۱۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۵
کد خبر: ۴۴۷۵۱۰
حجت الاسلام سلیمانی:

ابن خلدون عامل محرک تاریخ را تعصب قومی و ملی می‌داند

دکتر سلیمانی امثال ابن خلدون را از جمله فیلسوفانی دانست که درباره فلسفه نظری بحث کرده اند و بیان داشت: ابن خلدون عامل محرک تاریخ را تعصب قومی و ملی می‌داند. وی یک عامل محرک تاریخی را بررسی می‌کند و علل سقوط و فروپاشی تمدن‌ها را همین تعصب قومی می‌داند.
حجت الاسلام سلیمانی

به گزارش سرویس پیشخوان  خبرگزاری رسا به نقل از رسای اندیشه، دکتر سلیمانی امثال ابن خلدون را از جمله فیلسوفانی دانست که درباره فلسفه نظری بحث کرده اند و بیان داشت: ابن خلدون عامل محرک تاریخ را تعصب قومی و ملی می‌داند. وی یک عامل محرک تاریخی را بررسی می‌کند و علل سقوط و فروپاشی تمدن‌ها را همین تعصب قومی می‌داند. در مورد جغرافیا و عوامل دیگر مثل اخلاق و... نیز نظر دارد، ولی بیشتر به این عامل توجه دارد.

رسای اندیشه - دربارۀ «فلسفه تاریخ از نگاه قرآن» می خواهیم صحبت کنیم. قبل از هر چیز بفرمایید فلسفه تاریخ چیست؟

امروز در جامعه ما فلسفه تاریخ به دو معنا مطرح است؛ یکی فلسفۀ علم تاریخ و دیگری فلسفۀ نظری تاریخ. موضوع فلسفۀ علم تاریخ، گزاره‌ها و آثار تاریخ است و موضوع فلسفۀ نظری تاریخ، حوادث تاریخی در مدت زمان بسیار طولانی است. پرسش‌های اصلی در فلسفۀ علم تاریخ عبارت است از: میزان اعتبار گزاره‌های تاریخی چقدر است؟ آیا این گزاره‌ها حقیقت‌نمایی و واقعیت‌نمایی دارند یا خیر؟ آیا به اندازۀ گزاره‌های یقینی، یقین‌آور هستند؟ آیا در حدی هستند که با گزاره‌ها و دست‌آوردهای علم تجربی قابل قیاس باشند؟ اساسا آیا تاریخ جزء علوم واقع‌نما است یا خیر؟ یا مانند یک نقاشی است؟ هیچ نقاشی ادعا ندارد که نقاشی‌اش عین واقع است. نقاش می‌گوید چه بسا توهمات من در زیباسازی این نقاشی نقش داشته باشد. ولی عکس این‌گونه نیست. عکاس مدعی است که اثر او تصویری از عالم خارج است. لذا نقاشی علم نیست، هنر است. علم آن‌چیزی است که ما را به واقعیت رهنمون کند. یعنی مطابَق و مطابِقی وجود دارد.

موضوع فلسفۀ علم تاریخ، گزاره‌ها و آثار تاریخ است و موضوع فلسفۀ نظری تاریخ، حوادث تاریخی در مدت زمان بسیار طولانی

صاحبان علوم مدعی هستند که واقعیتی وجود دارد و حرف‌هایشان با آن واقعیت مطابقت دارد. شیمی‌دان مدعی است که فرمولی که او می‌گوید با آن‌چه در عالم واقع هست مطابقت دارد. ولی نقاش و فیلم‌نامه‌نویس چنین ادعایی ندارد. بعضی می‌‌‌‌گویند تاریخ این‌گونه است. زیرا تاریخ در حقیقت چیزهایی است که در حافظه مورخین مانده است. گزارش‌گران تاریخ در ده قرن گذشته حادثه‌ای را دیدند یا شنیدند و بعد ثبت کردند از کجا معلوم که این‌ها دقیق و درست، همه جوانب را ثبت کرده باشند؟ و از کجا معلوم که در حافظه‌شان اخلالی به وجود نیامده باشد؟ لذا تاریخ نه تنها در حد علوم یقینی بل‌که در حد علوم تجربی که ظن‌آور است ارزشی ندارد. فلسفۀ علم تاریخ در آن‌جا بحث می‌شود. ولی طرفداران علم تاریخ می‌گویند این درست است که تاریخ مثل علوم فلسفی یا عرفانی یقین‌آور نیست یا مثل علم تجربی ظن درخور توجه یا معرفت موجه نمی‌آورد، اما در حد خودش ظن قابل اعتماد می‌آورد.

