اگر حضرت امام رضا نبود اثری از تشیع هم نبود
به گزارش خبرگزاری رسا در اصفهان حضرت آیت الله حسین مظاهری رییس حوزه علمیه اصفهان در جلسه اخلاق خود که به مناسبت تولد حضرت علی بن موسی الرضا برگزار شد به بیان ویژهای این امام رئوف پرداختند که متن آن در پی می آید.
مناسبت میلاد پربرکت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا، بحث ما باشد و در این جلسه اظهار ارادتی خدمت حضرت رضا داشته باشیم، و امیدوارم مورد قبول ایشان شود و با لطف حضرت رضا از جلسه بیرون رویم.
حضرت رضا حق بزرگی به تشیّع دارند، اگر حضرت رضا نبود، الان تشیّع نبود و یا در محدوده خاصی بود؛ و حضرت رضا توانستند تشیّع را سرتاسری کنند، پیغمبر اکرم تشیّع را کاشتند و شجره طیبه تشیّع را غرس کردند و در آن مدت 23 سال دربارۀ تشیّع خیلی صحبت کردند، چنانچه قرآن هم راجع به تشیّع خیلی صحبت کرده است، پیغمبر اکرم از دنیا رفتند و سقیفه بنیساعده همه چیز را نابود کرد، اما شیعیان خاص و شیعیان آگاه به تبع امیرالمؤمنین علی و حضرت زهرا، توانستند اصل تشیّع را نگاه دارند.
البته زحمات زیادی کشیدند، اما توانستند تا این که زمان امام حسین آمد و امام حسین دیدند تشیّع در مخاطرۀ عجیبی است و اگر قیام نکنند و اسارت نباشد، تشیّع ریشه کن میشود و شجره طیبه قرآن نابود میشود، لذا قضیه شهادت امام حسین و اسارت عیال جلو آمد و آن شجره طیبه قرآن یعنی تشیّع زنده شد.
خون امام حسین و اسارت عیال آب مَعینی بود برای شجره طیبه قرآن یعنی تشیّع، اما این تشیّع فرهنگ نداشت، مثل اسلام عمومی که در میان سنّیها بود و فرهنگ نداشت و اسلام منهای فرهنگ معلوم است که یا افراط است یا تفریط است.
امام باقر و امام صادق تشیّع را فرهنگ دار کردند و الحمدلله الان تشیّع در مقابل سنّیها هم از نظر اخلاق و هم از نظر اعتقادات و هم از نظر احکام، استغنای کاملی دارد، یعنی فرق بین سنّی و شیعه همین جاست که تشیّع فرهنگ دار است.
فرهنگ را امام باقر و مخصوصاً امام صادق دادند، البته با زحمات و شهادتها و زندانهای اصحاب و طلبههای آن زمان. خیلی شهید دادند و زندان خیلی رفتند و خیلی شکنجه دیدند و محرومیت را خیلی چشیدند، اما بالاخره توانستند تشیّع را فرهنگ دار کنند، و اما در یک محدودۀ خاصی بود.
اسلام در زمان بنیالعباس یک شیوع خوبی پیدا کرد؛ به اندازهای که آن جملۀ تاریخی از هارونالرّشید مشهور است که ابر آمد بالای سرش و به ابر گفت ببار و هرکجا بباری بر مملکت من باریدهای، اسلام عزیز شیوع خوبی پیدا کرد، اما تشیّع در میان این اسلام مشهور، محدود بود.
حضرت رضا را به زور به ایران و به طوس آوردند، حضرت رضا وقتی آمدند، سیاست عجیبی به خرج دادند، مأمون میخواست اهلبیت را نابود کند، چون بعد از شهادت امام هفتم شورشهایی پیدا شده بود و همۀ این شورشها برای این بود که مردم یک ارادت خاصی به اهل بیت پیدا کرده بودند.
مأمون میخواست با آمدن حضرت رضا به طوس، این ارادت را کم کند یا لاأقل بحران را خاموش کند، لذا حضرت رضا با یک احترام خاصی به طوس آمدند و میخواست خلافت را به آقا بدهد، یعنی حق را به حق دار برساند، اما معلوم است که میخواست اهلبیت را زمین بزند و این بحران را از بین ببرد.
معلوم است که سیاست حضرت رضا اجازۀ این کار را نمیداد، لذا به حسب ظاهر نتوانست حق را به حق دار برساند، امام رضا میدانستند که او نمیخواهد این کار را بکند و بالاخره یک پست حساسی یعنی ولایتعهدی را به زور به گردن حضرت رضا گذاشت و اول هم خیلی تأیید میکرد و مجالس فراوان از سرتاسر عالم اسلام بود و حضرت رضا تشیّع را در این تبلیغات زنده میکردند.
