اوصاف امام: علم، عصمت، زهد، حکمت و رهبری متقن
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، در سی و ششمین جلسه درس خارج فقه نظام سیاسی اسلام، که روز شنبه سوم بهمن ماه 1394 درمدرسه دارالشفاء قم برگزار شد ، ابتدا حدیثی دیگر از منابع شیعه نظیر حدیث « مطهرون معصومون» را در بیان خصوصیات اهل بیت علیهم السلام مطرح کرد و سپس روایات وارده از منابع روایی امامیه را در سه دسته تقسیم بندی کرده و دسته اول را به روایاتی اختصاص داد که لفظ حدیث با اشتمال بر واژه «عصمت» یا مشتقات آن بر عصمت امامان منصوب دلالت دارند.
وی از دسته اول روایات به بیان سه حدیث پرداخت که اهم نکات ایراد شده در استدلال به روایات و در تفسیر و تبیین آن چنین است :
1. اطاعت از رسول و اولوالامر به این دلیل واجب است که معصوم و مطهر هستند.
2. امام منصوب من قبل الله ، مأمون از هر لغزشی است. خدای متعال این ویژگی را نصیب امام می کند تا حجت او بر بندگانش باشد و شاهد بر خلق باشد.
3. شاهد بودن امام به معنی شهادت زبانی نیست ؛ بلکه مراد ، شاهد بودن از حیث شخصیت و رفتار است . امام یک الگو و مقیاس رفتاری ارائه می دهد . هرکس که با او همراه بود و در رفتار خود از او تبعیت کرد ، عمل و رفتار او حق است و هرکس که با او نبود ، ناحق است.
4. معیّت و همراهی با صاحبان فضل یعنی اهل بیت علیهم السلام ، موجب می شود که فضل صاحبان فضل به شخص همراه و تابع نیز منتقل شود.
5. روایات معصومین علیهم السلام ، تفسیر قرآن است ؛ یعنی هر روایتی که در فرمایشات اهل بیت آمده است ، تفسیر آیه ای از آیات قرآن است.
تقریر سی و ششمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
یادآوری
[ بحث درباره ادلّه داله بر عصمت خلفای رسول خدا صلی الله علیه و آله بود .] وقتی شروع کردیم به بحث درباره ادلّه داله بر عصمت خلفای پیغمبر در منابع شیعه ، ابتدا آن احادیثی را نقل کردیم که در منابع اهل سنّت آمده است و نظیرش در منابع شیعه وجود دارد. روایت چهارم از منابع اهل سنت حدیث «نحن مطهرون معصومون» بود. برخی احادیث نظیر آن [ از منابع روایی امامیه ] را نقل کردیم.
روایت دیگر
در همین باب [ نظیر حدیث « مطهّرون معصومون» ] ، حدیث دیگری [ در منابع شیعه ] وجود دارد.
مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل می کند :
عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَقُولُ : « أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ » عیون اخبار الرضا، ج 1، صفحه 65
ادامه بحث؛ دسته بندی روایات امامیه
در جلسه قبل احادیثی از منابع روایی اهل بیت علیهم السلام مطرح شد که دالّ بر عصمت خلفای پیامبر است [ و این روایات ، اختصاص به منابع حدیثی شیعه داشت و نظیر آن در کتب حدیث اهل سنّت نقل نشده بود ] .
بهتر است این روایات را به چند دسته تقسیم کنیم .
دسته اول روایات
دسته اول روایاتی است که در آن روایات ، دلالت بر عصمت خلفای پیامبر با استفاده از خود واژه عصمت یا مشتقات آن آمده است ؛ یعنی با بکارگیری واژه «عصمت» یا مشتقات آن ، بر عصمت آنها دلالت شده است.