رسای اندیشه - تعریف تاریخ چیست؟

من به نوعی به تعریف تاریخ اشاره کردم، ولی اگر بخواهیم تاریخ را در یک جمله تعریف کنیم عبارت است از: «حوادثی را که بر جامعه بشری گذشته و تأثیر معتنابهی بر جامعه داشته است. نه هر حادثه جزیی.» روابطی که انسان‌ها با خدا، خود، انسان‌های دیگر و محیط دارند، همه این‌ها جزء تاریخ می‌شود به شرطی که تأثیر شگرفی بر جامعه بگذارد.

رسای اندیشه - اکنون شما تاریخ را با جامعه تعریف کردید نه با فرد؟

با هر دو قابل تعریف است. ولی «کار فردی» در صورتی که «ثمره اجتماعی» داشته باشد در تاریخ می‌آید. امیرالمؤمنین علیه‌السلام یک فرد است. زهد ایشان زمانی در تاریخ ثبت شد که حضرت، امام جامعه شد و در جامعه تحول ایجاد کرد. حضرت امام(ره) تا زمانی که رهبر نبود، جزییات زندگی ایشان به عنوان یک فرد در تاریخ ثبت نمی‌شد؛ ولی وقتی رهبری جامعه را پذیرفت، تمام جزییات فردی‌ و حتی نحوه برخوردشان در خانواده‌ نیز در تاریخ ثبت می‌شود. پس فرد اگر می‌خواهد زندگی‌اش تاریخی شود باید تاریخ‌ساز و در تحولات تاریخی و اجتماعی نقش درخور توجهی داشته باشد.

