۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۷
کد خبر: ۵۱۰۸۲۱
به همت سرای اهل قلم:

یازدهمین نشست از سری دوم سلسله نشست های تاریخ شفاهی كتاب برگزار شد

یازدهمین نشست از سری دوم سلسله نشست های تاریخ شفاهی كتاب با حضور محمدرضا ناجیان‌اصل، مدیر انتشارات رسا در سرای اهل قلم خانه كتاب برگزار شد.
تاریخ شفاهی کتاب

به گزارش خبرگزاری رسا، محمدرضا ناجیان‌اصل، مدیر انتشارات رسا سه شنبه (20تیرماه) در یازدهمین نشست از سری دوم سلسله نشست های تاریخ شفاهی كتاب كه در سرای اهل قلم خانه كتاب برگزار شد با اشاره به اینكه اكثر كسانی كه وارد حوزه نشر می شوند از میان خانواده های كتابخوان هستند، اظهار داشت: بنده از دوران نوجوانی كتابخوانی را آغاز كردم، پدر بنده نیز با وجود آنكه در بازار مشغول به كار بود بسیار مطالعه می كرد.

وی ادامه داد: من در دوران تحصیل خود با افرادی چون شهید محمد جواد تندگویان و محمد کبریتچیان همكلاس بودم، در آن زمان به هراه عده ای از دوستان به كار كتابداری مشغول بودیم، در این دروان مسئولیت كتابداری مدرسه را برعهده گرفتم و همین امر سبب شد با كتاب انس بیشتری بگیرم.

مدیر انتشارات رسا تأكید كرد: در سال ١٣٤٧ به همراه شهید تندگویان رشته نفت دانشگاه را قبول شدیم، با این تفاوت كه من به دانشگاه صنعتی شریف و او به دانشگاه شیراز عزیمت كرد، در این میان با وجود علاقه من به این رشته در مصاحبه قبول نشدم؛ زیرا مشغله های زیادی در زندگی داشتیم، از این رو رشته مهندسی شیمی پذیرفته شدم در حالی كه من این رشته رو انتخاب نكرده بودم، در این دوران سه ساله تحصیل به درس علاقه ای نداشتم و بیشتر به دنبال كار كتاب بودم.

ناجیان اصل یادآور شد: در سال ١٣٥٢ ما جلسه های تفسیر می رفتیم كه در همان سال هم دستگیر شدم، در این سال ها با مهدی غنی به جلسات تفسیر می رفتیم؛ او جزء افراد نادری بود كه در زندگی با آن مواجه شده بودم، او خواستار جمع آوری كتاب های ممنوعه بود؛ زمانی هم كه او را دستگیر كردند با وجود شكنجه های وحشیانه اعترافی بابت كتاب ها نكرد، من در مدت شش ماه در زندان حبس بودم و مهدی غنی به حبس ابد محكوم شد.

وی  افزود: در سال اول دانشگاه با روابطی که ایجاد شده بود، به عنوان نماینده دانشجویان انتخاب شدم، در این زمان از جمله تقاضاهای دانشجویان تعویض دو نفر از استادان بی حجاب ما بود که وقتی جریان را برای رییس دپارتمان تعریف کردم، او با مضمون اینكه چرا نگاه کارگرانه دارید مرا از اطاق بیرون كرد. من این صحبت ها را به دانشجویان منتقل کردم و در ادامه آن همه دانشجویان سال اولی به خاطر توهینی که یک استاد به دانشجو کرده بود، دست به اعتصاب زدند كه در نهایت در جریان این اعتصاب امتحانات کنسل شد.

مدیر انتشارات رسا با بیان اینكه در سال ١٣٥٥ مدرك كارشناسی خود را از مدرسه عالی بازرگانی گرفتم، خاطرنشان كرد: در این دوران من به همراه دوست صمیمی خود محمد رواقی راهی شهر مشهد شدم، در شهر مشهد برای آشنایی با كتاب خدمت آقایان فراهانی و محمدی می رفتم. در آن زمان مسئولیت تهیه كتاب دانشجویان با من بود، در همین زمان آشنایی من با كتاب با این دو مؤسسه تشدید شد.

ناجیان اصل ابراز داشت: جواد محمدی علاوه بر كار كتاب در امر مبارزه هم فعالیت داشت، از این رو من هم در خانه برای تکثیر اعلامیه امام میز شیشه ای را دست کرده بودم و شب ها بعد از اینکه همه می خوابیدند، از آن استفاده می کردم؛ خانواده من از خیلی از كارهایی كه من انجام می دادم بی اطلاع بود، طی یك اتفاق در امر اعلامیه چاپ كردن به فكر كار كردن در چاپخانه افتادم؛، به همین منظور به چاپخانه آرمان رفتم، به خاطر تحصیلاتم و یادگیری سریع كار از سوی مهدی خاتمی پیشنهاد مدیر داخلی چاپخانه شد كه نپذیرفتم و در جریان این اتفاقات به سوریه و لبنان رفتم و عید سال ١٣٥٧ بود که به ایران برگشتم.

وی بیان كرد: ضعف اصلی ما در حوزه كتاب در بخش توزیع آن است، در آن زمان تعداد ناشران مذهبی كم بود، ما می خواستیم در سطح ایران اعلامیه امام را پخش کنیم. بنابراین بهترین بستر برای پخش اعلامیه ها کتاب بود. برای همین تصمیم گرفتیم یک مؤسسه توزیع کتاب تأسیس کنیم، به همین مناسبت شهید رواقی منزل برادرش را در اختیار ما قرار داد.، شهید رواقی گفت: در مشهد شاعری به نام قاسم رسا داریم که شعرهای خوبی می گوید اما آنچنان شناخته شده و معروف نیست، بر این اساس تصمیم گرفتیم نام این مؤسسه را «موسسه خدمات فرهنگی رسا» انتخاب کنید.

