۲۳ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۸
کد خبر: ۱۸۴۱۳۹
سبک زندگی اسلامی؛

انسان بی‌خانواده، مولود فلسفه ارزش ستیز

خبرگزاری رسا ـ در ادامه یادداشت‏هایی درباره سبک زندگی، در این مقاله به موضوع خانواده و ازدواج می‌پردازیم. این مهم بارها در بیانات رهبر معظم انقلاب مورد تأکید واقع شده و ایشان درباره آن هشدار داده‌اند.
سبک زندگي اسلامي

موضوع خانواده و ازدواج امری است مهم که بارها در بیانات رهبر معظم انقلاب مورد تأکید واقع شده و معظم له در سفر خود به بجنورد، در ذیل مسائل مربوط به سبک زندگی، از این مطلب هم یاد کرده و با اشاره به افزایش خانه‏های مجردی در کشور، آن را مایه ناراحتی دانستند.(1)

 

در همین راستا است که شورای انقلاب فرهنگی، در تدوین شاخص‏های فرهنگی و سیاست‏های کلان فرهنگی کشور، موضوع ازدواج را به عنوان یکی از شاخصه‏های مثبت فرهنگی به تصویب رسانده است.(2)

 

روند افزایش خانه‏های مجردی، همان‌طور که در سخنان رهبر معظم انقلاب به آن اشاره شده است، قطعا ریشه در فرهنگ خودی ندارد و متاعی است که از فرهنگ بیگانه به ما رسیده است!(3)

 

در این نوشتار کوتاه، تحلیلی داریم از ریشه‏های این معضل که هم اکنون دامن‏گیر جوامع غربی هم شده و روند افزایش طلاق‏ها و روابط نامشروع گویای آن است.

 

 

ازدواج به مثابه یک هنجار ارزشی در زندگی اسلامی

 

ازدواج و تشکیل خانواده در فرهنگ اسلامی به عنوان یک ارزش از سوی زعمای دینی ترویج می‏شده و می‏شود. منابع روایی اسلامی مشحون از روایاتی است که در این باره گفته شده و جملگی بر فضیلت ازدواج تإکید کرده‌اند.
 

 

پیامبر اکرم(ص) بیش از همه در این باره تإکید کرده‌ و ازدواج را نه تنها یک فضیلت، بلکه فضیلتی که بر فضل سایر اعمال می‌افزاید، معرفی کرده‌اند؛ به طوری که ثواب عبادات فرد متأهل، بیش از یک فرد مجرد است و... .(4)

البته نمود امر ازدواج در فرهنگ اسلامی، بیش از همه در فقه شریعت پیداست. در منابع فقهی اسلامی و خصوصا مذهب حقه تشیع، کتابی تحت عنوان "نکاح" وجود دارد که مشتمل بر مباحث ازدواج و احکام آن است.

 

اهمیت ازدواج و جایگاه این مبحث در فقه الشریعه، ٰتوجه محققان را به یک نکته بسیار مهم جلب می‌کند و آن اینکه با نظر شارع در تبیین فقهی ازدواج، باید بگوییم که ازدواج در فرهنگ اسلامی، صرفا یک ارزش و فضیلت نیست، بلکه هنجاری از زندگی یک مسلمان است و وقتی که دو مجموعه روایی و فقهی مربوط به ازدواج را در کنار هم قرار داده و نظر جامعی به آنها می‌اندازیم، به این نتیجه می‌رسیم که ازدواج به عنوان یک "هنجار ارزشی" در زندگی اسلامی جایگاه والا و منحصر به فردی دارد و اهتمام پیشوایان دین اسلام به این امر، از این جا نشأت می‌گیرد.

 

حال و با توجه به تبیینی که صورت گرفت، بیش از پیش به دغدغه‌مندی رهبر معظم انقلاب در این باره پی می‌بریم و اهمیت طرح بحث ازدواج در سلسله مباحث "سبک زندگی" را بیشتر در می‌یابیم.

 

درباره ازدواج و اهمیت آن، منابع اسلامی به اندازه کافی داد سخن داده‌اند و تکرار آن در این مقال، تکرار مکررات و لاجرم ملال‌آور است. اهتمام نگارنده در این نوشتار، به تأمل در ریشه‌های زوال این اهمیت در زندگی مدرن است که متأسفانه به زندگی کنونی جامعه ما هم کشیده شده و همان‌طور که رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند، روند افزایش خانه‌های مجردی نگران کننده است.(5)

 

این معضل که از جهان غرب به زندگی ما وارد شده، ریشه‌های غربی دارد و فهم این ریشه‌ها در گرو تحلیل فکر و فلسفه تمدن غرب است. البته باید متذکر شد که نگارنده این معضل را صرفا مخصوص عصر مدرن و پسامدرن نمی‌داند و معتقد است که ریشه‌های ارزش ستیزی در فرهنگ مغرب زمین، حتی به عصر پیشامدرن باز می‌گردد. توضیح و تبیین این مطلب در ادامه می‌آید.

