نظر نخستوزیر شاه درباره انتخابات مجلس و عدم مشارکت مردم
انتخابات نمایشی و فرمایشی دوران پهلوی علاوه بر اینکه با تخلف و تقلب گسترده همراه بوده، عدم اقبال عمومی را هم به همراه داشته است. علی امینی که در دوران رژیم پهلوی سمت نخستوزیری را بر عهده داشت در خاطرات خود روایت جالبی از نحوه برگزاری انتخابات و دلیل عدم مشارکت مردم را مطرح کرده است.
لاجوردی: یکی از مطالبی که همیشه گفته شده این است که چون مردم ایران اکثرشان بیسوادند بنابراین انتخابات و مجلس واقعاً عملی نیست.
امینی: آخر شما بالاخره چهجور میتوانید [بدون آزمایش بفهمید] عملی هست [یا نه]؟ بنده خودم رفتم فعالیت انتخاباتی کردم. آن [آدم را] اگر ولش کنید به من رأی میدهد یا به آن کسی که [خودش میخواهد]. منتها شما نگذاشتید، رأیاش را [با تقلّب] عوض کردید، یا پول دادید [و] خریدید.
در انتخابات دوره قبل از رضاشاه، نصرتالدوله [فیروز] میخواست در تهران وکیل بشود. [او] همیشه وکیل اول کرمانشاه بود. خب پسرخاله من بود؛ پسردایی مادرم بود. خب میخواستیم ایشان را در تهران وکیل کنیم. خود من رفتم بازار و این طرف و آن طرف، پول میدادیم برای اینکه رأی بخریم.
رفتیم بازار کفاشها. آن بالا یک عده از این کفاشها بودند و خلاصه با آن رئیس قرار گذاشتیم به جای سلیمانمیرزا [نام] نصرتالدوله [را بنویسند]. نوشتیم از پلهها [که] پایین میآمدیم یکی از رأیها را من گرفتم. دیدم یارو نام نصرتالدوله را خط زده [نام] سلیمان میرزا را گذاشته است.
یا در آن موقع من یادم میآید که [در] هر رأیی - که دوازده تا یا کمتر مال تهران بود - [این طور بود که] باید [نام] موتمنالملک باشد. باید مشیرالدوله باشد، باید مستوفی باشد، باید مدرس باشد. یک چهار، پنج تا [بودند که] اینها [را] هرکسی مینوشت. حالا آن سهچهارتای بعد خوب عوض و بدل میشد. نشد. نصرتالدوله [از تهران انتخاب] نشد چون مردم به سلیمان میرزا معتقد بودند. بنابراین همان انتخابکنندگان آن وقت که البته محدود هم بودند، این یک عقیدهای داشت. خب بنابراین چطور شد؟ این بعد به کلی بیعقیده شد؟
لاجوردی: پس آن اصطلاح «حزب باد» از کجا آمده است؟ پس چرا میگویند ایرانی عضو حزب باد است؟
امینی: بطور کلی، کار اینجا [فرانسه] هم «باد» است. فرق نمیکند هرجا قدرت باشد… اما [این که] بطور کلی [بگویند] «همه باد» آخر این درست نیست.
اینها یک شعاری درست کردند. این که میگویند «این ملت آدم شدنی نیست». مزخرف میگویند. یعنی چه؟ پس ما برای چه خرج کردیم [و] مردم را [به] اروپا فرستادیم؟ برای چه؟ شما و دیگران برای چه به خارج آمدید؟ اگر بنا است که این مملکت درست نشود، خوب، خرج را ول میکنیم با همان زندگی بسازیم. این حرف مفت است. هرکسی میآید، خیال میکند خودش از همه بهتر است. بنابراین باید به [مردم] افاده و آقایی بکند. کجا؟
خوب، بنده به ده رفتم در لشت نشا. مکرر در مکرر با دهاتی صحبت کردم، والله بالله از یک جهاتی بهتر از بنده میفهمند. بهتر از دیگری میفهمند. درکشان بهتر است. این حرفها چیه؟ هیچ وقت به نظر بنده دولت و حکومت زبان مشترکی با مردم نداشته است […].
لاجوردی: خوب مثالی که میزنند میگویند از شهریور ۱۳۲۰ تا بعد از مصدق، یک مقدار آزادی داده شد و نتیجهاش افتضاح بوده است.
امینی: به کی آزادی داده شد؟
لاجوردی: به مردم.
امینی: نه ندادند.
لاجوردی: یک مقداری وکلای مال تهران را اقلاً [مردم] انتخاب کرده بودند.
امینی: ابداً ابداً. خوب در موقع اشغال، شمال را روسها اعمال نفوذ کردند. جنوب هم انگلیسها اعمال نفوذ میکردند. کجا آزاد بوده؟ بعد هم در خود مرکز، همین آقایان بودند انتخابچیها، محمدعلیخان مسعودی و دیگران صندوق عوض میکردند. کجایش آزاد بود؟ خوب، بنده داخلش بودم.
لاجوردی: پس میفرمایید هیچ وقت [انتخابات آزاد] آزمایشی نشده است؟
امینی: نشده است. بنده به خودش [شاه] هم گفتم «آزمایش نکردید.» […] کسی آنجا نمیرفت رأی بدهد. [مردم را] گلّه می کردند، میبردند. خوب مردم هم میگفتند خیلی خوب به ما چه [مربوط است]؟ وقتی که [مردم] خودشان احساس نمیکنند که در حکومت شریک هستند، برای چه بروند [رای بدهند]؟