصوم چون به خطا می افتد به دستگیری دیگران نیاز دارد.
بحث امروز؛ آیه پنجم دالّ بر عصمت منصوب
آیه پنجم که می توان به آن برای شرط عصمت در منصوب بالمباشره از سوی رسول خدا صلی الله علیه وآله استناد جست، آیه 83 سوره نساء است:
"وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلا"
در این آیه می فرماید که هر امری، چه مربوط به امن ، چه مربوط به ناامنی، گاه که خبر یا مطلب به دست بعض منافقین می رسد، این مطلب را اذاعه و پخش می کنند و راز امنیتی جامعه اسلامی را افشا می کنند. می فرماید:
" وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ "، اگر این امر امنیت یا خوف را به رسول و به اولی الامرارجاع کنند، لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ. قطعا از میان آنان کسانىاند که [مىتوانند درست و نادرست] آن را دریابند.
[در آیه به عنوان یک ویژگی اولوالامر، می فرماید: ] اولوالامر دارای استنباط هستند.
معنی استنباط در آیه
ظاهرا این استنباط همان چیزی است که در اوایل سوره آل عمران به آن اشاره شده است :
"وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم" (آل عمران / 7)
راسخون فی العلم یعنی کسانی که قدرت استنباط دارند. قدرت استنباط همان قدرت استخراج معانی و مطالب است از آنچه به دست آنها می رسد. یعنی از آنچه به دست آنها می رسد می توانند از آن به چیزهای دیگر دست پیدا کنند؛ [به عبارت دیگر، قدرت استنباط] یعنی به مطالب می توانند احاطه پیدا کنند.
علم در آیه؛ کشف واقع
می فرماید: "لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ"؛
علم در اینجا قطعاً علمِ مطابق واقع است چون اگر علمِ مطابق واقع نبود، [حقیقتاً] علم نبود. علمی، علم است که مطابقت با واقع داشته باشد. علم یعنی کشف واقع. کشف واقع یعنی کشف غیر خطا و خطا ناپذیر.
[پس باید گفت که مراد از علم در این آیه، علم مطابق واقع و خطاناپذیر است]
دلیل مدعا
[دلیل ما بر اینکه مراد از علم، کشف واقع و علمی است که با واقع مطابقت داشته باشد این است که :]
" لَعَلِمَهُ " در اینجا جزای شرط است.
می فرماید: « وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ »؛
[شرط : لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْر؛ جزای شرط : لَعَلِمَهُ]
اگر آنچه از امن و خوف به دستشان می رسد به اولی الامر و رسول صلی الله علیه وآله رد و ارجاع کنند، حتماً چنین است که اولوالامر و رسول صلی الله علیه وآله به آنچه از پس این خبرها وجود دارد، عالم خواهند بود.
[ بنابراین، ادعا و ] بحث ما اینجاست که این علم، علم خطاناپذیراست؛ چون علم [قطعی و مطابق واقع] است؛
[دلیل ما این است که ] چون " لَعَلِمَهُ " جزای شرط است؛ یعنی تخلف ندارد. اگر رد کنند به اولوالامر و رسول صلی الله علیه وآله حتماً این علم حاصل می شود.
تلازم؛ دلیل بر عصمت
[تا اینجا دانستیم که بین ردّ امر به رسول و اولوالامراز یک سو و حصول علم واقعی از سوی دیگر ملازمه وجود دارد. اکنون می گوییم:]
این لازمه اش عصمت است، چون اگر عصمت در کار نبود تلازمی بین رد الی الرسول و الی اولوالامر با علم وجود نمی داشت. [حال آنکه] اینجا تلازم وجود دارد. [بنابراین تلازم میان ردّ و حصول علم، ملازمه دارد با عصمت؛] می گوید اگر رد کنند، این علم حتماً تحقق پیدا می کند؛ علم مطابق با واقع. رد الی الرسول و الی اولوالامر که مستلزم چنین علمی است، مستلزم انکشاف واقع است، این به معنی عصمت است؛ چون اگر عصمت درکار نبود، این تلازم متحقق نمی شد و باید می فرمود "لو ردوه قد یعلمه و قد لایعلمه الذین یستنبطونه منهم"؛
اینکه می فرماید " لَعَلِمَهُ " با لام تأکید، [به معنی آن است که] اگر رد الی الرسول و الی اولوالامر بشود حتماً به آنچه "یردّ الیهم" می شود، علم خواهند داشت و علم آن را دارند.
