پای درس «معلم بزرگ»
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، حجت الاسلام احمد حسین شریفی عضو هیأت علمی مؤسسسه امام خمینی(ره) و از شاگردان آیت الله مصباح یزدی در سلسله یادداشت هایی ویژگی ها و شاخصه های علمی و اخلاقی آن عالم مجاهد را شرح داده است؛ از این رو برای بهره گیری از زلال اخلاق و اندیشه این فقیه سفرکرده به این شاخصه ها می پردازیم:
تفکر
يکي از ويژگيهاي بسيار شاخص آيتالله مصباح که او را از ساير انديشمندان و عالمان معاصر متمايز ميکرد اين بود که اهل تفکر بود. به جرأت ميتوان گفت بيشترين مشغوليت او، تعقل و تفکر بود. اگر درباره ايشان بگوييم «کان اکثر دهره متفکرا» مبالغه نکردهايم. او حق عقل و تفکر را به خوبي ادا کرد.
بسيار زياد و طولانيمدت بر آيات قرآن و احاديث معصومان و ادعيه و مناجاتها تأمل ميکرد. گاهي ساعتها بر روي يک صفحه از زيارت جامعه متمرکز ميشد و در تکتک کلمات و جملات آن تأمل و تفکر ميکرد.
همه نوشتهها و گفتههاي او محصول تفکر خود او بود؛ البته نه به اين معنا که از ديگران استفاده نميکرد؛ خير. بلکه بدان معنا که تا سخني براي خود او حل نشده بود و آن را هضم نميکرد؛ و در ساختاري معقول و منطقي نميريخت، بر زبان جاري نميکرد.
ممکن بود در جايي به اقتضاي فصاحت و بلاغت يا به اقتضاي انجام وظيفه تذکار و ابلاغ، با احساس و هيجان سخن بگويد اما هرگز سخن احساسي و هيجاني نميگفت.
زهد و دنياگريزی
حتي مخالفان فکري آيتالله مصباح هم قبول دارند که ايشان اهل دنيا و زخارف دنيوي نبود؛ سرسوزني آلودگي دنيوي نداشت؛ دنيا و مافيها کوچکتر از آن بود که روح بلند و همت عالي ايشان را به خود مشغول کند.
اهل کبکبه و دبدبههاي متعارف و مرسوم در ميان بزرگان يا بيوت و اطرافيان آنها، نبود. بسيار ساده و بيتکلف رفت و آمد ميکرد؛ با عامه مردم و کارمندان عادي همان برخورد صميمانهاي را داشت که با نزديکترين دوستانشان داشتند.
کرارا شاهد بوديم که در مجالس ختمي که براي بزرگان در مسجد اعظم قم يا حرم حضرت معصومه(س) برگزار ميشد، آيتالله مصباح تلاش ميکرد از دربي وارد مسجد شود که عامه مردم وارد ميشوند و زيرکانه سعي ميکرد در جايگاهي که براي بزرگان در نظر گرفته شده است، ننشيند. در جلسات مجلس خبرگان يا در ديدارهای جمعی با رهبر معظم انقلاب، همواره در گوشهاي که حتي الامکان در معرض دوربينها نباشد، مينشست.
سوم حلم و بردباری
عليرغم بيتقواييهاي فراوان عده زيادي از مخالفان آيتالله مصباح، ايشان دربرابر شديدترين تهمتها و افتراها و ناجوانمردانهترين ناسزاها، هيچگاه پا از جاده حلم و بردباري و تقوا بيرون نگذاشت.
دربرابر همه تهمتهاي ناروايي که به شخص او زده شد، واکنشي جز بردباري و سکوت نشان نداد. حتي تاجايي که ميتوانست، به شاگردان خود نيز اجازه عکسالعمل متقابل نميداد. او هرگز خود را گرفتار اين حاشيهها نکرد؛ او از مصاديق بارز اين آيه بود که «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم»
تهمت انقلابي نبودن به مردي که از نخستين حلقههاي ياران امام بوده است و مجاهدتهاي کمنظيري در راه پيروزي انقلاب کرده است، کم تهمتي نبود؛ با نگاهي به 8 جلد کتابي که مشتمل بر بيانيههاي جامعه مدرسين است، معلوم ميشود آيتالله مصباح از ابتداي نهضت تا واپسين روزهاي پيروزي نهضت، جزء کساني است که بيشترين امضاها را بر بيانيههاي انقلابي جامعه مدرسين دارد. حال با وجود اين، عدهاي ناآگاه يا مغرض در بوق و کرنا کنند که ايشان سابقه انقلابي نداشته است، افترايي بسيار سنگين و ناجوانمردانه است.