 

 

مغرب زمین در عصر پیشامدرن

 

عصر پیشامدرن را باید به دو بخش تقسیم کنیم. "عصر حکمت" که دوران رواج حکمت و فلسفه است و آموزه‌های فلسفی که عمدتا میراث یونان باستان است، مبنای علمی و فرهنگی جوامع غربی بوده است و دوران پس از آن که عصر استیلای کلیسا بر علم و فرهنگ است.

 

این دو دوره، تمایزات اساسی با هم دارند و از جمله آنها، تمایزات ارزشی این دو است که مورد اهتمام این مقاله است. در دوران حکمت که مدار عمل و فرهنگ مردم و آموزه‌های حکیمان بوده است، ارزش‌های عقلانی که به تبیین فلسفی حکیمان درآمده است، مورد توجه مردم بوده و در عمل به آنها اخذ می‌کرده‌اند. در اینجا لازم است اشاره‌ای به مبحثی کنیم که در مقاله‌ای که تحت عنوان "همنهشتی فضیلت و ضرورت" در همین "سایت" به خوانندگان عرضه شد، ذکرش رفته است و آن هم جایگاه عقل نظری در حکمت یونان باستان است که در دوران مدرنیته به چالش کشیده شده و جایگاهش را از دست داد.

 

عقل نظری در حکمت یونان باستان جایگاه رفیعی داشته و از این رهگذر سایر مقولات حکمت عملی که همان اخلاق و سیاست بوده، در پرتو عقل نظری، تبیین فلسفی می‌شده‌اند.(6) این نگرش باعث می‌شده که نظامات اخلاقی و سیاسی که محصول فکر فلسفی حکمای یونان باستان است، دارای قوام و شالوده محکم باشند و ریشه مستحکم آن که حکمت نظری است، پاسخ‌گوی بسیاری از معضلات اخلاقی و اجتماعی باشد. عقل نظری ارزش‌ها را می‌شناسد و بر مبنای آن نظام ارزشی ارائه می‌دهد که در شکل اجرایی خود به نظام اخلاقی و سیاسی بدل می‌شود.

 

مدعای نگارنده این نیست که مدل مطلوب حکمای یونان باستان در جوامع آن روز شکل اجرایی یافته است، کما این‌که تاریخ به خلاف این ادعا گواهی می‌دهد؛(7) بلکه می‌خواهم بگویم که پاشنه فلسفه یونان باستان در حکمت عملی، بر مدار ارزش‌های انسانی می‌چرخیده و خروجی آن هم لاجرم یک نظام ارزشی بوده است؛ هر چند به منصه ظهور نرسیده باشد.

 

 

انحراف ارزش‌ها در عصر قرون وسطی

 

با زوال دوران حکمت، عصر استیلای کلیسا فرا رسید. کلیسا اگر چه با حکمت و فلسفه به مبارزه برخاست، اما چون وامدار دین مسیحیت بود، خود داعیه‌دار نظام ارزشی بوده و اساس مبارزه‌اش را بر این نهاد که حکمت یونان، مغایر ارزش‌های الهی است.(8)

 

این قالب منحرف دین مسیحیت، مبدع یک نظام ارزشی بود که اگر چه در تغایر با نظام ارزش‌های فلسفی سابق بود، ولی مبیّن ارزش‌های فطری و الهی بشر هم نبود. در واقع کلیسای مسیحی که آلوده به قدرت سیاسی شده بود، بقای خود را در تبدیل ارزش‌ها و انحراف آنها از ارزش‌های اصیل انسانی می‌دانست!(9) کلیسا حتی فلسفه را هم به زیر سیطره خود کشانده و با تربیت فلاسفه موسوم به "اسکولاستیک"، تلاش کرد برای خود پشتوانه‌ای فلسفی بیابد.

 

کارنامه کلیسای مسیحی نشان می‌دهد که این قدرت فاسد نه تنها نتوانست بهشت موعود را به بشریت بنماید، بلکه با جنایات بی‌شماری که جنگ‌های صلیبی یکی از آنها است، عملا بشر را در سراشیبی سقوط قرار داد.(10)

 

از جمله بدعت‌ها و تحریفات کلیسای مسیحی، دگرگونی ارزشی ازدواج است. در این دوران است که رهبانیت مسیحی به عنوان یک ارزش مطرح می‌شود و قدیسان مسیحی، شرط تقدس را در تجرد بیان می‌کنند!(11) این ضد ارزش که در نظام اخلاقی کلیسا یک ارزش محسول می‌شود، امروزه هم همچنان دست نخورده باقی مانده و کشیشان مسیحی حق ازدواج ندارند. البته معضل همجنس‌بازی و رسوایی‌های به بارآمده به خوبی مبین ناکارآمدی این انگاره ارزشی در کلیسا است.