چند روایت از این دسته روایات را در گذشته خواندیم. دو حدیث از منابع شیعه که در منابع اهل سنت وجود ندارد، مطرح شد. [ حدیث دیگری را امروز مطرح می کنیم . ]
حدیث سوم
در این حدیث واژه عصمت به کار رفته است . مرحوم صدوق به سندش از قیس هلالی روایت می کند :
«عن سلیم بن قیس الهلالی قال سمعت أمیر المؤمنین علیا علیه السلام یقول ... إنما الطاعة لله و لرسوله و لولاة الأمر و إنما أمر الله عز و جل بطاعة الرسول لأنه معصوم مطهر لا یأمر بمعصیته و إنما أمر بطاعة أولی الأمر لأنهم معصومون مطهرون لا یأمرون بمعصیته » خصال ، ج 1، صفحه 139.
اطاعت از کسی جز این سه مُطاع جایز نیست . یکی خدای متعال ، که او اساس حق اطاعت است و حق اطاعت برای ذاتی است - همانطور که قبلا ً توضیح دادیم – و دیگری رسول خدا و [ سوم ،] والیان امر. اطاعت از رسول و اولوالامر واجب است ؛ چون معصوم و مطهّر هستند و امر به معصیت نمی کنند.
حدیث ؛ دلالت بر عصمت؛ بیان علت وجوب اطاعت
نکته خاصی که در این روایت وجود دارد، تعلیل وارد در آن است. می فرماید اطاعت از رسول و اولوالامر به این دلیل واجب است که معصوم و مطهر هستند.
این روایت با صراحت و با بکارگیری واژه مشتق از عصمت یعنی «معصومون» ، دلالت بر عصمت دارد.
حدیث چهارم
حدیث چهارم را صدوق و کلینی هر دو روایت کرده اند.
مرحوم کلینی این روایت را بصورت مرسل نقل می کند اما مرحوم صدوق آن را با سند متصل روایت کرده است و ما همین روایت صدوق را در اینجا نقل می کنیم.
مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا به سند متصل به امام رضا علیه السلام روایت می کند که در ضمن حدیثی مفصل درباره امامت و جایگاه امام چنین فرمود :
«... و الإمام عالم لا یجهل راع لا ینکل معدن القدس و الطهارة و النسک و الزهادة و العلم ... و إن العبد إذا اختاره الله عز و جل لأمورعباده شرح الله صدره لذلک و أودع قلبه ینابیع الحکمة و ألهمه العلم إلهاما فلم یعی بعده بجواب و لا یحید فیه عن الصواب و هو معصوم مؤید موفق مسدد قد أمن الخطایا و الزلل و العثار یخصه الله بذلک لیکون حجته على عباده و شاهده على خلقه و ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ...»
عیون اخبار الرضا ، ج 1، صفحه 195 ؛ باب ما جاء عن الرضا فی وصف الامامة
و [ این حدیث را مرحوم کلینی در این منبع نقل کرده است : ] اصول کافی، ج 1، صفحه 198.
ویژگی جامعیت
این روایت از نظر بیان صفات امام جامعیت دارد و ما روایتی به این جامعیت ، کمتر داریم. روایت در بیان این است که خلیفه و امام بعد از رسول چه صفاتی باید داشته باشد و از چه خصلت هایی باید برخوردار باشد و چه جایگاهی دارد.
معنای برخی عبارات
جهل در امام راه ندارد. امام معدن قدس و طهارت است. بنده ای را که خدای متعال بر می گزیند برای مدیریت امور عباد و بندگان و فرمانروایی بر جامعه بشری ، به او شرح صدر می دهد و از الهام غیبی خدای متعال برخوردار می شود. در برابر هیچ پرسشی ناتوان از پاسخ نخواهد بود و در پاسخی که می دهد خطا نمی کند. معصوم و مؤید است و مأمون از هر نوع گناه و لغزشی است. خدای متعال این ویژگی را نصیب امام می کند و او را از این ویژگی خاص برخوردار می کند تا حجت او بر بندگانش باشد و شاهد بر خلق باشد.