تهمت اينکه در نيمه شعبان 57 که امام خميني فرموده بودند به منظور اعتراض به جنايات و ظلمهاي رژيم ستمشاهي جشن گرفته نشود، اما موسسه در راه حق آقاي مصباح جشن گرفتند! تهمت کمي نيست؛ آن هم از سوي مدعيان پيروي از خط امام(!). در حالي که آقاي مصباح چهل و يک روز قبل از آن نيمه شعبان تا حدود دو ماه بعد از آن، اساساً در ايران نبود! (ايشان به دعوت دانشجويان مسلمان مقيم اروپا از چهارم رجب همان سال (مصادف با 20 خرداد 57) تا 28 شعبان براي تدريس مباحث فلسفي و جهانبيني اسلامي به دانشجويان مسلمان به لندن مسافرت کردند و از همان جا هم براي زيارت عمره به مکه مشرف شدند). افزون بر اين، اساساً در سال 57 و 58 موسسه در راه حق در حال بازسازي و تعمير ساختمان بود و تمام فعاليتهاي آن جز بنايي و کارگري در آن ساختمان تعطيل بود!
تهمت حجتيهاي بودن به کسي که تمام وجود خود را وقف انقلاب و اسلام و جمهوري اسلامي و اقامه دين کرده است، و به معناي حقيقي کلمه ذوب در امام خميني(ره) بود، تهمتي نيست که براي افراد عادي تحملپذير باشد. و دهها و صدها تهمت و دروغ ديگري که عليه اين مرد خدا نه از سوي افراد عادي، بلکه بعضاً از سوي عمامه به سرها و مدعيان جهاد و خط امام(!) زده ميشد، اما او هرگز درصدد دفاع از خود برنيامد و سنگر دفاع از عقايد و ارزشهاي اسلامي را براي دفاع از حيثيت و آبروي شخصي خود رها نکرد.
اين تهمت که او نه خودش جنگ و جهاد را قبول داشت و نه به شاگردانش اجازه ميداد که به جبهه بروند، تهمت بسيار سنگيني است؛ آن هم به کسي که سخنرانيهايش در خطوط مقدم جبهه در جمع ارتشيان قهرمان و سپاهيان دلاور آنقدر تأثيرگذار بود که روزي يکي از فرماندهان ارتش بعد از يکي از سخنرانيهاي ايشان گفته بود اين سخنراني مثل آن بود که شما 50 تانک براي ما هديه آورده باشيد؛ يعني نيروي ما را چند برابر کرد. تهمت مخالفت با دفاع مقدس به کسي که داماد و شاگرد بزرگش، تمام هشت سال جنگ را در جبههها حضور داشته باشد، فرزندان و اغلب شاگردانش کراراً به جبهه روند، و حتي تعداد زيادي از بهترين شاگردانش مثل شهيد ردانيپور و شهيد ميثمي و ... به شهادت برسند، تهمت سنگيني است؛ اما او هرگز در برابر چنين تهمتهايي خم به ابرو نياورد.
حقيقتاً تحمل چنان تهمتها و افتراها و دروغهايي آن هم از سوي مدعيان خط امام و انقلاب و آن هم از سوي کساني که خودشان ميدانستند دروغ ميگويند، کار هر کسي نيست؛ ايماني راسخ و عزمي استوار و دلي دريايي و ارادهاي پيامبرگونه ميخواهد. و چه زيبا فرمود پيامبر اکرم(ص): «كَادَ الْحَلِيمُ أَنْ يَكُونَ نَبِيّاً»
پايبندی به عقل و استدلال
از جمله درسهاي مهمي که از زندگي علمي آيتالله مصباح آموختني است، پايبندي به عقلانيت است؛ نوشتهها و گفتههاي آن علامه فقيد نشان ميدهد که هيچ سخني را بدون استدلال نميپذيرفت. او نمونه برجسته فيلسوفاني است که حق عقل و عقلانيت را به خوبي ادا کردند.