«کار فردی» در صورتی که «ثمره اجتماعی» داشته باشد در تاریخ می‌آید

این از تاریخ از بعد علوم انسانی و اجتماعی. اما از بعد فلسفی اگر بخواهیم تاریخ را تعریف کنیم عبارت است از: «زمانی را که بر یک شیء مادی می‌گذرد.» در حقیقت اشیاء مادی بعدی دارند به نام زمان؛ گذشت زمان بر اشیاء مادی تاریخ را به وجود می‌آورد؛ ولی در عالم مجردات این زمان نیست و اصلا زمان در آن‌جا مطرح نیست و لذا تاریخ آن‌جا معنا ندارد؛ ولی در این‌جا تاریخ معنا پیدا می‌کند. این هم تاریخ از بعد فلسفی است. پس روشن شد فلسفۀ علم تاریخ چیست. این‌جا یک گریزی بزنم؛ برخی می‌گویند شما در تاریخ اسلام و پیامبران و اهل بیت خیلی باید دقت کنید و براهین محکمی را باید ارائه دهید. اگر تاریخ امام حسین علیه السلام در روز عاشورا را می‌گویید باید همه وقایع روشن باشد و باید محکمات را بگویید. این‌ها از فضای گزاره‌های تاریخ غافلند. گزاره‌های تاریخی یقینی بسیار کمند. گزاره‌های تاریخی نوعا ظنی‌اند. ظنی متأخم به شک هستند نه ظنی متعاقب به یقین. خیلی از گزاره‌های تاریخی اصلا مشکوکند. این مورخ با اصل تجمیع قرائن، گزاره‌های تاریخی را به هم می‌سنجد. شواهدی را از جاهای دیگر پیدا می‌کند تا این گزاره را نقد یا اثبات و رد کند. بعد این را به یک ظن قابل توجه و متأخم به یقین تبدیل می‌کند و نسبت به این گزاره، باور-درصورت اثبات- و یا عدم باور-درصورت نفی آن گزاره- ایجاد می‌شود. این‌ها در حوزه گزاره‌های معتبر تاریخی می‌آیند. یعنی به بشریت می‌گویند شما افکار، تحلیل‌ها و جهت‌گیری‌هایتان را طبق آن شکل بدهید. این شایسته است و عقلا چنین چیزی را صحیح می‌دانند. عده‌ای در مصیبت حضرت زهرا سلام‌الله علیها و امام حسین علیه‌السلام به دنبال گزاره‌های صحیح هستند و می‌گویند اگر صحیح نبود نباید بگویید. این غلط است. عده‌ای از جریانات فکری روشن‌فکری آتش این تنور را داغ می‌کنند و مرتب هیزم می‌ریزند که شما مذهبی‌ها این‌ها را از کجا آوردید؟ سند متقن بیاورد. ما از آن ها سؤال می‌کنیم شما که اینقدر دلتان برای حقیقت می‌سوزد چرا به تاریخ اروپا اعتراض نمی‌کنید؟ نوعا تاریخ اروپا سند ندارد و کسانی این تواریخ را نوشته‌اند که به نظر ما اهل گناه هستند و خیلی از آن‌ها از نظر ما فاسق هم هستند. شما از کجا عدالت ویل دورانت را احراز کردید که این‌قدر در مجلات علمی- پژوهشی به تاریخ تمدن ویل دورانت ارجاع می‌دهید؟ از کجا عدالت کسروی را که آدم فاسقی بود و اصلا تاریخ مشروطه را جانبدارانه نوشت احراز کردید؟ در آن‌جا به این درس‌ها که منبع دست اول تاریخ ایران و اروپا است و به صورت علمی تدریس می‌شود نمی‌آیید اعتراض کنید. من می‌خواهم نیروهای فرهنگی و مذهبی به این نکته توجه کنند. چون آدم وقتی جریان‌شناسی می‌کند متوجه می‌شود که خیلی از این شبهاتی که در جامعه وجود دارد اصلا علمی نیست و مرموزانه است.

جریان‌شناسی کمک می‌کند بفهمیم خیلی از این شبهاتی که در جامعه وجود دارد اصلا علمی نیست و مرموزانه است

اگر تحریف در تاریخ اروپا ده درجه باشد، تحریف در این‌گونه جاها که به شکل‌گیری یک مذهب و زیر سؤال رفتن یک مذهب دیگر برمی‌گردد، هزار است. پس اگر شما یک گزاره‌ای در قرن ششم در مورد قیام عاشورا و یا در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها دیدید که در منابع دست اول نبوده است، این احتمال را بدهید که شاید منابعی در طول این مدت بوده است که آن را محو و نابود کردند و به قرن ششم که رسیدند به آن دست پیدا کرده و در کتاب خودش آورده است. مثلا از قرن پنجم برایش سینه به سینه نقل شده بود. چطور من این‌قدر محکم می‌بینم. از نظر معرفت‌شناسی این حرف غلط است؟ این راه الان وجود دارد. الان تاریخ انقلاب خودمان را ببینید. چقدر از تاریخ زمان شاه ثبت شده است؟ و چقدرش همین الان کشف می‌شود؟ ما فکر می کردیم سیدحمید روحانی کسی که کتاب نهضت امام خمینی(ره) را نوشته است همه ابعاد انقلاب ما را شفاف کرده است. ولی مرکز اسناد انقلاب اسلامی وقتی در تهران با کسانی که با امام بودند و انقلاب را درک کردند مصاحبه کرد و کتاب‌های آن‌ها بیرون آمد، معلوم شد که دنیایی از مطلب و حوادث بوده است که در تاریخ معاصر ما ثبت نشده بود. این‌ها سی سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ظاهر شد. پس ما بگوییم تنها حوادثی که در زمان حضور امام نقل شده است حجت است و آن‌چه بعدا نقل شده حجت نیست. این‌گونه نیست. این‌ها ابعادی بود که مکشوف نشده بود و به مرور کشف شد. و شاید برای نسل‌های آینده چیزهایی کشف شود که امروز هنوز کشف نشده است. این را می‌خواستم بگویم چون الان در جامعه ما این شبهه مطرح است.

