اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- ۱۴۳

یک نکته جالب برایتان بگویم و آن این است که عده زیادی از مردم بصره از خریدن لوازم مردم خرمشهر اکراه داشتند و خرید و فروش آن را حرام میدانستند و بسیاری از مغازههای بصره و کنار خیابانها و پیادهروها پر بود از لوازم مردم خرمشهر به فروش میرفت. عدهای از مؤمنین عراقی حتی از فروشگاههای دولتی خرید نمیکردند زیرا احتمال میدادند که این اموال، هرچند بستهبندی شده بود، به مردم مسلمان خرمشهر تعلق داشته باشد.
باری، درباره سرباز وظیفه علیالاحمر میگفتم. او بعد از ازدواج به خدمت آمد و چند روز بعد خانهاش آتش گرفت و سوخت. اما قضیه در همینجا خاتمه پیدا نکند نیافت و متعاقب آن حادثهی دیگری اتفاق افتاد که متأسفانه درس عبرتی برای هیچ کدام از نظامیان دزد عراقی نشد. یک شب همین سرباز علیالاحمر با کامیون از روی شط عبور میکرد که بر اثر مستی کامیونش منحرف شد و به میان آبهای مواج شط سقوط کرد. کامیون و کامیون سوار به قعر آب فرو رفتند و دیگر هیچ نشانی از آنها به دست نیامد.
دو افسر به نامهای ستوان یکم لطیف و ستوان یکم احمد شاکر، چند سرباز و ستوانیار لطیف را گمارده بودند برایشان غنایم جمعآوری کنند و آنها را در بصره بفروش برسانند. این عده شبها به منازل و مغازههای شهرها میرفتند و لوازم و اجناس مردم را بار کامیون میکردم و به بصره میبردند بعد از فروش پول آن را به این دو افسر میدادند و خودشان هم مبلغ ناچیزی برمیداشتند. آنها حتی منبر یک حسینیه یا مسجد را برده و فروخته بودند.
البته در بین راه یک پاسگاه انتظامات بود که کلیه کامیونها و خودروها را تفتیش میکرد تا لوازمی از خرمشهر بهطور مخفی خارج نشود. اگر کامیونی را میگرفتند که اثاثیه حمل میکرد آن را تحویل ستاد غنایم میدادند. ولی نظامیان دزد مأمورین انتظامات را تأمین میکردند. و میتوانستند لوازم را خارج کنند.
در خرمشهر تعداد زیادی اتومبیل و موتورسیکلت بود که اتومبیلها را بین افسران و موتورسیکلتها را بین افراد ضداطلاعات تقسیم کردند.
روزی سرتیپ ایاد صالح دستور داد ده نفر از افسران و درجهداران برای یافتن خانه مناسب و بزرگی برای استقرار مقر فرماندهی به داخل خرمشهر بروند. آنها بعد از مدتی خانه بزرگی را انتخاب کردند. هنگام بازگشت با یک عده از نیروهای شما که اصلاً معلوم نبود در کجا کمین کرده بودند درگیر شدند و همه کشته شدند. هیچ کدام از افراد شما را کسی ندید و آنها فرار کردند.
همه نیروهایی که داخل خرمشهر بودند میدانستند که افراد شما شبانه به داخل خانهها نفوذ میکنند و به صورت کمین عدهای از افراد ما را میکشند و متواری میشوند. بههمین خاطر افراد ما از اینکه نیروهای شما اینطور غافلگیرانه حمله میکنند خیلی میترسیدند و عدهای اصلاً شب از محل خود خارج نمیشدند.
از جمله این اتفاقها برای گروهبان عبدالزهرا اتفاقی افتاد. او روزی از خانهای بیرون آمد و به یکی از نیروهای چریکی شما برخورد کرد. چون اسلحه نداشتند با هم گلاویز شدند. بعد از چند دقیقه نمیدانم از کجا گلوله آمد و هر دو را کشت.
ادامه دارد...