پاسخ آیت الله مکارم به شبهه تناقض خاتمیت با پویایی دین اسلام
به گزارش خبرگزاری رسا، مسأله خاتميت و اينكه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آخرين پيامبر الهى است از مسائلى است كه همه مسلمين از هر گروه و مذهبى به آن معتقدند و نه تنها دانشمندان؛ بلكه فرد فرد توده هاى مردم مسلمان نيز با آن آشنا هستند.[1]لذا خاتميت پيامبر از ضروريات اسلام است و همه مسلمانان به آن معتقدند، و اين اعتقاد از آيات قرآن و روايات فراوان، سرچشمه گرفته است.[2] چه اين كه هم قرآن مجيد در سوره احزاب آيه 40، و هم نهج البلاغه، و هم روايات و احاديث از طريق اهل سنت و شيعه بطور صراحت در اين معنى وارد شده است[3].
تأملی در مفهوم خاتمیت
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خداست و سلسله نبوت با او پايان مى پذيرد و اين از «ضروريات آيين اسلام» است.[4]
معنى «ضرورى» اين است كه هر كس وارد صفوف مسلمين شود، به زودى مى فهمد كه همه مسلمانان به اين مطلب عقيده دارند و از واضحات و مسلمات نزد آنان است؛ يعنى همان گونه كه هر كس با مسلمانان سر و كار داشته باشد مىداند آنها از نظر مذهبى تأكيد روى اصل «توحيد» دارند، همچنين مىداند روى «خاتميت پيامبر» نيز همگى توافق دارند، و هيچ گروهى از مسلمانان در انتظار آمدن پيامبر جديدى نيستند.[5]
در حقيقت قافله بشريت در مسير تكاملى خود با بعثت پيامبران مراحل مختلف را يكى پس از ديگرى طى كرده است و به مرحله اى از رشد و تكامل رسيده كه ديگر مى تواند روى پاى خود بايستد، يعنى با «استفاده از تعليمات جامع اسلام مشكلات خود را حل كند».[6]
مسأله خاتمیت و مفهوم «خاتم النبيين»[7]
مفاد معناى «خاتم النبيين» اين است كه محمد صلى الله عليه و آله شخصيتى است كه با او درهاى نبوت كه از زمان حضرت آدم تا زمان وى به روى بشر باز بود، مهر و بسته شد و بار ديگر پيامبرى پس از وى نخواهد آمد و همانطور كه با مهر، پايان يافتن محتويات نامه اعلام مى گردد و مى رساند كه مقصود نويسنده از نامه به آخر رسيده است، همچنين با اعزام پيامبر اسلام، پايان يافتن اين فيض و به آخر رسيدن و ختم جريان اين موهبت الهى، اعلام گرديد و غرض از اعزام رسل و پيامبران به آخر رسيد، گويى كه وجود او بسان مهر است كه به باب نبوت خورده و اين در را براى ابد به روى بشر بسته است.[8]
خليل ابن احمد كه از قديمى ترين مولّفان و محققان لغت عرب است و در قرن دوم هجرى در عصر ائمه معصومين عليهم السلام مى زيسته است؛ در معناى خاتم و خاتم مى گويد: «خاتم هر چيزى، پايان و آخر آن است؛ و خاتم به معناى مهرى است كه بر گل مى زنند» ،[9] لذا ارباب لغت خاتم را به معناى چيزى كه سبب پايان است و يا مهرى كه در پايان مى زنند تفسير كرده اند.[10]
در كتاب التحقيق بر مبنای منابع مهم لغت، می خوانیم: «اين ماده ريشه واحدى دارد و آن در مقابل آغاز است؛ يعنى كامل شدن چيزى و به آخر و انتها رسيدن.»[11]،[12]
مفسران اسلام نيز از قدمای آنها تا مفسران معاصر، همه خاتم النبيين را آخرين پيامبران معنی کرده اند.[13]
مفسر معروف محمد بن جرير طبرى، مرحوم شيخ طوسى، مفسر بزرگ طبرسى، ابوالفتوح رازى، همچنين مفسر معروف اهل سنت فخر رازى و بقيه مفسران نيز قرن به قرن همين معنا را دنبال كرده اند تا به مفسران معاصر رسيده است.[14]
خاتميت پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در قرآن
