نقش امام هادی در مبارزه با عقاید باطل و گسنرش فرهنگ انتظار
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، با اینکه امامان جامع تمام صفات کمال انسانی هستند ولی شرایط زمانی و مکانی در عیینیت بخشیدن به یکی از القاب ائمه علیهم السلام تاثیر فراوانی دارد؛ واز میان القاب فراونی که برای وجود نازنین امام هادی علیه السلام برشمردند، لقب هادی درخشنده ترمی باشد و به راستی ایشان هادی امت و هادی گمراهان از ضلالت بودند.
با توجه به تاریخ حضور امام هادی علیه السلام در مدینه علت شهرت امام به لقب هادی، برای ما مشخص می شود، امام هادی(ع) دومین امامی است که در سن کودکی به امامت رسید و در سن هشت سالگی در پی شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام محمد تقی(ع) در سال 220 هجری امامت امت را بر عهده گرفت.
امامت آن حضرت بر دشمنان اهل بیت خاصه حاکمان عباسی بسیار سخت و گران آمد و بدین جهت، از همان روزهای نخستین سعی در جدا سازی امام از امت داشتند و حاکمان بنی عباس چارهای نداشتند، جز اینکه از دوران کودکی، امام هادی را در حصار آهنین قرار دهند و راه نفوذ در دلها را از ایشان بگیرند.
عالم ترین دانشمند شهر مدینه
بدین جهت حاکمان عباسی، از عالمترین دانشمندان شهر مدینه کمک گرفتند تا به بهانه تعلیم و تربیت امام، او را در صریا زندانی کنند و مانع ارتباط مردم با او شوند، اما در اندک زمانی امام هادی علیه السلام آن چنان بر او اثر گذاشت که این عالم مدنی به نام عبدالله جنیدی، به عظمت او اعتراف کرد و در نهایت به امامت وی اعتقاد یافت.
یکی از پر دامنهترین تلاشهای امام هادی در دوران زندگی بابرکتشان مبارزه فرهنگی با گروههای منحرف عقیدتی بود که درقالب مکتبهای گوناگون به انتشار افکار باطل خود می پرداختند و دستگاه حکومت عباسی بسترگسترش این افکار انحرافی را فراهم کرده بود تا آنها با خیالی راحت به فعالیت بپردازند.
فرقه های منحرفی که امام هادی علیه السلام به مبارزه با آنها پرداخت شامل این گروه ها بودند: «غلات» که انسانهای افراطی و تند رویی بودند که امام را تا سر حد الوهیت و پرستش بالا می بردند و بسیاری از واجبات الهی را حرام و بسیاری از گناهان کبیره را بر خود حلال می شمردند.
علی بن حسکه قمی یکی از سران این فرقه امام هادی علیهالسلام را پروردگار جهانیان معرفی می کرد و خود را از سوی ایشان پیامبر هدایت انسانها عنوان می کرد و تمامی واجبات و فروع دینی، مانند زکات، حج، روزه و... را به شدت زیر سؤال برد؛ امام با موضعی صریح، نسبت به او اعلام برائت کرد و حتی در مقابل این عقائد باطل، دستور به قتل یکی از سران غلات به نام فارس بن حاتم داد که به محض صدور این فرمان یکی از شیعیان امام، او را از صحنه روزگار محو و دل امام را شاد کرد.
«صوفیه» یکی دیگر از مکاتب انحرافی در زمان امام هادی علیه السلام بود که با نشان دادن چهره ای زاهد، عارف، بی میل به دنیا و متوجه به آخرت سبب بدنامی شیعه، تشویش افکارعمومی و گمراه کردن مردم می شدند؛ آنها در اماکن مقدسی چون مسجد پیامبر صلیاللّه علیه و آله و سلّم جمع می شدند و با گفتن اذکار و انجام عبادات قصد فریب مردم را داشتند.
مقابله با فرقه های انحرافی
امام هادی علیهم السلام نیزبا این گروه به مقابله برخاست و با روشنگری آنها را از رسیدن به مقاصد شومشان ناامید کرد؛ روزی آن حضرت با گروهی از یاران صمیمی خود در مسجد مقدس پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم نشسته بودند که گروهی از صوفیه وارد مسجد النبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم شده و با حالتی ویژه، مشغول تهلیل شدند.
امام با دیدن اعمال فریبکارانه آنها، به یاران خود فرمود: «به این جماعت حیلهگر و دو رو توجهی نکنید؛ اینان همنشینان شیاطین و ویران کنندگان پایههای استوار دینند؛ برای رسیدن به اهداف تن پرورانه و رفاه طلبانه خود، چهرهای زاهدانه از خود نشان میدهند و برای به دام انداختن مردم ساده دل، شب زنده داری میکنند»
«واقفیه» از دیگر فرقههای انحرافی دوران امام هادی علیهالسلام بودند که امامت علی بن موسی الرضا علیهالسلام را نپذیرفته و پس از شهادت پدر گرامی ایشان، امام موسی بن جعفر علیهالسلام، متوقف در ولایت پذیری ائمه شده و در امامت و رهبری جامعه دچار ایستایی شدند.
آنان با انکار امامان پس از امام کاظم علیهالسلام و موضعگیری در مقابل امامان، حتی مردم را از پیروی ایشان منع کردند؛ امام هادی علیهالسلام نیز برای اثبات جایگاه امامت به رویارویی فرهنگی با آنان پرداخت و آنان را مشمول لعن و نفرین خود ساخت تا به مردم شناسانده شوند.