علامه مصباح هرگز در مسائل فکري و معرفتي، دچار جوزدگي نميشد. احساسات و عواطف را در مسائل عقلي و استدلالي دخالت نميداد. عليرغم آنکه به افرادي مثل علامه طباطبائي عشق ميورزيد و حقيقتاً شيفته منش و رفتار او بود، اما هرگز مواجهه مقلدانه و متعبدانه با انديشههاي آن استاد بزرگ نداشت؛ جديترين نقدها به انديشههاي فلسفي علامه طباطبائي را در تعليقهاي که بر نهايه الحکمه نوشتند، بيان کردند. قسمت زيادي از تعليقه بر نهايه الحکمه را در زمان حيات خود علامه طباطبائي تدوين کرده بودند.
در مواجهه با انديشهها و افکار غربيان نيز همين سبک و شيوه را داشت؛ در نقد افلاطون و ارسطو و اپيکوريان و رواقيان تا نقد مارکسيسم و کمونيسم و ليبراليسم و اومانيسم، معيار و ميزان او، عقل و استدلال بود. سخنان مستدل و مبرهن آنها را تأييد ميکرد و نادرستي سخنان غيرمستدل آنها را به صورتي مستدل و مبرهن نشان ميداد. نگاهي به کتاب آموزش فلسفه، فلسفه اخلاق و نقد و بررسي مکاتب اخلاقي اين حقيقت را به خوبي نشان ميدهد.
جامعيت
يکي از شرايط لازم براي فهم درست اسلام و اقامه دين در زندگي فردي و اجتماعي، برخورداري از دانشي همهجانبه و جامع نسبت به همه آموزهها و معارف ديني است. نگاه تکبعدي به دين از مهمترين عوامل تعصبات کور و طرد و تکفيرهاي جاهلانه است؛ در روايتي از پيامبر اکرم(ص) نقل شده است که تنها کساني ميتوانند دين را به معناي درست کلمه «اقامه» کنند که از همه جوانب نسبت به آن آگاهي داشته باشند. امام خميني(ره) ميفرمود بيشترين ضربهاي که اسلام متحمل شده است، از عالمان تکسونگر بوده است. يعني کساني که فقط فقه اسلامي را ميدانستند و از فلسفه و عرفان و کلام اسلامي بياطلاع بودند يا کساني که فقط عرفان اسلامي را ميدانستند و از فقه و کلام و فلسفه و اجتماعيات و سياسات اسلام بيخبر بودند.
آيتالله مصباح حقيقتاً يکي از جامعترين انديشمندان معاصر بودند. به تعبير آيتالله جوادي آملي او «جامع معقول و منقول» بود. علامه مصباح در حوزه حديثشناسي و فقه و تفسير و فلسفه و کلام و اخلاق اسلامي بيشک، مجتهدي مسلم و بلکه انديشمندي نظريهپرداز بود.
در سن 24 سالگي تصحيح بخش السماء و العالم بحار الانوار (54 تا 59)و تعليقه بر آنها را برعهده داشت؛ تصحيح کتاب حديثي بسيار مهم معاني الاخبار از شيخ صدوق و تعليقه بر آن را بر عهده داشت. تخصص و تبحر ايشان در دانشهاي ناظر به حديث را با تأمل در تعليقاتي که بر اين کتابها زده است به وضوح ميتوان دريافت (ر.ک: مقاله «درنگي در چگونگي بررسي اسناد احاديث در تعليقات آيتالله مصباح بر «معاني الاخبار» و «بحار الانوار» نوشته غلامعلي عزيزيکيا، معرفت، شماره 247، سال 1397) در سن جواني به اجتهاد در فقه رسيد، تقريرات درس خارج بيع امام خميني را نوشت؛ در حوزه تفسير کتابهاي بيسابقه «معارف قرآن» را نگارش کرد که در حقيقت با تدوين اين کتابها يکي از زمينههاي لازم براي توليد علوم انساني قرآنپايه را فراهم کرد. در حوزه فلسفه و کلام و معرفتشناسي و اخلاق و فلسفه اخلاق که نوآوري و نظريهپردازي او بر همگان آشکار است.