بی تردید سرچشمه اعتقاد به خاتمیت، به قرآن مجيد و روايات اسلامى باز مى گردد[15]. عمده ترين آيه اى كه به وضوح گواه بر اين معنا است، آيه 40 سوره احزاب است: «ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شىء عليما؛ محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده است؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است؛ و خداوند به همه چيز دانا است».[16]
خداوند در آغاز آيه نسبت پدر و فرزندى جسمانى و نسبى را به طور كامل نفى مى كند؛ ولى در جمله بعد ارتباط معنوى حاصل از مقام نبوت و خاتميت را اثبات مى نمايد، يعنى پیامبر(صلی الله علیه و آله) پدر جسمانى شما نيست، بلكه پدر روحانى و معنوی است آن هم پدرى براى شما و براى همه نسل هاى آينده تا پايان دنيا[17].
سپس مى افزايد: ارتباط پيامبر صلی الله علیه و آله با شما تنها از ناحيه رسالت و خاتميت مى باشد (و لكن رسول الله و خاتم النبيين).[18]،[19]
در حقيقت این آیه به این نکته اشاره دارد که علاقه پیامبر صلی الله علیه و آله فوق علاقه يك پدر به فرزند است، چرا كه علاقه او علاقه رسول به امت مى باشد، آنهم رسولى كه مى داند بعد از او پيامبر ديگرى نخواهد آمد، و بايد آنچه مورد نياز امت است تا دامنه قيامت براى آنها با دقت و با نهايت دلسوزى پيشبينى كند.[20]
لذا این آیۀ شریفه دلالت بر خاتميت شريعت اسلامى است، و قرآن، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را آخرين پيامبر خداوند معرفى مى كند.[21] بنابراین پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله خاتم انبياء و آخرين رسولان الهى است و شريعت او براى همه مردم دنياست و تا پايان جهان باقى است، يعنى جامعيت معارف و احكام و تعليمات اسلام چنان است كه به تمام نيازمندى هاى انسان در جهات معنوى و مادى تا پايان جهان، پاسخ مثبت مى دهد، و هر كس ادعاى نبوت و رسالت تازه اى كند باطل و بىاساس است.[22]
اگر چه دانشمندان آيات متعدد ديگرى[23] نيز در اين زمينه ذكر كرده اند كه اگر دلالت قطعى آنها را قبول نكنيم حداقل اشاراتى در آنها وجود دارد[24].
خاتمیت پیامبر اسلام در روایات
علاوه بر آيات قرآنى، روايات بى شمارى در اثبات خاتمیت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، از آن حضرت و ديگر پيشوايان معصوم عليهم السلام رسيده است.[25]
در حديث مشهورى ازپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم كه مى فرمايد: «مثلى و مثل الانبياء ... فاناموضع البنة جئت فختمت الانبياء؛ مثل من در مقايسه با پيامبران پيشين همانند مردى است كه خانه اى (بسيار زيبا و جالب) بسازد و مردم وارد بشوند و از زيبايى آن در شگفتى فرو روند و بگويند: (بنايى بهتر از اين نديده ايم) جز اينكه جاى يك خشت آن خالى است، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من جاى آن خشت خالى هستم، آمدم و سلسله پيامبران را پايان دادم».[26]،[27]همين حديث به طرق متعدد ديگرى نقل شده است.[28]
در نهج البلاغه نيز در خطبه هاى متعددى به مسئله خاتميت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تصريح شده است، هم چون «امين وحيه و خاتم رسله[29]؛ «محمد صلى الله عليه و آله امين وحى خدا و خاتم رسولان او بود»،و یا «ختم به الوحى[30]؛خداوند وحى را به وسيله او پايان داد»، هم چنین فرازهایی دیگر[31] از نهج البلاغه به این مسألۀ مهم اعتقادی اختصاص داده شده است.
