حال و هوای نوجوانی در رمان «شب صورتی» اثر مظفر سالاری
به گزارش خبرگزاری رسا، نویسنده رمان مشهور و پر فروش «رویای نیمه شب» در سومین تجربه جدی خود پس از «دعبل و زلفا» و رویای نیمه شب دست به پدید آوردن رمانی با تم نوجوان زده است. «شب صورتی» تجربهای متفاوت از «مظفر سالاری» است. این اثر از نشر معارف به ویترین کتابفروشیها راه یافت.
«عشق اول» یا «عشق در دوران نوجوانی» بسیار دستمایه داستان قرار گرفته است. نمونه تلویزیونی آن را میتوان سریال «وضعیت سفید» دانست. عشق در نوجوانی اما غالبا در فضاهای روشنفکری و غیر دینی بحث شده است و سیر داستانش را هم به فراخور همان فضا پی گرفته اند. «شب صورتی» ضمن داشتن شاخصههای «رمان دینی» به مساله نخستین عشق و یا عشق در نوجوانی میپردازد. آن هم در گرماگرم کویر یزد و حال و هوای نوجوانی.
صورتی رنگ دخترانه «نگین» همسایه شیرازی سیناست. نگین دختری محجوب و چادری است. سینا هم مورد تربیت دینی قرار داشته و پسری با اخلاق است. به صورت اتفاقی سینا با تصویر بدون چادر نگین مواجه میشود. این مساله او را به وجد میآورد و دلباخته زیبایی او میشود.
نگین خواهر رامین است. رامین دوست صمیمی سیناست و نسبت به خواهرش علاقه شدیدی دارد. ریحانه هم خواهر سینا است و دوست نگین. دوستی نگین با خواهر سینا باعث میشود که سینا مرتب با او برخورد کند و فراموش کردنش برای او به امری محال تبدیل شود. این که هنوز با سن ازدواج فاصله بسیاری دارد و تقیدات اخلاقی و شرعی او را برای برقراری رابطه منع میکند باعث افسردگی و ناراحتیاش میشود. سینا حالا زود رنج و عصبی شده است. درسهایش افت میکند. با بیشتر دوستانش دعوا کرده و با آنها قهر است و در خانه هم منزوی و گوشه گیر شده است. وحشت آینده او را ذره ذره آب میکند. این که ممکن است نگین با کس دیگری ازدواج کند و اینکه حوادث تا شش هفت سال دیگر بسیار غیر قابل پیش بینی است «سینا» را تحلیل میبرد.
قهرمان داستان ما تفاوت ویژهای با قهرمانان این قصهها دارد شاید این اولین بار است که پسری بیآنکه حتی به دوستی با دختر مورد علاقه اش فکر کند عاشق و واله شده باشد. هیچ خیال باطلی در ذهن سینا نیست. او فقط یک خواسته دارد «نگین» به او برسد هرچند سال که میخواهد طول بکشد. هرچه قدر که میخواهد دور باشند. هرچه میشود بشود فقط نگین سهم دیگری نشود.
به نظر میرسد که «مظفر سالاری» با دستمایه قرار دادن مساله تقدم بلوغ جسمی بر بلوغ فکری به این ایده رسیده است: «کاش هفت ـ هشت سال دیگه میدیدمش و عاشقش میشدم و قبل از اینکه یکی دیگه یکی اونو از چنگم دربیاره باش ازدواج میکردم» (ص ۱۳۶) در واقع سوال و اگر جادویی اینجاست؛ اگر مردی بجای بیست سالگی در پانزده سالگی عاشق شود، چه خواهد شد؟ تنگای قصه باید و نبایدهای شرعی و عرفی به حق برای قهرمان در وصال با معشوقه است. او همچنین پدیدههایی همچون حسادت به همجنس و علاقه خواهر برادر را به نحو داستانی توضیح میدهد.
همانطور که میدانیم مظفر سالاری اهل یزد است. زیست بوم داستان نیز همین شهر تاریخی است. نویسنده موفق شده که از آب انبارها و بناها و در یک کلمه از فرهنگ مردم یزد در بنای زیست جهان داستان بهره ببرد. مردم یزد مردمی مومن و مذهبی هستند. همچنین بنا به طبیعت مزاج صفرا دارند. برای همین است که خونگرم و بامحبتند و اگر مزین به اخلاق نباشند مثل رامین زودجوش میآورند و عصبانی میشوند. عصبانیتی که کتک کاری پسرها را در آب انبار موجب میشود. دخترهای داستان «ریحانه» خواهر سینا و «نگین» خواهر رامین محجبهاند و خبری از مدلهای اینستاگرامی میانشان نیست. برای برگزاری جشن نیمه شعبان در کوچهشان شور و شعف دارند و شعائر مذهبی برای آنها با ارزش است.