تبیین فرازهایی از حدیث
[1. شهادت؛ معنا و چگونگی آن]
[ در این حدیث ، می فرماید : « شاهده على خلقه » ؛ یعنی امام ، شاهد بر خلق خداست .]
[ ما در مباحث دیگری ] توضیح دادیم که مراد از شاهد در قرآن کریم ، الگو و معیار ومیزان حق و حقانیت است ؛ [ به این معنا ] که هر کس از حق منحرف شد و یا در مسیر حق قدم گذاشت ، آن کس که گواه و شاهد بر اوست ، چه کسی می باشد [ ؛ چنین شاهدی همان امام است].
مراد از شاهد در اینجا ، گواه و شاهد زبانی نیست [ البته ] با زبان هم ممکن است شهادت دهد ، منتها منظور از شاهد در اینجا ، شهادت در شخصیت و هویت و رفتار است ؛ [یعنی] او با شخصیت و رفتاری که دارد شاهد براین است که دیگران به حق عمل می کنند یا به ناحق عمل می کنند . هرکس که با او و همراه با او بود ، می شود حق و هرکس که با او نبود می شود ناحق.
در قرآن کریم در چند موضع، مسأله معیّت با شاهدان آمده است [ ، به عنوان مثال ] :
« رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدین» آل عمران / 53
«معیّت با شاهدان» ، نکته اش این است که چون شاهدان کسانی هستند که معیار حق و باطلند، هرکس همراه آنها باشد یعنی مثل آنها باشد و با آنها شباهت داشته باشد ، او راه حق را پی برده است و هرکس که از آنها جدا باشد یعنی شباهتی با آنها نداشته باشد و به عبارت دیگر ، تیپ شخصیتی او با آنها در تضاد باشد ، کسی است که راه گمراهی را درپیش گرفته است.
در زیارت جامعه هم می خوانیم : « شهداء دارالفناء و شفعاء درالبقاء و ...» .
[ 2. فضل ؛ معنا و خصوصیت آن ]
[ در روایت شریفه به این آیه کریمه اشاره است : « ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ » ؛ ]
فضل در قرآن به معنای برتری است . برجسته ترین برتری هایی که در قرآن کریم به آن اشاره شده است ، برجستگی در رهبری است و در خیلی از کاربری های این واژه ، منظور همین برتری است. [ مانند این آیه : ]
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّه » نساء / 69و70
معیّت با صاحبان فضل [ این خاصیت را دارد که ] ، شخصی که در معیّت صاحبان فضل است ، در نتیجه این معیّت ، فضل به او هم منتقل می شود و در نتیجه ی این معیّت ، خودش می شود صاحب الفضل.
حدیث پنجم
این حدیث را مرحوم کلینی نقل کرده است . سند آن صحیح و بسیار قوی است و جای آن دارد که بخاطر قوّت رجال سند گفته شود قطعی الصدور است. سند را برای اختصار حذف می کنیم.
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْضَحَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ وَ أَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ ... فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَیْنِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وَ فِی الْبَرِیَّةِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یَمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ انْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیَّةً مِنْ آدَمَ علیه السلام وَ خِیَرَةً مِنْ ذُرِّیَّةِ نُوحٍ وَ مُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وَ صَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله لَمْ یَزَلْ مَرْعِیّاً بِعَیْنِ اللَّهِ یَحْفَظُهُ وَ یَکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَ نُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا ...»
اصول کافی ، جلد 1، صفحه 203 و 204.
تبیین و تفسیر فرازهای حدیث
[1. ] «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْضَحَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ وَ أَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ »
خدای متعال به وسیله اهل بیت پیامبر علیهم السلام دین خود را برای مردم تبیین کرده است ؛ راه و روش ، قانون و راه به سوی خود را به وسیله آنها روشن کرده است. به وسیله آنها باطن چشمه های دانش خود را برای مردم گشوده است .