بررسى های گسترده بر روی 110 مجلد بحار الانوار نشان می دهد كلمه «خاتم النبيين» ، «خاتم الرسل» و «خاتم الانبياء» در بيش از سيصد مورد نقل شده است. و اين به خوبى مى رساند كه تا چه اندازه ختم نبوت به وسيله پيامبر اسلام در ميان مسلمين در هر عصر و زمانى از شهرت وسيعى برخوردار بوده است.[32] اینگونه است که از تمام امامان و معصومين چهارده گانه عليهم السلام حديث يا احاديثى درباره خاتميت به ما رسيده است.[33] در كتب اهل سنت نيز كراراً واژه خاتم النبيين و خاتم الانبياء آمده است.[34]
پاسخ معظم له به شبهۀ خاتمیت و محرومیت فیض ارتباط با عالم غیب پس از رحلت پیامبر(صلى الله عليه و اله)
خاتميت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله دليل روشنى براين است كه بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و اين موهبت عظيم كه در سايه وجود پيغمبر صلى الله عليه و اله، نصيب جهانيان بود با رحلت او برداشته شد.[35]
حال بعضى مى گويند نزول وحى و ارتباط با عالم غيب و ماوراى طبيعت علاوه بر اينكه موهبت و افتخارى است براى جهان بشريت، روزنه اميدى براى همه مؤمنان راستين محسوب مى شود. آيا قطع شدن اين راه ارتباطى و بسته شدن اين روزنه اميد محروميت بزرگى براى انسان هايى كه بعد از رحلت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله، زندگى مى كنند محسوب نخواهد شد؟[36]
در پاسخ باید گفت؛ وحى و ارتباط با عالم غيب وسيله اى براى درك حقايق است، لذا هنگامى كه گفتنى ها گفته شد و همه نيازمندى ها تا دامنه قيامت در اصول كلى و تعليمات جامع پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله بيان گرديد؛ قطع اين راه ارتباطى ديگر مشكلى ايجاد نمى كند.[37]
هم چنین بدیهی است آنچه بعد از ختم نبوت براى هميشه قطع مى شود مسأله وحى براى شريعت تازه و يا تكميل شريعت سابق است نه هر گونه ارتباط با ماوراى جهان طبيعت؛[38]زيرا هم امامان عليهم السلام با عالم غيب ارتباط دارند و هم مؤمنان راستينى كه بر اثر تهذيب نفس، حجابها را از دل كنار زدهاند و به مقام كشف و شهود نائل گشته اند.[39]
مساله خاتمیت چگونه با سیر تکاملى انسان سازگار است؟
سؤالى كه در اين بحث مطرح مى شود اين است كه مگر جامعه بشرى ممكن است متوقف شود؟ مگر سير تكاملى انسان حد و مرزى دارد؟ با اين حال چگونه ممكن است دفتر نبوت به كلى بسته شود و انسان در اين سير تكامليش از رهبرى پيامبران تازهاى محروم گردد؟[40]
در پاسخ باید گفت؛ گاه انسان به مرحله اى از بلوغ فكرى و فرهنگى مى رسد كه مى تواند با استفاده مستمر از اصول و تعليماتى كه نبى خاتم بطور جامع در اختيار او گذارده راه را ادامه دهد، بى آن كه احتياج به شريعت تازه اى داشته باشد.[41]
به تعبير ديگر انبياى پيشين براى اينكه انسان بتواند در اين راه پر نشيب و فرازى كه به سوى تكامل دارد پيش برود، هر كدام قسمتى از نقشه اين مسير را در اختيار او گذارده اند تا اين شايستگى را پيدا كند كه نقشه كلى و جامع تمام راه به وسيله آخرين پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى خداوند بزرگ در اختيار او قرار گيرد.[42]
بديهى است با دريافت نقشه كلى و جامع نيازى به نقشه ديگر نخواهد بود؛ البته اينها همه در مورد عدم نياز به دين و آيين جديد است، اما امامت مسأله ديگرى است كه انسان هيچ وقت از آن بى نياز نخواهد بود، به همين دليل پايان يافتن سلسله نبوت هرگز به معناى پايان يافتن سلسله امامت نيست، چرا كه تبيين و توضيح اين اصول و عينيت بخشيدن و تحقق خارجى آنها بدون استفاده از وجود يك رهبر معصوم الهى ممكن نيست.[43]
