«داغ سرخ»؛ نگاهی داستانی به قیام سربداران؛ ایران فراتر از مرزهای جغرافیایی تنفس میکند
![«داغ سرخ»؛ نگاهی داستانی به قیام سربداران؛ ایران فراتر از مرزهای جغرافیایی تنفس میکند](/files/fa/news/1403/11/23/836665_256.jpg)
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، آزاده جهان احمدی نویسنده و پژوهشگر یادداشتی با عنوان آئینه تاریخ با نگاهی به رمان «داغ سرخ» اثر حسین شمسآبادی داشته که توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است.
مشروح متن این یادداشت در ادامه میآید:
قیام سربداران جزو مردمیترین جنبشهای تاریخ میانه ایران است که از مهمترین ابعاد فرهنگیشان، ترویج فرهنگ انتظار بهعنوان یکی از مؤلفههای اصلی تشیع است. سربداران در فواصل سالهای (۷۸۸-۷۳۶ قمری) حکومتی محلی با امیران شیعه به مرکزیت سبزوار در منطقه بیهق بود. سربداران نخست بهصورت یک قیام مذهبیِ شیعی صوفی علیه حکومتهای محدود محلی برآمده پس از زوال حکومت تیموریان ظهور کرد. این قیام به دلیل ظلم حکومتهای ملوکالطوایفی ایرانی و مغولی و تحت تأثیر تعالیم مذهبی شماری از صوفیان خراسان آغاز شد. این قیام بهصورت یک حرکت مذهبی سیاسی، علاوه بر تأثیر بر منطقه خراسان و مازندران در برخی مناطق دیگر نیز تأثیر گذاشت.
قیام سربداران با همراهی دو گروه مذهبی (درویشان یا شیخیان) و سیاسی (سربداران) شکل گرفت. نخستین رهبران مذهبی سربداران شیخ خلیفه و شاگردش شیخ حسن جوری بودند. از دیگر رهبران شیخی سربداران میتوان به درویش عزیز مجدی اشاره کرد.
مذهب تشیع با بنمایهای از تعالیم تصوف، بیگانه ستیزی، فتوت، جوانمردی، مردمیبودن، فقدان وراثت در سلطنت، درگیری تضعیفکننده بین دو گروه شیخی و سربدار در رأس هرم قدرت و عدم وجود نظام مشروعیت در انتقال قدرت از جمله خصوصیات بارز این قیام محسوب میشود. این حکومت مدت نیمقرن در غرب خراسان جرجان (گرگان)، قومس (کومش)، مازندران حکومت کرد، و در نهایت بهدست تیمور گورکانی منقرض شد.
رمان داغ سرخ نوشته حسین شمسآبادی نگاهی داستانی و تقریباً نو به قیام سربداران در ایران دارد. حسین شمسآبادی که این رمان را نوشته خودش سبزواریست و کاملاً روشن است که یک سبزواری علاقهمند باشد به تاریخ وطنش. آن هم چه تاریخی! اصلاً در یک فقره فقط نگاه کنید به عنوان قیام سر به داران. سر به دار!!! کلی مفهوم انسانی و ملی نهفته در همین سر به دار بودن مقابل نیروی مهاجم خارجی که نیروهای مغول هستند. یعنی آزادگی و غیرت و استقلال و خیلی چیزهای دیگر.
این رمان برگزیده دومین جایزه ملی داستان حماسی است که دبیرخانه دائمی در آن خراسان رضوی قرار دارد. چند سالی هست که در ایران جایزه ملی داستان حماسی برگزار میشود. آن چیزی که ادبیات داستانی یک کشور را پررنگ و غنی میکند، پرداختن به کنشهای جمعی و ایجاد خودآگاهی در جامعه است، در تاریخ هر کشور و ملتی، حماسه برای دفاع از دستاوردهای آن کشور شکل میگیرد. با قدردانی از دستاوردها، هویت شکل میگیرد و مسئله ملت پیش میآید.
روایت همچون نخ تسبیحی است که مهرههای جواهرنشان و گرانقیمت جاودانگی، ایمان به غیب، سلحشوری، پهلوانی، قهرمانی، دینباوری، مهر و دوستی به مردم، بوم، سرزمین، امید به آینده، پیروزی بر شر و تباهی را گرد هم میآورد و از آن زینتی میسازد که برازنده فرهنگ و تمدنی است که توانسته است طی طریق آدمی را از دوران طفولیت تاریخی خود تا دوران خردمندی و تعالی در هیئت انسانی دیوستیز، خداباور و مؤمن به رستگاری و فلاح در آینه هنر حماسی به نمایش درآورد.