رسای اندیشه - فلسفه نظری تاریخ چیست؟

اما فلسفه نظری تاریخ به حوادثی که در خارج اتفاق افتاده است از زمان خلقت بشر تا به امروز نظر دارد. فیلسوف تاریخ هر چه که در حافظه تاریخی مانده است روبه روی خود قرار می‌دهد و کاروان بشریت را یک کاروان طولانی در نظر می‌گیرد که قرن‌ها بر عمر این کاروان می‌گذرد. عده‌ای آمدند و رفتند. نسل‌های بعدی آمدند و رفتند. تمدن‌هایی سعود و سقوط کردند. فیلسوف تاریخ به حرکت این کاروان توجه می‌کند. بعضی از اعضای این کاروان موجودند و بعضی از آن‌ها هم قرن‌ها قبل بوده‌اند و مرده‌اند. چون تصویر این‌ها را دارد و این کاروان را یک‌سره می‌بیند. بعد چند سؤال مطرح می‌کند: آیا حرکت این کاروان (تاریخ) آغازی داشته است؟ کجا بوده است؟ آیا حرکت تاریخ قانونمند است یا خیر؟ قوانین حاکم بر حرکت تاریخ در صورت قانونمندی چیست؟ آیا این حرکت عوامل محرکی دارد یا خیر؟ اگر دارد آن عوامل محرک چیست؟ آیا حرکت مدل و جهت خاصی دارد یا خیر؟ فرجام این حرکت و بارانداز تاریخ کجاست؟ کجا تاریخ به پایان خودش می‌رسد؟ این‌ها پرسش‌های اساسی است که یک فیلسوف نظری تاریخ در این علم مطرح می‌کند.

رسای اندیشه - به نظر می‌رسد فلسفه علم تاریخ، علم نوپدید و متأخری باشد.

بله، فلسفه علم تاریخ، علم نوظهوری است. نوزادی است که در قرن بیستم و بیست و یکم نضج کرده است در حوزه‌های علمیه هم رشدش بسیار کم بوده و تازه دارد متولد می‌شود. اما قرن‌ها از عمر فلسفه نظری تاریخ می‌گذرد. فیلسوفان تاریخ قدیم و ادیان مثل اسلام و کتب دینی و قرآن و اهل بیت و امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج البلاغه جملاتی گفتند که ناظر به پاسخ به این پرسش‌های اساسی بشر از تاریخ است.

رسای اندیشه - جایگاه این علم در حوزه ما کجا بوده است؟

اگر بخواهم در عالم اسلام بگویم فیلسوفانی مثل ابن خلدون در مورد برخی از مسائل فلسفه نظری تاریخ بحث کرده‌اند. ابن خلدون عامل محرک تاریخ را تعصب قومی و ملی می‌داند. وی یک عامل محرک تاریخی را بررسی می‌کند و علل سقوط و فروپاشی تمدن‌ها را همین تعصب قومی می‌داند. در مورد جغرافیا و عوامل دیگر مثل اخلاق و... نیز نظر دارد، ولی بیشتر به این عامل توجه دارد.

ابن خلدون عامل محرک تاریخ را تعصب قومی و ملی می‌داند.