روحيه انتقادی
از ويژگيهاي مهم آيتالله مصباحيزدي داشتن روحيه انتقادي و نقادي بود. چنين روحيهاي البته از لوازم استقلال رأي و شجاعت در فکر و حريت در انديشه و تسلط بر موازين و معيارهاي عقلي و تخلق به اخلاق علمي و پژوهشي است.
حقيقتاً همه موازين اخلاقي و علمي در نقد انديشهها را به خوبي مراعات ميکرد (براي آشنايي با اين موازين ر.ک: مدخل «اخلاق نقد» در دانشنامه اخلاق کاربردي). هرگز از سر تعصب و تصلب و بدون بررسي بنيانها و ريشههاي انديشهها و سياستها و بدون رعايت جوانب اخلاقي مسأله، به نقد آنها اقدام نميکرد. بلکه بعد از فهم همه جانبه و دقيق سخن ديگران به نقد آنها ميپرداخت.
به هر حال، از ويژگيهاي بارز در روششناسي علمي آيتالله مصباح، برخورداري از روحيه نقادي بود. همين روحيه موجب شده بود که اولاً، مطالب و سخنان ديگر انديشمندان را خوب و دقيق بفهمد؛ ثانياً، هيچ سخني را بدون برخورداري از منطق و استدلال نپذيرد؛ و ثالثاً در مواجهه با افکار و انديشههاي ديگران هرگز از جاده انصاف خارج نشود؛ بعد از تشخيص سره و ناسره، سرهها را بپذيرد و ناسرهها را بدون هيچ گونه تعصبي و صرفاً به مقتضاي برهان و استدلال رد کند.
در اين عرصه براي او فکر و محصول فکر مهم بود نه متفکر و صاحبنظر؛ به همين دليل، چه در مواجهه با سقراط و افلاطون و ارسطو، و چه در مواجهه با ابنسينا و شيخ اشراق و ملاصدرا و همچنين هم در مواجهه علمي با استاد محبوب خود، علامه طباطبائي، و هم در مواجهه با فيلسوفان مارکسيست و ليبراليست، نوع مواجهه انتقادي او هيچ تفاوتي نميکرد. با نگاهي به کتابهاي فلسفي، سياسي، حقوقي، اخلاقي و معرفتشناختي او ميتوان آشکارا وجود چنين حريت و آزادگي علمي و استقلال فکري را در ايشان مشاهده کرد.
نظم و انتظام فکری و عملی
از ويژگيهاي علمي بارز و غيرقابل انکار آيتالله مصباحيزدي «نظم و انتظام و انسجام فکري» بود. ايشان ذهني بسيار منظم و منطقي داشت؛ اين ذهن منطقي در کنار رسايي در بيان مطالب، موجب ميشد که سخنان و مطالب علمي ايشان بسيار منظم و ضابطهمند و منسجم باشند. به همين دليل، بعيد ميدانم به سادگي بتوان تعارضي دروني در ميان گفتهها و نوشتههاي فراوان ايشان پيدا کرد.
استاد مصباح به دليل آنکه اهل تعقل و عقلانيت بود، و هيچ سخني را بدون برخورداري از برهان و استدلال نميپذيرفت، ثبات و استقرار انديشهاي و شخصيتي داشت. در طول حيات پربرکت علمي ايشان، چيزي به نام مصباح اول و مصباح دوم و مصباح سوم نداريم. برخلاف برخي به اصطلاح روشنفکران و مدعيان انديشه که به دليل بيثباتي در فکر و بيانضباطي در انديشه هر روزي بت عيارشان به شکلي جلوه ميکند. (و عجيب اينکه به اين دمدمي مزاجي هم افتخار ميکنند!) يک روز اشعريمسلکاند و يک روز معتزلي مسلک و روزی دیگر از نومعتزلي سخن ميگويند؛ يک روز مدافع انجمن حجيته ميشوند و روز ديگر امام زمان را منکر ميشوند؛ يک روز سخن گفتن زنان با مردان را از بزرگترين ناهنجاريها ميدانند و روز ديگر ازدواج يک زن با چند مرد را حق قانوني او ميدانند و يک روز از اهميت ازدواج سخن ميگويند و روز ديگر آن را از ضداخلاقترين نهادها ميدانند. يک روز تحت تأثير فلان انديشمند و نحله فکرياند و روز ديگري مدافع سينهچاک نحلهاي ديگر و مکتبي ديگر ميشوند؛ روزي از معنويت علوي سخن ميگويند و روز ديگري از معنويت بودايي دفاع ميکنند.
