۱۹ آبان ۱۴۰۴ - ۰۳:۱۱
کد خبر: ۷۹۵۳۸۵

نظریه ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

نظریه ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
نظریه ولایت فقیه، از اندیشه‌ای فقهی به رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد و قانون اساسی سال ۱۳۵۸، با تثبیت این نظریه، نقطه عطفی در تاریخ فقه سیاسی شیعه رقم زد که مبنای مشروعیت و استمرار نظام را بنا نهاد.

به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، یکی از مهم‌ترین تحولات حقوقی و سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، ورود نظریه «ولایت فقیه» به متن قانون اساسی و تبدیل آن به یکی از ارکان اصلی نظام جمهوری اسلامی بود. این رخداد، نقطه عطفی در تاریخ فقه سیاسی شیعه به شمار می‌رود؛ زیرا برای نخستین بار، اندیشه‌ای که در متون فقهی به‌عنوان نظریه‌ای دینی و فکری مطرح بود، در چارچوب حقوقی و نهادی کشور قانونمند شد و به ساختار رسمی حاکمیت شکل داد.

از اندیشه تا قانون / قانونمند شدن نظریه اندیشه ولایت فقیه در قانون اساسی

نظریه ولایت فقیه، که بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، آن را تبیین و احیا کرد، در دهه‌های پیش از انقلاب بیشتر در محافل علمی و حوزوی مطرح می‌شد. اما پس از پیروزی انقلاب، این اندیشه به‌عنوان مبنای مشروعیت و هدایت نظام سیاسی جدید مورد توجه قرار گرفت و در جریان تدوین قانون اساسی سال ۱۳۵۸، جایگاهی قانونی پیدا کرد.

بر اساس پژوهش‌های تاریخی و بررسی اسناد تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در پیش‌نویس اولیه قانون اساسی که در اردیبهشت ۱۳۵۸ توسط شورای طرح‌های انقلاب و گروهی از کارشناسان به ریاست دکتر حسن حبیبی تهیه شد، اصلی با عنوان ولایت فقیه به‌صورت صریح وجود نداشت. در آن نسخه، نظام سیاسی جدید به گونه‌ای طراحی شده بود که رئیس‌جمهور و شورای عالی انقلاب اسلامی نقش‌های محوری را بر عهده داشتند، بی‌آن‌که ولایت فقیه به‌عنوان نهاد قانونی مشخص در ساختار سیاسی تعریف شود.
 
اما در فرآیند بررسی پیش‌نویس در مجلس خبرگان قانون اساسی (مرداد تا آبان ۱۳۵۸)، با تأکید و پافشاری علما و فقهای برجسته، از جمله شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله منتظری و دیگر اعضای روحانی مجلس خبرگان، اصل ولایت فقیه به‌عنوان رکن اساسی و مبنای مشروعیت نظام اسلامی وارد قانون اساسی شد.
 
نتیجه‌ی این روند، تصویب اصل پنجم قانون اساسی بود که بر اساس آن:
«در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل، با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است...»
 
به دنبال آن، اصول متعددی از قانون اساسی (از جمله اصول ۵، ۵۷، ۱۰۷، ۱۰۹ و ۱۱۰) به نحوی تنظیم شدند که جایگاه و اختیارات ولی فقیه را در ساختار سیاسی و حقوقی کشور تثبیت کنند.
  • در اصل ۱۰۷، نحوه انتخاب رهبر و شرایط وی تبیین شده است؛ طبق این اصل، مجلس خبرگان رهبری موظف است رهبر را از میان فقهای واجد شرایط تعیین کند. این اصل به نقش مردم از طریق انتخاب غیرمستقیم و نقش نخبگان دینی در تعیین رهبری اشاره دارد.
  • اصل ۱۰۹ شرایط و صفات رهبر را به تفصیل بیان می‌کند: صلاحیت علمی لازم برای اجتهاد، عدالت و تقوا، بینش سیاسی و اجتماعی، شجاعت، قدرت تصمیم‌گیری و توانایی لازم برای رهبری از جمله شروط اساسی عنوان شده‌اند.
  • همچنین اصل ۱۱۰ قانون اساسی وظایف و اختیارات رهبر را مشخص کرده است؛ از جمله تعیین سیاست‌های کلی نظام، نظارت بر حسن اجرای آنها، فرمان همه‌پرسی، فرماندهی کل نیروهای مسلح، اعلان جنگ و صلح، نصب و عزل فقهای شورای نگهبان، رئیس قوه قضاییه، رئیس صدا و سیما و فرماندهان عالی‌رتبه نظامی.