این علمی که لازمه ردّ به آنهاست، باید علم الهی باشد. اگر علم عادی و بدون عصمت بود تلازم بین رد و بین چنین علمی حاصل نمی شود.
تکرار و تأکید بر دلالت آیه و چرایی آن
این آیه به روشنی نشان می دهد که این اولی لامری که با رسولند و رد به آنها واجب است؛ - رد مربوط به هر امنیت، یا مربوط به خوف - این چنین اولوالامری، اولوالامر معصوم است. [دلیل ما این است که] اگر معصوم نبودند، " لَعَلِمَهُ " صدق نمی کرد وهم امکان علم و هم امکان عدم علم بود. بنابراین، این آیه هم به روشنی بر عصمت اولی الامر دلالت می کند.
قدرت استنباط ؛ ویژگی اولی الامر
[همانطور که پیش ازهم گفته شد] آیه 83 از سوره نساء، به طور ضمنی اشاره دارد به اینکه این اولوالامر قدرت استنباط دارد. قدرت استنباط همان است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: "علّمنی رسول الله الف باب من العلم ینفتح من کل باب الف باب". اولوالامر معصوم از قِبَل خدا، خاصیت عصمت آنها همین است که از آنچه می بینند، آنچه را دیده نمی شود، می بینند؛ این به تأیید الهی است. دیدن آنچه دیده نمی شود، اگر بخواهد علم حقیقی و مطابق واقع باشد نیاز به تسدید الهی دارد. احتیاج به همان چیزی دارد که ما از آن به «عصمت» تعبیر می کنیم.
اشکال بر دلالت
[اشکال این است که آیه شریفه فرموده است " لَعَلِمَهُ "؛ سخن از علم است و چنانکه خود شما هم گفتید، تلازم نیز بین ردّ و علم است؛ بنابراین ] ممکن است گفته شود این آیه، عصمت را در علم اثبات می کند در حالی که مدعا اعم [ از علم و عمل] است.
جواب
اصولا عصمت عملی نتیجه عصمت علمی است. در روایات هم مکرّر به این نکته اشاره شده است. عصمت عملی فرع عصمت علمی است یعنی وقتی عصمت علمی حاصل می شود، عصمت عملی نتیجه آن است:
دو شاهد از آیات کریمه
[1.] «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه» (یوسف/24)؛
این رؤیتِ برهان رب، عصمت علمی است و نتیجه آن، عصمت عملی و پاکدامنی شد. عصمت عملی لاینفک از عصمت علمی است؛ چون عصمت علمی یعنی عدم غفلت و مفاسد و معاصیی نتیجه غفلت و نسیان است.
[2.] «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» (طه / 115)؛
درقران کریم معصیت نتیجه نسیان به شمار آمده است.
اگر موجودی باشد که اهل نسیان نباشد و اهل عصمت علمی باشد غفلت بر او عارض نمی شود:
«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین» (اعراف / 205)
نکته قابل تذکر
[در آیه شریفه اخیر که به عنوان شاهد بحث ذکر شد، خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: از غافلین مباش. لازم به تذکر است که چنانکه ] گفته ایم، همه امرها و نهی های الهی خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله ، انشاء ملازم با اِخبار است، یعنی مدلول التزامی آن اِخبار است.
وقتی می فرماید: « لاتکن من الغافلین »؛ یعنی « انت لست من الغافلین »؛
وقتی می فرماید: « اتّق الله» ؛ یعنی « انت من المتقین ».
رسول خدا صلی الله علیه وآله مطیع خداست و اطاعت خدا از اطاعت رسول جدا نیست. رسول خدا صلی الله علیه وآله محض اطاعت الهی است، پس وقتی می فرماید "لاتکن من الغافلین" ، یعنی " لستَ من الغافلین" ، این نهی حتماً اطاعت شده است. اگر فرمود "اِتّق الله" ، یعنی این امر حتماً اطاعت شده است. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وجودی است که غفلت بر ایشان عارض نمی شود.