آیت الله مصباح در مقام عمل و در مسائل مديريتي و رفتاري نيز حقيقتاً نظمي کمنظير داشت. در طول سالياني که افتخار همکاري با ايشان در امور آموزش و پژوهش و برخي از شوراهاي عالي مؤسسه را داشتم، جلسهاي را به خاطر ندارم که از سوي ايشان لغو شده باشد! و يا بسيار بسيار به ندرت پيش ميآمد که ايشان حتي يک دقيقه تأخير در حضور در جلسات داشته باشد. حتي گاهي پيش ميآمد ايشان جلوتر از همه معاونين در جلسه حاضر ميشد.
حکيم خلأبين و رخنهياب
يکي ديگر از ويژگيهاي مهم و درسآموز در زيست علمي و عملي آيتالله مصباح اين است که ايشان فيلسوفي خلأبين و رخنهياب بود؛ تلاش ميکرد خلأها و کمبودها و بارهاي برزمين مانده را پيدا کند. و ميکوشيد در حد توان چنان بارهايي را بردارد و چنان رخنهها و خلأهايي را پر کند. به همين دليل، نه تنها خودش از انجام کارهای تکراری خودداری میکرد، بلکه اصرار زيادي داشت که در مجموعه موسسه امام خمینی(ره) از انجام کارهاي تکراري و يا کارهايي که متکفل دارد، خودداري شود.
فيالمثل، وقتي ميديد دهها نفر مشغول تدريس درسهاي کفايه و مکاسب و رسائلاند، يا دهها و بلکه صدها کرسي درس خارج فقه و اصول در حوزه علميه قم برقرار است، عليرغم توانایی بسیار بالایی که در آن حوزه ها داشت و علیرغم اصرارهاي فراوان تعداد زيادي از شاگردان و حتي عليرغم سفارش استاد محبوب و مرادش، آيتالله بهجت، مبني بر تدريس فقه و اصول، ايشان از انجام اين کار استنکاف کرد. و جز به برخي از جلسات خصوصي در اين موضوعات راضي نشد.
او دائماً در اين انديشه بود که آيا انجام فلان کار يا ارائه فلان سخنراني يا شرکت در بهمان جلسه، حجت شرعي دارد يا خير. و براي اطمينان از اين مسأله، با توجه به نوع مسائل، بعضاً ساعتها، روزها و بلکه ماهها تأمل ميکرد.
او حقيقتاً حکيمي خلأبين و رخنهياب بود. همين روحيه يکي از مهمترين عوامل نوآوريهاي فراوان علمي و آموزشي و ساختاري ايشان بود. همين نگاه آيتالله مصباح بود که منجر به انجام اقداماتي شد که بدون شک سطح آموزش و پژوهش و به طور کلي علوم اسلامي را در حوزههاي علميه ارتقا داد.
افزون بر اينها، در علوم انساني معاصر به ويژه در جامعهشناسي و روانشناسي و علوم تربيتي حقيقتا صاحبنظر و صاحب ايده بود. ايدهها و نوآوريهاي ايشان در اين علوم را ميتوان در کتاب چهارجلدي «رهآوردها» مشاهده کرد. کتاب فلسفه تعليم و تربيت در اسلام، نمونه عالمانه و دقيقي براي اسلاميسازي علوم انساني حتي در رشتههاي جامعهشناسي و روانشناسي و علوم سياسي و اقتصاد و مديريت و امثال آن است.
تفکر انضمامی
از ديگر ويژگيهاي علمي آيتالله مصباح نگاه کاربستي ايشان به مباني نظري و همچنين علوم ديني بود؛ به تعبير ديگر، ايشان دنبال اقامه دين بود؛ و اقامه دين صرفاً به طرح و رواج بحثهاي فلسفي و کلامي و فقهي و اصولي و امثال آن نيست.
شيوه آموزشي و تعليمي آيتالله مصباح در اين عرصه بدين شکل بود که تلاشي مجاهدانه و خستگيناپذير کردند که بر پايه بنيانهاي معرفتشناختي، هستيشناختي و انسانشناختي ديني و اسلامي، فلسفههاي مضافي مثل فلسفه علوم انساني، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه سياست و فلسفه تعليم و تربيت را استوار کنند. و به تعبير ديگر، فلسفههاي مضاف را در زمين معرفتشناسي و هستيشناسي اسلامي و بر پايه انسانشناسي اسلامي استوار کردند.