«مجسّمیه» نیز ازگروههای منحرف زمان امام هادی علیه السلام بودند که خداوند جسم می پنداشتند و بسیاری از حقایق هستی را که از دایره ماده خارج است را انکار میکردند؛ «ابراهیم بن همدانی» در نامهای، عقاید منحرف آنان را به عرض امام رساند و از ایشان راهنمایی خواست.
امام در پاسخ او برای روشن شدن پیام مکتب ناب اهل بیت علیهم السلام در این زمینه نوشتند: «پاک و منزه است آن خدایی که هیچ حد و مرزی ندارد! هرگز این گونه توصیف نمیشود، هیچ مثل و مانندی ندارد و او شنوای داناست».
«اشاعره» گروهی دیگر از منحرفین عصر امام بودند که میپنداشتند خداوند را در روز رستاخیز خواهند دید و حتی بر این عقیده بودند که خداوند را با همین چشم مادی قابل می بینند؛ شیعیان به امام نامه نوشته ودرباره این گروه از امام راهنمایی خواستند، امام در پاسخ نوشتند: « پایبندی به این نظریه به هیچ وجه جایز نیست. مگر نه این است که باید بین چشم شما و شیء انعکاسی صورت گیرد که حامل نور باشد و دیدن صورت پذیرد؟
حال اگر انعکاسی و نوری در میان نباشد و این ارتباط برقرار نشود، چگونه امکان دیدن آن شیء وجود دارد؟ در این نظریه اشتباهی بزرگ وجود دارد؛ زیرا بیننده چیزی را میتواند با چشم خود ببیند که در جسم بودن، با خود او مساوی باشد و در صورت دیده شدن، هر دو بسان هم [جسم] خواهند بود و لازمه آن، جسم دانستن خداست؛ چرا که علتها با معلولهای خود رابطهای جداییناپذیر دارند»؛ و به بدین ترتیب، امام تفکر مخدوش و منحرف این گروه را نیز باطل اعلام کرد.
ایجاد شبکه وکالت
در عصر خفقان و ظلم خلفای عباسی عصرامام هادی علیه السّلام، عدهاى از پیروان نزدیك و وفادار امام با همكارى یكدیگر اهداف امام را براى پیش میبرند و اصول دینى و مذهبى را محقق می ساختند، شبکه ارتباطی وکالت در زمان امام هادی علیه السلام، تبدیل به یک سیستم ارتباطی وسیع و گسترده شده بود و این خود حاکی از گستره نفوذ شیعیان در بلاد و مناطق گوناگون بود.
تعیین، نصب و ارسال نمایندگانی از طرف ائمه علیهم السلام برای رسیدگی به امور دینی شیعیان به دلیل بُعد مسافت و صعوبت و دشواری سفر برای ملاقات با ائمه علیهم السلام، امری ضروری و لازم می نمود و اخبار تاریخى و محتوای نامه هایی که امام هادی علیه السلام برای وکلای خود مرقوم می داشتند گویاى آن است که حیطه کاری وکلای ایشان به چهار منطقه تقسیم می شد و هیچ یک از وکلا حق دخالت در امور مربوط به منطقه تحت قلمرو وکیل دیگر را نداشتند و رابطه بین امام علیه السلام و وکلای ایشان عمدتا بوسیله مکاتبه و نامه نگاری بود و بخش قابل توجهی از معارف فقهی و کلامی از همین طریق در دسترس شیعیان و پیروان ایشان قرار گرفت.
غیبت ناگهانی امام معصوم پس از آنکه دو و نیم قرن مردم به حضور امام در کنار خود و بالتبع امکان دسترسی به ایشان عادت کرده بودند، مساله ای بود که می توانست برای شیعیان مشکل آفرین و سبب ایجاد انحرافات فکری و عقیدتی شود و این برای اولین بار بود که شیعیان در شرف مواجهه با تجربه غیبت یک امام معصوم بودند لذا صرف مطرح شدن پیشاپیش مساله غیبت حضرت حجت -عجل الله تعالی فرجه الشریف- در بیانات ائمه علیهم السلام، روشنگری کافی و وافی برای شیعیان در بر نداشت و لازم بود با اقدامات عملی یعنی توسعه و گسترش شبکه ارتباطی وکالت، مساله غیبت یک معصوم به صورت محسوس و ملموس به مردم نشان داده شود.
دقت در سیره امامین عسکریین علیهماالسّلام در توسعه و استحکام سازمان وکالت، جای هیچ گونه شک و تردیدی بر جای نمی گذارد که شیوه حضرات معصومین علیهم السّلام در زمان نزدیک به عصر غیبت، کاملا حساب شده بوده است و سلوک عملی ایشان این مطلب را به روشنی اثبات می کند که گرچه دسترسی به معصوم در شرایطی امکان پذیر نخواهد بود ولی این بدان معنا نیست که امور دینی مردم تعطیل شود و مرجعی و ملجأی برای حل مشکلات و معضلات و سوالات آنها وجود نداشته باشد.
تشكیلات سازمان وكالت، قالب خوبى براى تقلیل ارتباطات مستقیم شیعیان با ائمه علیهم السّلام به حساب مىآمد و وكلا در حقیقت رابط بین ائمه علیهم السّلام و شیعیان بودند و بدین وسیله هم جان ائمه علیهم السّلام و شیعیان مورد صیانت قرار می گرفت و هم موجبات كاهش حساسیت خلفاى عباسى نسبت به امامان شیعه علیهم السّلام فراهم مى شد.