همین ولایتعهدی و همین شهرت حضرت رضا در طوس و آمدن حضرت رضا در طوس، توانست تشیّع محدود را سرتاسری کند، لذا کار حضرت رضا نظیر کار امام صادق و امام باقر و نظیر کار امام حسین و عیال ایشان، نظیر کار پیغمبر و غرس شجرۀ طیبه قرآن بود.
همۀ این کارها از یک سنخ است و اگر نگوییم کار حضرت رضا بهتر از کار امام صادق و بهتر از کار امام حسین است، لاأقل همۀ اینها در یک خط است و کار فوقالعاده عالیست و به عبارت دیگر با کمال شهامت میتوانیم بگوییم، در دنیا میتوانیم افتخار کنیم و میتوانیم به سنّی بگوییم که شجرۀ طیبه تشیّع به دست پیغمبر اکرم غرس شد که در آخر کار همان غدیرخم و نصب امیرالمؤمنین به ولایت بود.
این یک کار بود و پیغمبر اکرم 23 سال نظیر غدیرخم روی تشیّع کار کردند، آنگاه شجرۀ طیبه قرآن شد و بعد این شجرۀ طیبه قرآن نزدیک بود که از بین برود، امام حسین کار پیغمبر اکرم را زنده کردند کار پیغمبر اکرم در شرف مرگ بود و امام حسین و اسارت زینب آن را زنده کردند.
بعد امام باقر و مخصوصاً امام صادق و شاگردهای امام باقر و شاگردهای امام صادق با آن همه شکنجهها و با 400 کتاب به نام اصول اربعمأة توانستند این تشیّع را فرهنگ دار کنند و در زمان حضرت رضا که فرصت عالی جلو آمد، حضرت رضا توانستند تشیّع را شهرت بهسزایی عنایت کنند.
کار پیغمبر اکرم عالی بود و کار امام حسین عالی بود و کار امام باقر و امام صادق عالی و کار حضرت رضا هم عالی بود و متأسفانه ما در این بارهها کم صحبت میکنیم و الحمدلله کتابهای فراوانی در این بارهها نوشته شده است و علما و بزرگان زحمتهایی کشیدهاند.
ما عبقات و احقاقالحق و الغدیرها داریم و شبهای پیشاورها داریم و به عبارت دیگر کتابخانه تشیّع در اروپا و چه رسد در ایران و در میان صعودیها و چه رسد در میان تشیّع، کتابهای فراوانی دارد و الحمدلله این حرفها زده شده است.
اما اگر امام زمان از شما گله کند و از نسل جوان گله کند که چرا نمیدانی حضرت رضا راجع به تشیّع چه کرده است؟ چه پاسخ میدهید؟ به اندازهای کار بالا بوده و دوش به دوش کار امام حسین بوده است.
الحمدلله عزاداریهای ما راجع به امام حسین خوب است و امام حسین زنده است، البته نه آن که امام حسین میخواست و میخواهد، ولی علی کل حالٍ امام حسین در میان ما زنده است. چنانچه پیغمبر اکرم و قرآن در میان ما زنده است، اما این که امام باقر و مخصوصاً امام صادق چه کردند و شاگردان امام باقر و امام صادق چه کردند، در میان ما مخفی است و کم گفتگو میشود و حتی در میان ما طلبهها هم مخفی است.
ما باید اولاً بدانیم تشیّع همان اسلام عزیز است، اما فرهنگ دار است، بدانیم این فرهنگ را که داده است و زحمات امام باقر و امام صادق و زحمات شاگردها چیست و تشکرهای ما راجع به اصحاب امام باقر و امام صادق چه مقدار است؟! درحالی که امام باقر و مخصوصاً امام صادق گاهی در مضیقه شدیدی واقع میشدند.
زندان خانگی و با شکنجه و اصحاب امام صادق در زندانها و با شکنجه و کشت و کشتارها و اما تا فرصتی پیدا میشد، ناگهان از سرتاسر و مخصوصاً از عراق، بیش از هزار نفر طلبه جمع میشدند و در این فرصتها توانستند تشیّع را فرهنگ دار کنند.
کار خیلی بالاست و جوانها هم باید مطالعه داشته باشند و هم تشکر از اصحاب امام باقر و امام صادق داشته باشند، اما آن چه الان مورد بحثمان است و فوقالعاده مهم است، اینست که حضرت رضا جانشان را دادند و فدای تشیّع شدند، اما خیلی توانستند کار کنند.
تشیّع محدود را که بنیالعباس و مخصوصاً زیر پردههای ظلم مخفی کرده بودند، حضرت رضا توانستند این پردهها را پاره کنند و توانستند این ظلمتها را رفع کنند، توانستند تشیّع را سرتاسری کنند و اگر ما الان تشیّع داریم و الحمدلله شهرت بهسزا هم دارد، مخصوصاً در کتابخانهها و مخصوصاً در پیش افرادی که دانشمند هستند و لجوج و عنود نیستند، این شهرت ما در اثر زحمت حضرت رضا است.