اين اندازه از کاربست بنيانهاي نظري اسلامي در علوم انساني، هر چند در نوع خود بيسابقه بود؛ اما ايشان هرگز به اين حد راضي نبودند بلکه تلاش کردند بر پايه همين فلسفههاي مضاف، علوم انساني اسلامي هم توليد شود و خود ايشان نيز در پارهاي از مسائل از جمله در حوزه تعليم و تربيت عملاً به اين کار اقدام کردند.
در کتاب فلسفه تعليم و تربيت در اسلام، ضمن بيان مباني هستيشناسي، معرفتشناسي، انسانشناسي و ارزششناسي اسلامي، از دل آنها به استخراج (1) اهداف تعليم و تربيت؛ (2) اصول تعليم و تربيت، (3) ساحتهاي تعليم و تربيت (ساحتهاي بينشي، گرايشي و کنشي؛ فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، ديني، اخلاقي ...)، (4) مراحل تعليم و تربيت (مرحله پيشزادي، سيادت، اطاعت، وزارت، حمايت(بزرگسالي)، (5) عوامل و موانع تعليم و تربيت، و (6) روشهاي تعليم و تربيت (در سه حوزه روشهاي بينشي، گرايشي و کنشي) پرداختند. و يک الگوي بسيار منسجم و دقيقي از فلسفه و الهيات کاربردي يا به تعبير ديگر، مدلي عيني براي امتدادبخشي به انديشههاي بنيادين در عرصههاي زيست انساني عرضه کردند.
حکيم نظريهپرداز
آيتالله مصباح بسيار اهل مطالعه و فعاليت علمي بود. روزي در جلسه ای خصوصی فرمودند من بعضي ايام، تا 16 ساعت فعاليت علمي ميکردم. اما او هرگز به مطالعه صرف و يا نهايتاً جمعبندي و دستهبندي مطالب ديگران يا تنظيم فيشها و دادههاي گردآوري شده بسنده نميکرد. بلکه با تأمل در مطالب و دادهها و با قدرت نبوغ خداداديشان و همچنين با توجه به خلاقيتي که داشت، چيزي نو ميآفريد. به تعبير ديگر، آيتالله مصباح از آن دسته عالماني نبود که همچون مورچهها صرفاً به جمعآوري مطالب ديگران بپردازند و يا نهايتاً آنها را در قطعات و بخشهاي منظمي براي مصرف ديگران عرضه کنند؛ و يا مثل کساني نبود که هنرشان، حداکثر همچون هنر چرخگوشت باشد، يعني حد اهتمام و توانشان اين باشد که سخنان پراکنده ديگران را به صورتي طبقهبندي شده و در قالبي منظم بيان کنند.
آيتالله مصباح، به گواهي نوشتهها، درسها و سخنرانيهايش، آنچه که مينوشت و ميگفت، حاصل تأملات و تفکرات خودش بود. به ندرت سخني را بدون تأمل و تفکر پيشين بر زبان ميآورد. او يک متفکر به معناي حقيقي کلمه بود؛ در ميان اقران خود، بيشترين مشغوليت او، تعقل و تفکر در مسائل بود. او در بسياري از علوم متعارف در حوزههاي علميه و همچنين در بسياري از علوم انساني صاحب نظريه بود. ايشان دهها نظريه ابتکاري در حوزههاي مختلف علمي داشتند که برخي از آنکه در کتاب چهارجلدي "رهآوردها" منتشر شده است.
فيلسوف مؤسس
آيتالله مصباح فيلسوفي نوآور، مبتکر و خلاق بود: هم از نظر علمي و هم از جهت ساختارسازي حقيقتاً شايسته وصف «فيلسوف مؤسس» است. او نه تنها در بسياري از علوم اسلامي و انساني صاحب نظريه و داراي نوآوريهاي محتوايي بود؛ بلکه مؤسس و بنيانگذار پارهاي از علوم اسلامي مثل «معرفتشناسي» و «فلسفه اخلاق» نيز بود؛ و افزون بر اينها مؤسس و بنيانگذار نظام آموزشي نوين و بيسابقهاي در حوزههاي علميه بود. او کار تحول در ساختار و نظام آموزشي را پيش از انقلاب و عملاً آغاز کرد.