در مجموع، این اصول نشان می‌دهد که ولایت فقیه در قانون اساسی نه صرفاً به عنوان یک اصل اعتقادی، بلکه به‌صورت نهادی حقوقی با اختیارات مشخص، تبیین و قانونمند شده است.

بدین‌ترتیب، نظریه فقهی ولایت فقیه که پیش‌تر در حوزه اندیشه و فقه سیاسی شیعه مطرح بود، با تصویب قانون اساسی ۱۳۵۸، برای نخستین بار در تاریخ معاصر به‌صورت قانونی و نهادمند در ساختار حکومتی ایران نهادینه شد. این قانونمند شدن، نقطه عطفی در گذار اندیشه سیاسی شیعه از مرحله نظری به مرحله حقوقی و نهادی به‌شمار می‌رود و مبنای مشروعیت و استمرار نظام جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می‌دهد.
 
قانونمند شدن نظریه ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران / از نظریه فقهی تا نهاد قانونی در ساختار حکمرانی
 
بازنگری سال ۱۳۶۸؛ تکمیل فرایند قانونمند شدن

فرایند قانونمند شدن ولایت فقیه در سال ۱۳۶۸ و در جریان بازنگری قانون اساسی، عمق و وضوح بیشتری یافت. در این بازنگری، شرط «مرجعیت تقلید» از شرایط رهبری حذف شد و به‌جای آن، «صلاحیت علمی برای اجتهاد در ابواب مختلف فقه» ذکر گردید. در همین بازنگری، نهادهایی همچون شورای بازنگری قانون اساسی و مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز در پیوند با جایگاه رهبری تثبیت شدند و مفهوم «ولایت مطلقه فقیه» به‌صورت رسمی در نظام حقوقی کشور وارد شد.

اهمیت قانونمندسازی ولایت فقیه

در نهایت می‌توان گفت که قانونمند شدن نظریه ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران، چند کارکرد اساسی داشته است:

۱. رسمیت و مشروعیت قانونی:
ورود این نظریه به قانون اساسی، به آن مشروعیت رسمی و الزام‌آور بخشیده و آن را از یک نظریه فقهی به اصل بنیادین نظام تبدیل کرده است.

۲. تعیین چارچوب و حدود اختیارات:
قانون اساسی با ذکر دقیق وظایف و اختیارات رهبر، از تمرکز نامحدود قدرت جلوگیری کرده و نوعی توازن میان ولایت فقیه و سایر قوا برقرار کرده است.

۳. ایجاد سازوکار انتخاب و نظارت:
نهاد مجلس خبرگان رهبری، به‌عنوان منتخب مردم، وظیفه انتخاب و نظارت بر عملکرد رهبری را بر عهده دارد. این سازوکار، پیوند میان مشروعیت الهی و مردمی را در نظام اسلامی برقرار می‌سازد.

۴. تضمین ثبات سیاسی و وحدت نظام:
وجود نهاد رهبری در رأس ساختار قدرت، موجب انسجام و ثبات در سیاست‌های کلان نظام شده و از بروز بحران‌های ساختاری در زمان انتقال قدرت جلوگیری کرده است.

به‌طور کلی، قانونمند شدن نظریه ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، یکی از مهم‌ترین تحولات در تاریخ فقه و حقوق معاصر ایران محسوب می‌شود. این فرایند، اندیشه‌ای فقهی را به نظامی سیاسی-حقوقی تبدیل کرد که توانسته است بیش از چهار دهه، مبنای اداره کشور قرار گیرد.

قانون اساسی، با تثبیت جایگاه رهبری در اصول متعدد خود، توانست میان ارزش‌های اسلامی و ساختارهای قانونی پیوندی عمیق ایجاد کند؛ پیوندی که تا امروز، محور پایداری و استمرار نظام جمهوری اسلامی به شمار می‌آید.

ارسال نظرات