لذا این که سفارش زیاد شده است که رابطه با حضرت رضا داشته باشیم و زیارت حضرت رضا خیلی ثواب دارد و رابطه با کتابهای حضرت رضا خیلی ثواب دارد، برای همین است و الحمدلله کتابهای فراوانی هست و مثلاً مرحوم صدوق کتاب عیون اخبارالرضا را نوشته که یک کتاب قطور است و همۀ آن روایات امام رضا است و چه روایات شیرینی در این عیون اخبارالرضا است.
من یکی از روایات عیون اخبارالرضا را بگویم و ببینید که چقدر شیرین است. اما متأسفانه ما مزۀ آن را نچشیدیم و به آن اهمیت نمیدهیم، آقا امام رضا را از بیراهه و اما با احترام خاصی به طوس آوردند و حضرت رضا به نیشابور رسیدند و مثل اینکه نمیشد به غیر از نیشابور به سوی طوس حرکت کنند.
بالاخره نیشابوریها توجه کردند که حضرت رضا به نیشابور آمده است، استقبال خیلی بالا و عجیب بود و آقا امام رضا در این استقبال در هودج بودند و مهیای فرصتی بودند، این که سر مبارک را بیرون نمیآوردند و اینکه در هودج نشستند، برای این بود که یک آمادگی خوبی برای حرفشان پیدا شود. بالاخره در وسط راهپیمایی و در وسط این استقبال، مرتب از حضرت رضا میخواستند هم آقا را ببینند و هم روایتی از آقا بشنوند.
وقتی آماده شدند، حضرت رضا سر مبارک را از هودج بیرون آوردند و فرمودند من از پدرم و پدرم از پدرش تا امیرالمؤمنین و امیرالمؤمنین از پیغمبر اکرم و پیغمبر اکرم از جبرئیل و جبرئیل از خدا نقل فرموده که: کلمه «لا اله الاّ الله» قلعۀ محکم من است و هرکه وارد این قلعه شود، از آتش جهنم رهایی دارد و امن از آتش جهنم است.
بعد سر مبارک را در هودج بردند، معلوم است که مردم سیر نشدند و روایت را برداشت کردند که از باب مثال هم میگویند چندین هزار نفر این روایت را نوشتند، از روایاتی که متواتر بین سنی و شیعه است، همین روایت امام رضا است.
دوباره مرتب اصرار میکردند که آقا را ببینند و باز حضرت رضا سر مبارک را از هودج بیرون آوردند و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛ یعنی «لا اله الاّ الله» شرط دارد و گفتن تنها نیست و «لا اله الاّ الله» توأم با ولایت و اهلبیت است و همان که پیغمبر اکرم بیش از هزار مرتبه در هر فرصتی میفرمودند: «انی تارکم فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی».
قرآن، عترت و عترت، قرآن و قرآن منهای عترت شفابخش نیست و عترت هم منهای قرآن نمیشود و قرآن توأم با عترت و عترت توأم با قرآن است، تشیّع یعنی قرآن، عترت و عترت، قرآن، فرق سنی و شیعه همین است.
سنی گفته قرآن و عمر گفته «حسبنا کتاب الله» و اما پیغمبر اکرم بیش از هزار مرتبه بنا بر آنچه سنی و شیعه نقل کرده است، فرموده قرآن، عترت و عترت، قرآن و الاّ اگر قرآن فقط باشد، ضلالت است و سنی گری است.
اگر تشیّع فقط منهای قرآن هم باشد، باز ضلالت است. با دو بال حرکت کنیم رو به سعادت و قرآن، عترت و عترت، قرآن. پیغمبر اکرم بیش از هزار جا این روایت ثقلین را خواندند و چه رسد به تعریف اهلبیت و تثبیت اهلبیت در آن 23 سال، آقا امام رضا همان جمله را با این جمله فرمودند.
مرحوم صدوق در همین عیون اخبارالرضا باز از حضرت رضا یک روایت نقل میکند، بهخصوص برای ولایت و اما از نظر الفاظ مثل روایتی است که در نیشابور فرمودند و اما مختص به امیرالمؤمنین علی است و روایت خیلی بالاست.
باز حضرت رضا بنابر آن چه مرحوم صدوق در عیون میفرمایند، در یک جلسۀ فوقالعاده مهمی که گفتم این جلسات برای حضرت رضا خیلی مفید بود البته جانشان را گذاشتند، اما آمدن امام رضا به طوس و این جلسات فوق العاده برای تشیّع مفید بود./939/د101/ج