کساني که با پيشينه مباحث فلسفي و اعتقادي و اخلاقي آشنا هستند به خوبي ميدانند که آيتالله مصباح نوآوريهاي ساختاري و محتوايي فراواني در اين علوم داشتند. تنها کساني اهميت نوآوريهاي ساختاري و محتوايي ايشان در کتاب آموزش فلسفه را به درستي درک ميکنند که آشنايي خوبي با مکاتب پيشين فلسفي يعني فلسفه مشاء، اشراق و حکمت متعاليه داشته باشد.
نيم نگاهي به تاريخ مباحث تفسيري و قرآني و مقايسه کارهاي تفسيري آيتالله مصباح با آنها از تفاوتهاي فراوان و بينظير نشان ميدهد. حضرت آيتالله فياضي ميفرمود: «بنده اکنون نيز معتقدم ايشان در ميان افرادي که من ميشناسم، يکي از والاترين مفسران قرآن است؛ يعني کمتر کسي را در اين زمينه ميشناسم که مانند ايشان تفسير را بر اساس اصول اجتهادي و مباني صحيح استنباط بيان کند» (زندگينامه حضرت آيتالله مصباح، ص93)
کساني که با تراث اخلاقي در جهان اسلام آشنايي داشته باشند اهميت و جايگاه «اخلاق در قرآن» و کتاب کمنظير «خودشناسي براي خودسازي» ايشان را درک ميکنند.
به هر حال، براي آشنايي بيشتر با نوآوريهاي علمي ايشان در حوزههاي مختلف دانشي، ساليان قبل مجموعهاي در چهار جلد با عنوان «رهآوردها» منتشر شده است. ميتوان براي مطالعه بيشتر به آنها مراجعه کرد.
اما افزون بر آن به اعتقاد بنده آيتالله مصباحيزدي نخستين فيلسوفي است که:
دانش معرفتشناسي اسلامي را به صورت مدون عرضه کرد؛ و بدين ترتيب پايههاي هستيشناسي صدرايي را بر بنيانهاي محکمي از معرفتشناسي استوار کرد و همين کار موجب دقتهاي بيسابقه و نوآوريهاي مهمي در فلسفه اسلامي شد.
دانش فلسفه اخلاق اسلامي را به صورت مدون و منظم عرضه کرد؛ هر چند تا پيش از ايشان مسائلي از فلسفه اخلاق در لابلاي کتابهاي کلامي و فلسفي و اصولي و حتي منطقي به صورتي استطرادي و پراکنده وجود داشت، اما کسي که به صورتي ساختارمند و بيسابقه دانش فلسفه اخلاق اسلامي را عرضه کرد، آيتالله مصباح بود.
علم اخلاق را «اسلامي» کرد؛ تا پيش از ايشان، اغلب عالمان اخلاق مسلمان تحت چنبره انسانشناسي و اخلاقشناسي ارسطويي بودند. کسي که اخلاق اسلامي را حقيقتاً «اسلامي» و «قرآني» کرد و آن را از قالبهاي نارساي ارسطويي نجات داد، آيتالله مصباح بود.
به صورتي نظاممند و دقيق فلسفههاي مضاف را از دل بنيانهاي هستيشناسي، معرفتشناسي و انسانشناسي استخراج کرد و تدوين نمود و حتي به مرحله آموزش همگاني (در قالب طرح ولايت و طرح معرفت و ...) عرضه کرد.
سنگينترين پروژه تاريخي در حوزه علوم عقلي اسلامي (فلسفه، عرفان، منطق، معرفتشناسي و کلام) را مديريت کردند [دائره المعارف علوم عقلي] که خود حاکي از عمق نگاه آيتالله مصباح است.