پاسخ به شبهه تناقض خاتمیت با پویایی دین اسلام
برخی این سوال را مطرح می کنند که مقتضيات زمان ها و مكان ها متفاوتند و به تعبير ديگر نيازهاى انسان دائما در تغيير است، در حالى كه شريعت خاتم قوانين ثابتى دارد، آيا اين قوانين ثابت مى تواند پاسخگوى نيازهاى متغير انسان در طول زمان بوده باشد؟[44]
در پاسخ باید گفت خاتميت دين اسلام اقتضا دارد كه آيين و قوانين اسلامى به حد تمام و كمال رسيده باشد و در بستر زمان و طول دوران با همه فراز و نشيب ها و مقتضيات و مطالبات مختلفش قابل تطبيق و پياده شدن باشد.[45]
بی شک اگر تمام قوانين اسلام جنبه جزئى داشت، و براى هر موضوعى، حكمى كاملا مشخص و جزئى تعيين كرده بود جاى اين سؤال بود اما با توجه به اينكه در دستورات اسلام يك سلسله اصول كلى و بسيار وسيع و گسترده وجود دارد كه مى تواند بر نيازهاى متغير منطبق شود و پاسخگوى آنها باشد ديگر جائى براى اين ايراد نيست.[46]
فى المثل، در عصر نزول قرآن چيزى به نام بيمه با شاخه هاى متعددش به هيچ وجه موجود نبود[47] ولى با اين حال يك اصل كلى در اسلام وجود داردكه در آغاز سوره مائده به عنوان لزوم وفاى به عهد و عقد آمده است: «يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به قراردهاى خود وفا كنيد» که همه اين قراردادها را مى تواند زير پوشش خود قرار دهد.[48]
البته قيود و شروطى نيز به صورت كلى براى اين اصل كلى در اسلام آمده است كه آنها را نيز بايد در نظر گرفت. بنابراين قانون كلى در اين زمينه ثابت است هر چند مصداق هاى آن در تغييرند و هر روز ممكن است مصداق جديدى براى آن پيدا شود.[49]
كوتاه سخن اينكه: با توجه به خاتميت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ابدى بودن قرآن مجيد، قوانينى كه در قرآن آمده آنچنان دقيق طراحى شده كه گذشت زمان و دگرگونى نيازهاى بشرى، گرد و غبار كهنگى بر آن نمى پاشد و در عين برطرف ساختن نيازهاى اساسى عصر پيامبر صلى الله عليه و آله كه عصر نزول قرآن است، به اعصار و قرون بعد نيز ناظر است.[50]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت اعتقاد به خاتميت پيامبر صلى الله عليه و آله غیر قابل انکار است و آئين اسلام آخرين آئين الهى است و رسالت قرآن تا پايان جهان برقرار خواهد بود[51]، از سوی دیگر باید دانست پيامبران رهبران امت ها هستند و مى دانيم تفرقه در مساله رهبرى موجب تضعيف هر امت و ملت است، مخصوصاً در آنجا كه سخن از خاتميت در ميان است لذا بايد رهبرى تا پايان جهان تداوم يابد که در این صورت اهميت تمركز و وحدت آشكارتر مى شود.[52]
لذا باید سلام و صلوات را بر سيد مرسلين حضرت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله نثار کرد كه بشر را از ضلالت كفر رهائى بخشيده و زنجير اسارت تعصب هاى كور و كر كننده را از دست و پايش برداشته و او را به منزل سعادت و كمال رهنمون کرده است.[53]
بارالها به ما توفيقى عنايت كن تا بتوانيم تعليمات حياتبخش اسلام و خاتم انبياء را با استفاده از وسايل عظيم ارتباطى امروز در سراسر جهان نشر دهيم و تشنگان را از زلال تعليمات آنان سيراب كنيم آمين يا رب العالمين و الحمدلله اولا و آخرا.[54]
[1] پيام قرآن ؛ ج8 ؛ ص433.