[2. ] «فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَیْنِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وَ فِی الْبَرِیَّةِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یَمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ»
خدای متعال با این انتجاب امام را برگزیده است و زیر نظر خود امام را تربیت می کند – چنانکه در مورد موسی فرمود « واصطنعتک لنفسی » – امام علیه السلام دست پروره خدا است و در عالم ذر او را زیر نظر خود پرورانده است.
در روایت از دو عالم با دو واژه عالم ذر و عالم برّیه تعبیر شده است ؛ عالم بریّه یعنی همین عالم دنیا و عالمی که ما در آن هستیم.
ائمه علیهم السلام همچون سایه هایی بودند در سمت راست عرش الهی. روایات متعددی به این مضمون داریم که خداوند انوار طیبه اهل بیت علیهم السلام را قبل از آفرینش آفریدگان آفرید و در یمین عرش خدا جای داشتند .
در همان عالم که عالم قبل از خلق انسانی آنهاست، آنها را با حکمت و علم خود مورد لطف قرار داد و علم خود را آنها عطا کرد.
[3. ] «وَ انْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیَّةً مِنْ آدَمَ علیه السلام وَ خِیَرَةً مِنْ ذُرِّیَّةِ نُوحٍ وَ مُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وَ صَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله...»
حضرت علیه السلام ، در اینجا مراحل گزینش امام را در طول تاریخ بیان می کند.
امام بقیه ی الهی از نسل آدم بود ؛ چنانکه آیه کریمه می فرماید : «بقیة الله خیر لکم» ؛ یعنی امام کسی است که خدای متعال به عنوان خلیفه خویش بر زمین به جا گذاشته است. شاید نکته اینکه از امام به « بقیة » تعبیر شده است این است که «بقیة» هیچ وقت زائل نمی شود و از روی زمین برداشته نمی شود. همه می روند ولی او تا زمین هست و تا آفریننده ای روی زمین هست ، بر زمین وجود دارد.
[4. ] « لَمْ یَزَلْ مَرْعِیّاً بِعَیْنِ اللَّهِ یَحْفَظُهُ وَ یَکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَ نُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا...»
امام دم به دم به وسیله نگاه خدا مشمول رعایت خداست. خدای متعال امام را حفظ می کند و نگه می دارد. نقشه ها و طناب ها و تورهای ابلیس از امام به دور است. خدای متعال شرّ «غاسق اذا وقب » و نیز« نفث نفّاثات و فاسقان » یعنی آن دم و دودی که از شخص فاسق برمی خیزد و منشأ گمراهی دیگران می شود و ارتکاب عمل زشت را از او به دور داشته است. امام از هرگونه نقص و آفات و از همه زشتی ها دور است.
[ این بخش از روایت ] همان معنای آیه « إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا » است.
روایات اهل بیت؛ تفسیر کتاب الله
من گاهی عرض کردم که همه روایات اهل بیت و گفته های پیامبر ، تفسیر قرآن است ؛ یعنی هر روایتی که در فرمایشات اهل بیت آمده است ، تفسیر آیه ای از قرآن کریم است. در مورد این روایت باید گفت که تفسیر چند آیه است ؛ از جمله آیه شریفه « إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا ».
روایت مفصل است و ما در اینجا تنها بخشی را که موضع شاهد است ، نقل کردیم.
چرایی تفصیل مباحث
علت اینکه ما این بحث را با تفصیل پیگیری می کنیم این است که این بحث ها با این توضیح و تفصیل ، جای دیگری بیان نشده است و جای این بحث ها هم همینجاست. یعنی وقتی ما می خواهیم نظریه سیاسی اسلام را تبیین کنیم ، این مباحث از اصول سیاست اسلامی است و باید معلوم شود. نمی شود گفت این بحث ها مخصوص علم کلام است ؛ خیر ، اگرچه در علم کلام هم این مباحث جهتی دارد اما از ارکان علم سیاست است ./836/د102/ل