در کنار همه اينها، در عرضه معارف ديني هم نوآوري داشت؛ وي حتي سخنرانيهاي عمومي خود را با تحليل و تبيين مفاهيم آغاز ميکرد و معتقد بود بسياري از سوء فهمها و سوء برداشتها ناشي مغالطه اشتراک لفظي است؛ به همين دليل، روش پژوهش و آموزش و سخنراني خود را به اين شيوه سامان داد که ابتدا مفاهيم اصلي و مهم و مفردات بحث را به درستي و با دقت تعريف ميکرد و سپس به تحليل مسأله ميپرداخت. در بحث از آزادي، دموکراسي، جامعه مدني، تساهل و تسامح، خشونت، ليبراليسم، اومانيسم، لذتگرايي، سودگرايي، معنويت، عرفان، اخلاق و به طور کلي همه مباحث تخصصي و عمومي چنين رويهاي داشت. و با اين کار جلوي بسياري از مغالطات و مردمفريبيهاي غربزدگان و اسلامستيزان را ميگرفت و درباره حقايق و معارف ديني روشنگري ميکرد.
فيلسوف فروتن
يکي از ويژگيهاي کمنظير آيتالله مصباح، تواضع مثالزدنيشان در برابر بزرگان علم و دين حتي دربرابر شاگردان خود و بلکه دربرابر عامه مردم بود. او استادي بود که تمام قد حتي تا ماههاي آخر عمر مبارکشان، در مقابل شاگردانش ميايستاد. در نماز جماعت به آنها اقتدا ميکرد. او با اينکه در عرصه علمي و اجتماعي از جايگاهي بسيار بالا و بعضاً بينظير، برخوردار بود؛ اما در تواضع و فروتني نسبت به اطرافيان نيز حقيقتاً بينظير بود.
او همواره از استادان خود با احترامي وصفناپذير ياد ميکرد؛ احترامي فوقالعاده براي حضرت امام، علامه طباطبائي و آيتالله بهجت قائل بود. خودم از او شنيدم که ميفرمود حاضر بودم با افتخار تا آخر عمر خدمتکار علامه طباطبائي باشم. و اين بدان دليل بود که او را توحيد مجسم و اسلام عينيتيافته ميدانست. همواره با شعفي وصفناشدني از او ياد ميکرد؛ در همين اواخر وقتي وارد منزل علامه طباطبائي شدند، فرمودند اينجا بوي بهشت ميدهد.
عليرغم آنکه خودش از سوي حضرت ولايت، سيدعلي خامنهاي(حفظه الله) به لقب «طباطبائي زمان» و «مطهري زمان» و پرکننده خلأ علامه طباطبائي و شهيد مطهري متصف شده بود، اما دائماً در تلاش بود نسل جوان و انديشمندان حوزوي و دانشگاهي را بر سر سفره علامه طباطبائی و شهيد مطهری بنشاند و خود را نيز خوشهچين خرمن علم و معرفت آن بزرگان ميدانست. کتاب «تماشاي فرزانگي و فروزندگي» ايشان درباره علامه طباطبائي گوياي گوشهاي از ارادت علمي و عملي ايشان به آن استاد علامه است؛ و همچنين کتاب «آفتاب مطهر» که در وصف شهيد مطهري و بيان ويژگيهاي علمي و عملي آن شهيد بزرگوار نوشتهاند، گوياي فروتني و تواضع وصفناپذير ايشان دربرابر چنان بزرگاني است.
او دست بزرگان علم و دين از مطهري تا شبيري زنجاني از محمديگيلاني تا جوادي آملي را ميبوسيد؛ او عليرغم همه نوآوريها و ابتکارات بينظيرش در فلسفه اسلامي، آيتالله جوادي را، که از معاصران و همسن و سالان خودش بود، رئيس فلسفه اسلامي در عصر حاضر ميدانست. اين در حالي بود که بدون هيچ شک و ترديدي خدمات علمي و فلسفي و آموزشي و پژوهشي او به اسلام و انقلاب از اغلب اين آقايان بيشتر و عميقتر و گستردهتر بود. دقت نظر فلسفي ايشان به اعتقاد بسياري از آگاهان از همه آن بزرگان بيشتر بود.
به باور اين بنده، همين تواضع و فروتنيها از مهمترين عوامل موفقيت آيتالله مصباح بود. فراموش نکنيم که «إِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّه».
بر نوشته هيچ بنويسد کسي؟
يا نهالي کارد اندر مغرسي؟
کاغذي بايد که آن بنوشته نيست
تخم کارد موضعي که کشته نيست
تو برادر موضع ناکشته باش
کاغذ اسپيد نابنوشته باش
تا مشرَّف گردي از نون والقلم
تا بکارد در تو تخم آن ذو الکرم
/1399/د101/ف