[در آیه دیگری هم می فرماید : ] «فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْباب» (طلاق /10)، این رسول محض ذکر است. چون محض ذکر است هیچگاه نسیان بر او عارض نمی شود و لذا معصیت نمی کند.
بازگشت به جواب
خلاصه اینکه مخالفت عملی نتیجه عدم عصمت علمی است.
متعلّق علم؛ قبح عمل یا حرمت آن
[در آیه شریفه 83 از سوره نساء، در فقره « لَعَلِمَهُ » ] مراد از علم - که به آن علم حقیقی گفته می شود - ، علم به قبح عمل است نه علم به حرمت. علم به قبح عمل که شخص را از آن عمل متنفر کند. اگر نفرت از عمل حاصل شد، دیگر آن عمل را مرتکب نمی شود.
معصیت معلول خوب پنداری عمل
در کتاب «آزادی و علیت» بحث کرده ایم که اراده انسان چگونه شکل می گیرد. اراده انسان وقتی شکل می گیرد که انسان ولو کذباً و یا تخیلاً چیزی را برای خود خوب جلوه می دهد. تا آدمیزاده چیزی را خوب نپندارد، عمل نمی کند. به اصطلاح، اختیار، ترجیح احدالطرفین بر دیگری است. گفته ایم که همیشه معصیت و مفاسد در بستر یک کذب حاصل می شود؛ لذا در قرآن کریم، «صادقین» به کسانی گفته می شود که اهل عصمت هستند: "کونوا مع الصادقین" . چرا اهل عصمت هستند؟ چون هیچگاه برای آنان کذب درونی محقق نمی شود.
کذب در اینجا یعنی اینکه کاری که به دست آدمی انجام می شود را آدمی برای خود خوب جلوه داده و بعد آن را انجام دهد. اهل منکرات و معاصی در نفس خود کذباً و زوراً آن معصیت را خوب و تزیین می کنند؛ یعنی همان تسویل و تزیین شیطانی که قرآن درباره آن می فرماید:
«زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم» (عنکبوت / 38)
یا
«الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ» (محمد /25)
تسویل و تزیین کارش اینجاست؛ [ یعنی کارکرد و نقش تسویل و تزیین در انجام معصیت، آراستن یک عمل ناصواب است طوریکه منجز به کذب دورنی و خوب پنداشتن عمل شود ] تا کذب محقق نشود، معصیت انجام نمی پذیرد.
معصوم علمی مصون از کذب درونی
آنهایی که اهل عصمت علمی هستند؛ هیچ وقت این کذب در درون آنها تحقق پیدا نمی کند. آنچه زشت است را پیش خدا زشت می دانند و در نتیجه ی زشت دانستن آن، از آن متنفر می شوند؛ در نتیجه هیچ وقت اراده معصیت برای آنها حاصل نمی شود. از آن طرف عمل خیر و عملی را که خدا به آن امر کرده است را خیر و خوب و لازم الاتیان می دانند و هیچ وقت لزوم اتیان در ذهن آنها ضعیف نمی شود.
ترک واجب معلول سبُک انگاری عمل
افرادی که به واجبات عمل نمی کنند بخاطر این است که در ذهن خود این واجب را چنان ضعیف و سست می کنند که انگیزه اتیان از آنان سلب می شود. اگر بداند که این واجب برای او چقدر خوب است و برای او حبّی نسبت به آن حاصل شود، انگیزه عمل قطعاً برای او حاصل می شود و در دوراهی «بکنم یا نکنم» ، «بکنم» را انتخاب می کند. انتخاب «بکنم» یا «نکنم»، مسبوق به یک باور است. باور کامل و محیط. این باور، آنجا که نتیجه آن، «بکنم» می شود، باور به خوبی و زیبایی است؛ لذا حبّ آن فعل برای او حاصل می شود. آنجا که نتیجه آن باور، «نکنم» می شود، باورِ زشتی عمل است که نفرت از آن عمل حاصل می شود و در نتیجه ی نفرت از آن عمل، ارتداع و انزجار از آن عمل حاصل می شود.
پایان بحث؛ تکرار و تأکید
خلاصه اینکه با بیانی که گفتیم همیشه عصمت علمی، عصمت عملی را نتیجه می دهد؛ لذا آیه شریفه " وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ " دالّ بر عصمت است./836/د102/ل