سالاری توانسته برای نخستین بار نوجوان را صاحب یک حرفه و هنر معرفی کند که این اقتضا و نیاز نوجوان ماشینی ـ کامپیوتری امروز است. پدر بزرگ سینا یعنی «آبابا» کارگاه منبتکاری دارد و سینا این حرفه را نزد پدربزرگش آموخته است. او در خلال داستان به یک منبت کار زبر دست تبدیل میشود. در واقع سینا به جز روند رو به پیشرفت تحصیلی یک حرفه دارد و سرگرم گوشی و اینترنت و وقت گذرانیهایی این چنینی نیست.
شخصیتپردازی در این داستان قدم به قدم شکل میگیرد. حضور پدربزرگی سرسخت برای سینا در ابتدا به نظر ما بیارتباط با قصه است. رفته رفته با ابعاد شخصیتی آبابا آشنا میشویم و میفهمیم که او مرشد و هادی سینا در مسیر عشق و دلدادگی است. سینا به خلاف هم سن و سالهایش عشقش را نمیپوشاند. پدر بزرگش محرم اسرار اوست. او را هدایت و راهنمایی میکند. اگر پدربزرگ نباشد او حتما دست به کار غیر عاقلانهای میزند. پدربزرگی که خود با مساله عشق آشناست و سختی دوران پس از همسرش را میکشد.
حضور روحانی در فیلمها و قصهها غالبا حضوری فرمایشی و خشک است. آنان غالبا واضع شرعند در منصب خطابه و وعظ ظاهر میشوند. «آسد ممدلی» اما به موقع از راه میرسد او همانند پیامبرش منادی اخلاق است. در بدترین شرایط روحی سینا از راه میرسد و حقیقت عشق را برای او شرح میدهد. او میگوید هر معشوقی تصویری از عشق حقیقی است و ما را متوجه زیبایی او میکند. عشق ویران نمیکند آباد میکند و همین است که تحولات شخصیتی سینا را موجب میشود.
زبان کار ساده و بیپیرایه است. حقیقت این است که زبان کار کاملا نوجوان است. از تعابیر و استعارهها و تصاویر پیچیده خبری نیست. همه چیز مستقیما و در سطح قابل تفسیر و تعبیر است. این مساله موجب میشود که مخاطب را طیف وسیع تری تشکیل دهد و افراد غیر کتابخوان را هم کمکم با جادوی کتاب خواندن آشنا کند.
در حقیقت نویسنده سعی کرده است بیآنکه بحرانهای طبیعی دوران نوجوانی را انکار کند، الگویی ایرانی-اسلامی برای مواجه با آن ارائه کند. الگویی که لازمه آن تربیت دینی طرفین است. در واقع او این ادعا را نکرده است که با دختر و پسری بیهدف و بیدین چنین الگویی قابل اعمال است. دختر و پسر این داستان در خانوادههایی که به حداقل شرعیات خود پایبند هستند بزرگ شدند و این موجب میشود بر علاقه خود لباسی شرعی بپوشانند.
نویسنده حق دارد ایده آلهای دراماتیک خود را تصویر کند. همانگونه که ما از عشقهای متهورانه و هنجارشکنانه داستانها خوانده ایم، وقت آن شده که از سبک زندگیهای اسلامی هم چنین داستانهایی بخوانیم. این تکثرآرا در حیطه رمان پویایی و زنده بودن آن در دهه ما را میرساند. شب صورتی ساده و بیادعاست. جامعه هدف آن به نظر دختران ۱۳ تا ۱۶ سال است. اگرچه برای همه سنین و همه سلیقهها ارزش دست کم یک بار خوانده شدن دارد. «شب صورتی» که یادآور شبی است که سینا اتفاقی نگین را در غیاب چادرش با پیراهنی صورتی میبیند جای خالی خود را در مارکت کتاب فروشیها پر کرده است.
در بخشهایی از این رمان میخوانیم: «تو دنیا میلیونها دخترن که من بهشون فکر نمیکنم. برام مهم نیس که بهشون نگاه میکنه و کی باشون ازدواج میکنه و چی به سرشون میاد. نگینم مثل یکی از اونا. چرا باید از حالا بخاطر اون حرص و جوش بخورم؟ کاش هفت هشت سال دیگه میدیدمش و عاشقش میشدم و قبل از اینکه یکی دیگه یکی اونو از چنگم دربیاره باش ازدواج میکردم. زیر دوش که ایستاد. چشمهایش را بست. آرزو کرد کاش آب گرم همه رشتههای چسبناک نگرانی را که به جسم و جانش پیچیده بود میشست و با خود میبرد.» (ص ۱۳۶)/998/