حسین شمس آبادی با همچنین نگاهی سراغ نگاهی نو به قیام سربداران رفته است و طی آن ضمن روایت عاشقانه طاهر به دختر پهلوان حسن حمزه در بستر تاریخ، نحوه قیام مردم سبزوار و باشتین پرداخته است. وجوه عاطفی کار در کنار بعد حماسی و وطندوستی از طریق مواجهه با دیگری که مهاجم به خاک و فرهنگ است به شکل ماهرانهای پرداخته شده است. این داستان با زاویه دید سوم شخص و دانای کل راوی قصه زندگی و تصمیمات طاره است. این زاویه دید شاید بهترین انتخاب نویسنده است که آن را ماهرانه پیش می برد و حتی مخاطب نسل جوان و امروزی را باخود همراه میسازد. ظاهراً طاهر مابازای خارجی ندارد اما نماینده نسل جوانی است که در خراسان قرن هشت با مغولان دست به گریبان بودند.
یکی از پاشنههای آشیل این نوع رمان تاریخی نثر آن است. نثری که میتواند به بهانه و دلیل بازنمایی آن شرایط تاریخی تبدیل به نثری شود که ارتباط با آن برای مخاطب جوان سخت شود. شاید به همین دلیل باشد که نویسنده از نثری روان و تقریباً امروزی و همه فهم برای این اثر استفاده کرده است. مثلاً به این فراز دقت کنید؛ «طاهر چارهای جز ماندن نداشت او بود و یک خانه و سه ایلچی پیاله به دست که با هر پیاله که سر می کشیدند، تکه ای از لباس خود را در میآوردند، در حالی که صورت هایشان سرخ شده بود و از پیشانی شان عرق می ریخت. اوختای حال خوشی پیدا کرده بود و همه اش حرف می زد؛ از جنگ هایش از دلاوری هایش از راه و رسم ماندن در خاکی که متعلق به او نبود از نگاه کردن به چشمان مرد و زنی که از او بیزار بودند،
از خشونتی که در خون ایلچیان مغول بود. طاهر پی برد جنگیدن و مبارزه با آنها فقط به زور بازو نیست. رعیت مظلوم فقط با یک لشکر یاغی نادان روبه رو نبودند که بشود آن ها را با زور شمشیر از این خاک بیرون کرد. طاهر فهمیده بود مردم برای رهایی از دست این ظالمان به فکر و آگاهی نیاز دارند طاهر فهمید اگر شیخ خلیفه را در مسجد سبزوار بر دار کردند ترس از خنجر او نداشتند که شیخ هیچ وقت دستش به قبضه خنجر نرسیده بود و اما زبانش فکر و اندیشهاش آگاهی دادن به رعیت با زبان قرآن و کلام خدا بود که ازهر شمشیری برندهتر بود واین را مغولان خوب فهمیده بودند.» (ص ۱۷-۱۱۶)
همانطور که عیان است این نثر مشکلی برای فهم انسان معاصر ایرانی ندارد. حتی نسل جوانش که خیلی هم اهل مطالعه نیست. حتی همین بخشی که شاهد مثال آوردم نشانگر بخشی از بنمایه داستان را هم نشان میدهد. و اتفاقاً اگر بنا باشد نقدی کوتاه در این متن مختصر بر این کتاب بنویسم میتوانم از همین بخش بهره ببرم و بگویم ای کاش نویسنده محترم و دغدغهمند سبزواری تلاش میکرد تا به جای ارائه اطلاعات سرراست همه این پرسشها و دریافتهای طاهر را نشان میداد نه اینکه بگوید.
به هر حال نمیتوان و نباید تلاش و رنجه نویسنده را در خلق اثری ملی و حماسی نادیده گرفت. حماسه، مفهوم جمعی دارد و قهرمان یک جامعه، پایگاه و محل رشدش مردم هستند، حماسه به طور پررنگی وظیفه ایجاد هویت و دفاع از مرزهای فرهنگی را دارد. حماسه ها از دوران گذشته تا روزگار معاصر را شامل می شود و در هر حماسه، یک قهرمان وجود دارد.
قهرمان ها با اتکا به مردم، حماسه را رقم می زنند. وظیفه حماسه، ایجاد هویت و همچنین دفاع از مرزهاست. در حماسه، مرزهای جغرافیایی وجود ندارد، بلکه مرزهای فرهنگی را شامل میشود. کشور ایران فراتر از مرزهای جغرافیایی تنفس میکند و فقط زبان فارسی نیست که فرهنگ ما را میسازد، بلکه دستاورهای تاریخی از ملت ما ملتی خاص و شریف ساخته است. به واسطه حماسه و ادبیات داستانی، وظیفه ماست ک ه این شاخصه ها را در جهان اعلام کنیم.