 

 

مدرنیته و عصر ارزش ستیزی

 

شکی نیست که مدیریت منحرف و معوج کلیسا، عامل اصلی تبدل و تغییر جوامع اروپایی بوده است و ریشه مدرنیته را باید در این دوران جست.(12) نظریه پردازان مدرنیته عمدتا افرادی هستند که در عمر خود با کلیسا و مسیحیت منحرف آن در مبارزه بوده‌اند که البته این لزوما به معنای برحق بودن ایشان نیست.(13)

 

فلاسفه این عصر از یک سو به مبارزه با نظام معرفتی و نیز نظام ارزشی مسیحیت و از سوی دیگر به مبارزه با مبانی معرفتی حکمت یونان باستان پرداختند. "ایمانوئل کانت" که بنیانگذار فلسفه مدرن است، با تاخت به عقل نظری، نظام معرفتی یونان باستان را از پی و اساس فرو ریخت.(14)

 

با زوال جایگاه عقل نظری، نظام ارزش‌های مبتنی بر آن هم فرو ریخت و عرصه حکمت خالی از نظام ارزشی شد. تلاش‌های بعدی برای بنای یک نظام ارزشی هم نتیجه مطلوب نداد و فلسفه و حکمت دوران مدرنیته عملا به "فلسفه ارزش ستیز" بدل شد. حتی بعدها با ظهور مکاتبی نظیر "پراگماتیسم"، همین اندک توشه فلسفه غرب در زمینه اخلاقیات هم از دست رفت و انسان مدرن که تکیه بر این فلسفه کرده بود، به یکباره پشتش را خالی دید!(15)

 

عصر ارزش ستیزی برای مردمان عادی نتایجی به دنبال داشت که از جمله آنها تنهایی انسان مدرن است. انسان مدرن که خالی از نظام ارزشی شده است، تنها است و همه آنچه را که انسان پیش از او، در نظام ارزشی خود داشت، از دست داده که از جمله اینها خانواده است. خانواده که پیش از این تنها به اعتبار ارزش و جایگاه آن در زندگی ارزشی افراد، معنا پیدا می‌کرد، اکنون و با از دست دادن پشتوانه‌اش، خودش نیز به رو زوال رفت.

 

رواج بی‌بندوباری و عدم تقیّد و تعهّد به نظام خانواده، ثمرات فکر ارزش ستیزی است که فلسفه کنونی مغرب زمین بنایش را نهاده است.

 

 

رسالت سنگین نظام جمهوری اسلامی

 

اکنون و در کشاکش ایسم‌های گوناگون که همگی در ارزش ستیزی مشترک هستند، نظام جمهوری اسلامی داعیه‌دار احیای ارزش‌های اخلاقی است و این رسالت سنگینی را برای او موجب شده است. متفکران غربی که راه حل را گم کرده‌اند، غافل از پاشنه آشیل این معضل به ارائه راهکارهای سطحی مشغول هستند و در این هنگامه است که نظام جمهوری اسلامی باید با تبیین این مسأله و ارائه آن به جهان مدرن، انسانی را که در منجلاب بی‌ارزشی دست و پا می‌زند، نجات دهد.

 

این رسالت سنگین، توجه و دقت مسئولان فرهنگی را می‌طلبد. متأسفانه در این هنگامه خطیر، غفلت مسئولان باعث شده که در درون جامعه خود نیز، شاهد رواج خانه‌های مجردی باشیم و نه تنها نظام ارزشی ازدواج تقویت نشده، بلکه رو به زوال برود.

 

این نوشتار کوتاه تبیینی بود از عامل اصلی این معضل و البته خود این مسأله به دلیل اهمیتش با مسائل بسیار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در هم تنیده است و بحث مبسوط از این مسایل به عهده محققان سایر رشته‌ها است و مجالی بیش از این مقاله مختصر می‌طلبد.


 

منابع:
1- سخنان مظم له در دیدار جوانان بجنوردی، 23/7/1391
2- رک: مصوبه 530 شورای انقلاب فرهنگی
3- سخنان معظم له 23/7/1391
4- رک: نهج الفصاحه، گردآوری و ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات هجرت
5- سخنان معظم له 23/7/1391
6- رک: تاریخ فلسفه ویل دورانت، فصل اول تا سوم، انتشارات علمی و فرهنگی
7- رک: تاریخ فلسفه ویل دورانت، فصل افلاطون، انتشارات علمی و فرهنگی
8- رک: تاریخ فلسفه ویل دورانت، فصل فلاسفه اسکولاستیک، انتشارات علمی و فرهنگی
9- رک: تاریخ کلیسای کاتولیک، هانس کونگ، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب
10- برای اطلاع بیشتر رک: تاریخ جنگهای صلیبی، تیموتی لوی بیئل، ترجمه سهیل سمی، نشر ققنوس/ تاریخ کلیسای کاتولیک، هانس کونگ، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب
11- رک: تاریخ مسیحیت، نوشته اسدالله مبشری
12- رک: فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات، ذیل واژه مدرنیت، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی
13- سیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغی، صفحه 367، انتشارات زوار
14- رک: فلسفه کانت، استفان کورنر، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی
15- رک: فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بیات، ذیل واژه پراگماتیسم، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی

هادی شاملو
/979/701/ر

ارسال نظرات