[2] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نصج2 ؛ ص551.
[3] همان؛ ص 493.
[4] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص221.
[5] همان.
[6] همان؛ ص 222.
[7] «و لكن رسول الله و خاتم النبيين؛ ولى (او) رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است»؛(سورۀ احزاب؛آیۀ40)؛( برگزيده تفسير نمونه ؛ ج3 ؛ ص617).
[8] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص110.
[9] پيام قرآن، ج8، ص: 438.
[10] همان.
[11] التحقيق، ماده ختم.
[12] پيام قرآن ؛ ج8 ؛ ص438.
[13] همان.
[14] همان؛ص439.
[15] همان ؛ ص433.
[16] همان ؛ ص434.
[17] همان؛ص436.
[18] سورۀ احزاب؛ آیۀ40.
[19] تفسير نمونه ؛ ج17 ؛ ص337.
[20] همان.
[21] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص461.
[22] اعتقاد ما ؛ ص30.
[23] «سوره فصلت؛ آيات 41 و 42»، «سوره فرقان؛ آيه 1»، «سوره انعام؛ آيه 19»، «سوره سبأ؛ آيه 28»، «سوره اعراف؛ آيه 158»، «سوره انعام؛ آيه 90»، «سوره انبياء؛ آيه 107».
[24] پيام قرآن، ج8، ص 434.
[25] همان ؛ ص446.
[26] صحيح مسلم، ج 4، صفحه 1791، احاديث 20 تا 23.
[27] پيام قرآن، ج8، ص: 447.
[28] صحيح مسلم، ج 4، صفحه 1791، احاديث 20 تا 23.
[29] نهج البلاغه؛خطبه 173.
[30] همان؛خطبه 133.
[31] همان؛خطبۀ 1، خطبۀ72، خطبۀ78.
[32] پيام قرآن ؛ ج8 ؛ ص449.
[33] برای اطلاع بیشتر ر.ک؛ خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل .
[34] برای اطلاع بیشتر ر.ک؛ المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى؛ ماده ختم .
[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج8 ؛ ص551.
[36] پيام قرآن ؛ ج8 ؛ ص457.
[37] همان.
[38] همان.
[39] همان؛ ص458.
[40] تفسير نمونه ؛ ج17 ؛ ص345.
[41] پيام قرآن، ج8، ص: 454.
[42] همان.
[43] همان؛ص455.
[44] تفسير نمونه ؛ ج17 ؛ ص346.
[45] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص77.
[46] يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ ؛ ص147.
[47] البته در اسلام موضوعاتى شبيه به بيمه در محدوده خاصى وجود دارد مانند: مسأله ضمان جريره:( تعلق ديه خطاى محض به عاقله) ولى اينها فقط شباهتى به اين مسأله دارند.
[48] تفسير نمونه ؛ ج17 ؛ ص347.
[49] پيام قرآن ؛ ج8 ؛ ص456.
[50] همان ؛ ص301.
[51] تفسير نمونه ؛ ج11 ؛ ص26.
[52] همان ؛ ج15 ؛ ص129.
[53] شيوه همسرى در خانواده ؛ ص7.
[54] پيام قرآن ؛ ج7 ؛ ص357.
/1323/د102/ج1