مدیر انتشارات رسا اضافه كرد: هدف اصلی ما از تأسیس این مؤسسه حمایت از ناشران، توزیع کتاب و در واقع انجام همه فعالیت های فرهنگی بود، به طوری که ما حتی نوارهای دکتر مطهری، دکتر شریعتی، امام خمینی(ره) و امام موسی صدر را تکثیر می کردیم، در گام اول ما با مهدی شادباش، مصطفی قلمچی، صادق عزیزی و.... ناشرانی که فعالیت هایشان محدود بود و نمی توانستند کار پخش کتاب را انجام دهند، همکاری کردیم، اولین كتابی هم كه در این مؤسسه چاپ شد کتابی درباره جنبش فلسطین از آقای علی جنتی بود که آقای متقی آن را پیش ما آورد و ما آن را چاپ کردیم.

ناجیان اصل ادامه داد: ما در حدود شش مجله دانشجویی همچون جنگل و گاهنامه دانشگاه مشهد را چاپ و توزیع کردیم. در این میان حدود هفت ناشر بودند که کتاب های خود را برای چاپ و توزیع برای ما ارسال می کردند. از جمله کتاب هایی که چاپ کردیم «طلوع زن مسلمان» و «پیام حجاب زن مسلمان» بود.

وی در رابطه با موضوع قیمت گذاری كتاب نیز اظهار كرد: ما در آن زمان كتاب ها را با نام مستعار چاپ و طراحی  آن را توسط حسن شهیدی انجام می دادیم، از آنجایی كه ما نزد هیچ ناشری كارآموزی نكرده بودیم، با اصول نشر آشنایی كامل را نداشتیم، در این مؤسسه حدود ٢٠ نفر از همکلاسی های ما مشغول کار بودند. هر کسی پول لازم داشت از صندوق برمی داشت و اینگونه نبود که حقوقی در نظر گرفته باشیم.

مدیر انتشارات رسا با بیان اینكه ما از شهرستان ها سفارشات زیادی داشتیم، افزود: ما از انتشارات دیگر در مورد مشتریان شهرستان اطلاعات می گرفتیم و بدون شناخت كتاب برایشان ارسال می كردیم و آنها هم مبلغ را به موقع واریز می كردند، ما در آن زمان برای چاپ كتاب قرارداد نمی نوشتیم، به همین دلیل به صورت غیر مستقیم شنیدیم که خانم زهرا رهنورد از اینکه حق التألیف خودشان را نگرفته اند، ناراضی بودند. ما در قیمت گذاری چیزی به نام محاسبه سود و قیمت نداشتیم.

ناجیان اصل ادامه داد: در زمان جنگ متأسفانه بسیاری از كتاب فروش ها یا شهید شدند یا كار نشر به طور كلی كنار گذاشتند و به سپاه یا بسیج ملحق شدند، با این اتفاق عملا كار ما دچار سوخت شد؛ تمامی حساب های ما در شهرستان ها واریز نمی شد، از طرفی سفته های ما برگشت می خورد، در این میان بخشی از كتاب های خود را با تخفیف ٤٠ درصد به فروش رساندیم.

وی یادآور شد: ما در ادامه كار خود با همكاری اسماعیل جلیلیان مجله ای به نام «اتحاد جوان» منتشر کردیم که در آن مطالب مرتبط با انقلاب را منتشر می كردیم، در این میان دکتر میرزایی، مهدی غنی، سعید مشیری، جعفر همایی،  کریم زمانی و... در این مجله ما را یاری دادند، این مجله در ٦٧ شماره در طول یك سال و نیم به چاپ رسید، اما متأسفانه همكاران در این مجله به سوی كارهای اداری رفتند و مجله تعطیل شد.

مدیر انتشارات رسا با اشاره به اینكه به دستور شهید باهنر گروه رسا زندان اوین را به دست گرفت، اظهار كرد: در حدود دو ماه زندان در دست ما بود تا اینكه به شهید بروجردی تحویل داده شد، پس از آن در سال ١٣٥٩ حدود ٦ماه به اهواز رفتم و در این مدت كار نشر تعطیل بود، پس از آن چون کار فرهنگی انجام داده بودم حدود یک سال و نیم در بخش سیاسی و عقیدتی سپاه بودم  تا اینکه اواسط سال 1361  از سپاه  استعفا دادم، پس از آن در حدود یك سال و نیم در بخش تولید انتشارات امیر كبیر بودم و پیشنهاد قائم مقامی هم داشتم اما نپذیرفتم.

ناجیان اصل در پایان گفت: پس از مدتی با اطلاع از اینكه کتاب های انتشارات امیر کبیر را به تاراج می برند و عده ای سودجو این کتاب ها را می خرند احساس مسئولیت كردم و به این انتشارات رفتم؛ وقتی متوجه شدم امیرکبیر به شرایط عادی بازگشته، دوباره به مؤسسه رسا برگشتم و در این میان مدتی هم در تبریز مشاور فرهنگی استاندارد تبریز شدم./۸۱۶/ د ۱۰۲ش/

ارسال نظرات