امثال فارابی در مورد مدینه فاضله و فرجامی که بشر باید به دنبال ساختن آن جامعه باشد صحبت کرده‌اند. به نوعی می‌شود گفت که در مسأله فرجام تاریخ از منظر فیلسوفان نظری تاریخ، فارابی نیز اظهارنظری کرده است که به فرجام ربط دارد و به بشر می‌گوید باید دنبال این نقطه باشید. حال فرجام تاریخی با آن‌چه که در ظهور امام زمان رخ می‌دهد چه تمایزهایی دارد بحث دیگری است. بحث‌های مدینه فاضله را می‌شود به این موضوع ربط داد. اما در عالم تشیع چند کتاب در مورد فلسفه نظری تاریخ نوشته شده است. برخی از مفسرین اجتماعی ما از قدیم ذیل آیاتی که ناظر به فلسفه تاریخ بوده است نظر داده‌اند. مثل علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیات اجتماعی و تاریخی در مورد اصالت داشتن تاریخ یا عدم اصالت آن و قانونمندی تاریخ و... بحث می‌کند.

رسای اندیشه - در بین شاگردان علامه الان کسی هست که همین دید را داشته باشد و آن را ادامه داده باشد؟

شهید مطهری در بین شاگردان علامه طباطبایی بیشترین توجه را به فلسفه تاریخ داشت. به طوری که اساسا ایشان اولین‌بار در حوزه علمیه قم بحث فلسفه تاریخ را به صورت سلسله بحث‌هایی مطرح کرد. البته این کلاس‌ها در تهران برگزار می‌شده است، ولی به عنوان خروجی حوزه علمیه قم در تهران مطرح بوده است.

بعد از شهید مطهری آیت‌الله مصباح یزدی در کتاب جامعه و تاریخ از نگاه قرآن به صورت مستوفی وارد این بحث شده‌اند و برخی از مسائل فلسفه تاریخ را به خوبی مطرح کرده‌اند.

آقای محمدی گیلانی کتابی نوشته است که در مورد سنت‌های اجتماعی الهی حاکم بر تاریخ است. این هم کتاب خوبی است. ایشان هم شاگرد علامه بوده است.

به غیر از این سه بزرگوار شهید صدر این کار را کرده است. شهید صدر در حوزه نجف کار کرده است و کتاب ایشان به نام فلسفه تاریخ و سنت‌های اجتماعی در قرآن می‌باشد. این کارها باهم تمایز دارد. به نظر من برجستگی کار شهید صدر این است که توانست در مورد عامل محرک تاریخ از منظر قرآن نظریه‌پردازی کند. وی از مجموعه آیات یک نظریه را استخراج کرده است، و این، در آثار علامه و شهید مطهری و آیت‌الله مصباح و آقای گیلانی وجود ندارد. این بزرگواران به سنت‌ها اشاره می‌کنند ولی نمی‌گویند که از منظر قرآن عامل محرک تاریخ، سنت‌های الهی است. این را تنها شهید صدر می‌گوید. ایشان برای اولین‌بار ویژگی‌های سنت‌های الهی را بیان می‌کند. دیگران این کار را انجام نداده بودند و بعدها اگر در این زمینه کاری انجام شد، از شهید صدر گرفتند. شهید صدر این دو کار ارزشمند را انجام داد. سلسله بحث‌های ایشان به ادوار تاریخ که رسید، قطع شد و کتاب به همین‌جا ختم شد. نمی‌دانم شهید شدند یا قبل از شهادت بود. این‌ها بحث‌هایی بود که ایشان به صورت کنفرانس و سخنرانی ارائه می‌داد و بعد به کتاب تبدیل شد. به خاطر همین این بحث‌ها به روش‌های گوناگونی نوشته شده است. متن خیلی فرق نمی‌کند، ولی تقریرهای متفاوتی دارد و در ایران نیز دو ترجمه متفاوت شده است. این کتاب بسیار ارزنده است و باید قدر این کتاب را بدانیم. گرچه در این کتاب از آیات کم استفاده شده است، ولی یک مغزی این کتاب را نوشته است که به معارف اسلامی، فلسفه و مهم‌تر از همه به قرآن احاطه دارد و نسبتا مکاتب بشری زمانش را می‌شناسد. این کتاب بسیار ارزنده است و جا دارد که الگو شود و بر این مبنا کتاب‌هایی نوشته شود./836/د102/ل

ارسال نظرات